تأثیرپذیری کودکان از بحرانهای مالی ناشی از طلاق
بین پسر ۸ سالهام و خواهر ۶ سالهاش اختلاف طبقاتی وجود دارد

ما مبتلا به اختلاف طبقاتی شدهایم... در یک خانواده!»
خانم «هـ » ادامه میدهد: «من اگر به فکر طلاق بودم قبل از این که آپارتمانش را، ماشین را، تمام اموالمان را منتقل کند به نام دیگران، قبل از این که روی خانه وام مضاعف بگیرد و بانک را سپر کند و سد راه دادگاه... همان موقع که ناسازگاریهایش شدت گرفته بود مهریهام میگذاشتم اجرا. اگر این من بودم که حاضر میشدم بچههایم بروند زیر سایه طلاق، اگر این من بودم که پیشقدم میشدم برای متلاشی کردن خانواده، الآن این من بودم که مالک همهچیز بود.»
اگر مهریه نمیگیری دنبال حضانت بچه هم نباش
به عنوان وکیل یکی از ابتداییترین خاطراتم از دعاوی خانواده هنگامی شکل گرفت که با وکیل دیگری به عنوان کارآموز همکاری میکردم. در جلسه مشاوره یکی از موکلینش شرکت داشتم. خانم «ز» نزدیک به دو سال بود که برای طلاق تلاش میکرد. یک دختر
۵ ساله داشتند. مکالمه خانم ز به این شکل در ذهنم مانده: « شما به من گفتید دنبال مهریه باش نه بچه! منم همین رو بهشون گفتم. ولی این فقط ظاهره، الکیه! اینطوری میگیم که بترسونیمشون، مگه نه؟ من بدون دخترم نمیتونم... !».
پاسخ همکارم، این زن رنجدیده و من را همزمان میخکوب کرد:
- باید مهریهاتون رو اولویت قرار بدید! نمیتونید توی فقر بچه بزرگ کنید. دخترتون میبیینه از چه چیزهایی محروم میشه. همه زندگیتون رو پاش میگذارید و بازم- چند سال بعد- ازتون میپرسه: «چرا؟ کی گفت من میخواستم اینطوری زندگی کنم؟!»
پاسخ همکارم عمیقا باعث موضعگیری من شد. صورت بهتزده آن مادر جوان و اشکهای ناخواستهاش عزم من را جزم کرد تا از این موضوع ساده نگذرم. امروز اما با پروندههای طلاق بسیاری روبهرو هستم که یک سوی آنها زنی ۴۰ یا ۵۰ ساله ایستاده. این زنها اگر شاغل هم بودهاند مادریِ تماموقت یا حداقل نیمهوقت جایگزین آن شده است. طی زندگی مشترک هرگز مهریه نخواستهاند. پسانداز، طلاها و کمکهزینه پدرشان به خانه و ماشینی تبدیل شده که مالکیت آن به نام مرد خانواده است:
- سه هفته است نیومده خونه. زنگ زده باباش که من خونه رو فروختهام. به عروس و نوهات بگو بلند شن. بلند شیم کجا بریم؟! به خدا من تو این شهر هیچ کسی ندارم. یک ریال ندارم پول اجاره بدم...
این زنها اگر روزی شاغل هم بودهاند امروز ناچارند از صفر شروع کنند. با تجربهای که به دست آوردهام به سادگی میتوانم بین سطور همکار سابق را با جملات دیگری پر کنم: « مجبور میشید برید سر کار، بدون بیمه با حقوق کمتر از حداقل. ابتداییترین نیازهای بچهتون رو نمیتونید تأمین کنید. حتی نمیتونید باش وقت بگذرونید. قراره مادری داشته باشه که اگر هم حضور داره توی خونه بیش از حد خسته است.»
و این سؤال هنوز با من مانده است: زنی که مهریه نمیگیرد- بدون پشتوانه مالی- چه قدر حق مادری خواهد داشت؟
خانم هـ
ادامه اشتغال، شرط ازدواج خانم هـ بود. موقعیت شغلی خوبی داشت و سالها برای آن تلاش کرده بود. با این حال کودک اول هنگام تولد بسیار ضعیف بود و به مادری بیست و چهار ساعته نیاز داشت. این وضعیت با تولد بچه دوم تثبیت شد. داستان خانم هـ از جهاتی یک درام عادی قابل پیشبینی است. خانواده برایش اولویت داشت. پسانداز دوران اشتغال و طلاهایش را صرف این کرد که خانهای برای خودشان داشته باشند. مهم نبود نام چهکسی در سند خانه درج شده. علیرغم این که دو دانگ از آن جزو مهریهاش بود، هیچوقت برای انتقال ملک اصرار نکرد. خانواده برایش اولویت داشت و این خانه متعلق به همهشان بود.
- اگه غیرت داشتی نمیموندی!
جملهای که با فریاد از زبان شوهرش شنیده بود بعد از گذشت چند سال هنوز در گوشش زنگ میخورد. برای خانم هـ خانواده اولویت بود و انگار فراموش کرده بود روی خودش غیرت داشته باشد. خانم هـ باز هم ماند. اوضاع میتوانست بهتر شود و به طرز عجیبی این همان اتفاقی بود که رخ داد.
انتقال در زمان صلح
- بعد از یه دوره طولانی کشمکش اوضاع آروم شد. دعواهامون خیلی کمتر شده بود. یه روز گفت ماشین رو میزنم به نام پسرمون تا کد ملیم آزاد بشه، ماشین جدید ثبتنام کنم. یه روز دیگه گفت بیا به فکر آینده بچههامون باشیم. غیر از خونه خودمون یه مسکن مهر هم داشتیم. گفت اینو بزنیم به نام پسرمون. من خوشحال بودم. همه اینا رو مثبت میدیدم. اوضاع آروم شده بود. چه دلیلی داشتم برای مخالفت؟ منو برد به عنوان شاهد پای معامله رو امضا کنم. زندگیمون سر پا بود، بچههامون به آرامش رسیده بودند. چه دلیلی داشتم برای مخالفت؟!
میپرسم: «هیچوقت چیزی نزد به نام دخترتون؟»
جواب میدهد: «دخترم به من خیلی وابسته است. اینو میدونست. هیچوقت چیزی به نامش نزد... .»
آیا ایستادن برای زندگی مشترک، شما را به بازنده تبدیل میکند؟
- ایشون کارمند بانکند. خونهای که به نامش هست رو گذاشته رهن بانک خودشون. الآن بانک جلوی مزایده رو گرفته در حالی که تو پروندههای دیگه چنین کاری نمیکنه. من اگه به فکر طلاق بودم قبل از این که این آقا آپارتمان رو منتقل کنه، قبل از این که ماشین رو منتقل کنه، قبل از این که بره روی خونه ما به تفاوت وام بگیره ... مهریهام رو میگذاشتم اجرا. اگه این کار رو کرده بودم الآن جای ما برعکس بود. من خونه داشتم و اون نداشت، من ماشین داشتم و اون نداشت.
دختر من میخواد با من و پدرش زیر یه سقف باشه. چهطور باید به بچه ۶ ساله توضیح داد طلاق یعنی چی؟! پسر من ناچاره پیش پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کنه. اگه این من بودم که حاضر میشدم بچههام برن زیر سایه طلاق، اگه این من بودم که پیشقدم میشدم برای متلاشی کردن زندگی بچههامون، الآن این من بودم که مالک همهچیز بود.
خانم هـ تمام آنچه داشته را برای زندگی مشترک هزینه کرده و اکنون ناچار است از صفر شروع کند. با مخالفت بانک، امکان انتقال ۲ دانگ مسکن مهریه زیر سؤال رفته است. نفقه کودک بر عهده پدر است. با این حال نفقه دختر خانم هـ در ماه حتی به ۲ میلیون تومان هم نمیرسد، در حالی که درآمد پدر این کودک بیش از ۴۰ میلیون تومان است. خانم هـ میگوید: «حاضر بود هرکاری بکنه تا دست من خالی بمونه. پیشقسطی که دادگاه برای مهریه من تعیین کرد حدود ۲۵۰ میلیون میشد. همون موقع تقریبا معادل همین عدد رو به وکلاش داده بود!».
به نظر میرسد خانم هـ، دختر و حتی پسرش، همه در حال مجازاتند.
این خانواده است که مجازات میشود
آسیب دیدن یکی از زوجین در زندگی مشترک باعث میشود تمام خانواده- و به خصوص کودکان- بابت آن هزینه بدهند. اگر مرد احساس کند بازنده ازدواج است حمایت خود را از خانواده کاهش خواهد داد. همین موضوع در زنان نیز به شکل مشابهی تجربه میشود. کاهش سطح اعتماد متقابل به سستی این نهاد بنیادین منجر خواهد شد. از سویی طرفین حاضر نیستند داشتههای شخصی خود را (اعم از مالی و غیرمالی) به اشتراک بگذارند و از سوی دیگر هراس "بازنده بودن" آنها را از پایداری برای زندگی مشترک دلسرد خواهد ساخت. زنان باید بتوانند در امنیت مادری کنند و مردان در امنیت، پدری.
شاخص طلاق در ایران نسبت به سایر کشورهای جهان و منطقه پایینتر است. در حالی که نسبت طلاق به ازدواج در روسیه و آمریکا به ۵۱ و ۵۳ درصد رسیده، این شاخص در سال ۱۴۰۰ در ایران حدود ۳۵% بوده. با این حال نمیتوان انکار کرد که خانوادههای ایرانی روی شیب قرار گرفته و بیش از پیش با خطر فروپاشی مواجهند. قانون، جامعه و اشخاص، همه به سهم خود مسوولند. تلاش کنیم سهم خود را درست ایفا کنیم. اگر نه، این کودکانند که هزینه آن را خواهند پرداخت.