چرا «کمر زرین» مهم شد؟

تا اینجای کار خوان نعمتی گسترده است تاریخ، هویت و شخصیت می‌دهد، افتخار می‌آورد و درست یا غلط، بستری برای سنجیدن کارآمدی فلان جریان سیاسی، گروه اجتماعی یا نحله فکری- فرهنگی، به‌واسطه اهمیت قائل شدن برای کالبدهای تاریخی و میراث ملموس و ناملموس فراهم می‌کند، برای مثال شهرداران اصفهان طی صدسال اخیر از مرحوم اکبر خان صارم الدوله ( این‌یکی خودش هم  به‌نوعی میراث تاریخی محسوب می‌شود) تا همین دوره معاصر مثل آقایان جمالی نژاد، نوروزی و قاسم‌زاده، به‌واسطه انباشت تاریخ در کالبد شهر و میراث داریِ بلدیه، هرکدام تلاش‌هایی داشته‌اند تا نامشان به نیکی برده شود، این را بگذارید مقابل تخریب گرهای حمام خسرو آقا که هنوز خسره الدنیا و آخره هستند.

اما تاریخ و انباشتگی ناشی از آن، اگر پاکوبی و دست‌افشانی دارد، لحظات سخت، تصمیم‌گیری‌های دشوار و نوعی راه رفتن بر لبه تیغ نیز به همراه دارد، شهر تاریخی نمی‌تواند درگذشته بماند، مترو می‌خواهد، ساخت‌وساز و خیابان لازم دارد و هزار اماواگر به‌وقت توسعه کالبدی با خود می‌آورد.

در همین اصفهان خودمان دعوای نو و کهنه قدمتی حداقل صدساله دارد، مردمان و مدیران، همان‌قدر که نصف جهانِ تاریخی می‌خواهند، عاشق اصفهانِ توسعه مند هم هستند، هتل‌های مدرن، شیک و سیستم حمل‌ونقل روز را نیاز می‌دانند، یک نمونه واضح اش را هرروز می‌توانید توی دروازه دولت ببینید! 

وقتی طبقات بالای جهان‌نما از دیوارهای نقش‌جهان سربالا می‌آورد به‌یک‌باره اصفهان زمینی برای هماوردی قدیم و جدید شد و درنهایت زور تاریخ بر معاصرسازان چربید، چهارباغ یک نمونه دیگرش هست یا گذر آقا نجفی و همه ماجراهایش!  یکی از نقاط درگیری و زخم‌های ناسور در این داستان ، جایی است که گذر کمر زرین خوانده می‌شود و سال‌هاست مانند  منطقه‌ای خاکستری در بین دو خاک‌ریز نصفِ جهانی و اصفهانِ مدرن گیر افتاده و راه پس‌وپیش ندارد و تبدیل به نمایشگاهی از نادستاوردهای مدیریت پاره‌پاره شهری در کشور شده است.

اما چرا نادستاورد و مدیریت پاره‌پاره شهری؟ اصفهان مثل همه شهرهای بزرگ کشور، ساختارهایش متاثر از تلاش ملموس تصمیم‌ساز برای نوعی تقسیم مسوولیت و ناکارآمدی عمدیِ مدیریت شهری متمرکز است، ادارات کل زیر نظر استاندار، نهادهای عمومی یک‌طرف ماجرا و البته حوزه‌های قضایی و امنیتی هم روش خود رادارند. اینجا چیزی تحت عنوان مدیریت یکپارچه شهری وجود خارجی ندارد، پس شهرداری در هر جای شهر که دست بگذارد، بالاخره کلاهش با میراث فرهنگی توی هم می‌رود و دردسرهای بسیار به‌جانش می‌افتد.

این‌طوری می‌شود که ماه‌عسل مدیریت شهری ناگهان به فصل خزان می‌رسد، شهرداری بخش عمده‌ای از منابع خود را صرف حفظ کالبد تاریخی شهر می‌کند، از سوی دیگر تمرکز ثروت و مراکز تجاری در قسمت‌های بیشتر تاریخی، بازار تقاضا و البته درآمد را برای مدیریت شهری فراهم می‌کند، صاحبان خانه‌های تاریخی تا همین یکی دو دهه پیش، خود را وارث زحمت و رنج می‌دیدند و آرزو می‌کردند به‌جای فلان خانه عهد صفوی یا قجری، برجی داشتند، خیابانی چهار بانده از جلوی ملکشان بگذرد و به هر لطایف‌الحیلی بتوانند از زیر نگاه میراث فرهنگی فرار کنند.

درآمدهای پایدار و تناقض‌های فراتر از اراده 

مدیریت شهری هم هم‌زمان با تقاضای روزافزون برای مدرن سازی بافت های قدیمی، ساخت مترو، احداث مراکز تجاری باید در چند جبهه دیگر مجاهده کند، اولی‌اش وضعیت گروتسک درآمدهای شهری! اداره شهر پول می‌خواهد، دولت متمرکز هم فقط مسوولیت پخش می‌کند و بودجه خاصی برای شهرها ندارد، پس صدور پروانه اصلی‌ترین مسیر برای تامین مالیِ پروژه‌ها و بدنه عریض و طویل مدیریت شهری است.

در مناطق تاریخی‌تر شهر، موانعی همچون محدودیت ارتفاع، احتمال برخورد با لایه‌های باستانی و به خطر افتادن کالبد قدیمی و مهم‌تر از همه بر هم خوردن توازن محیطی میان قوام دیرپای اجتماعی- فرهنگی با  آمدن بازیگران جدید اجتماعی- فرهنگی یا اشکال نوینِ اقتصاد شهری وجود دارد.

این تناقض‌ها و در هم تنیدگی منافع یا به‌اصطلاح تعارض منافع‌ها در شهرهای تاریخی، وقتی مدیریت شهری یکپارچه باشد، بالاخره سرانجامی پیدا می‌کند، با حضور پرقدرت جامعه مدنی و غلبه نگاه کارشناسی، شهرهایی هستند که عاقبت به خیر می‌شوند، مثلا رم نمونه خوبی به شمار می‌رود، اما اینجا در اصفهان شاهد آن هستیم که مدیریت شهری فارغ از آنکه چه جریان سیاسی یا اجتماعی در راس آن باشد، همیشه گرفتار راه رفتن بر لبه تیغ است که این روزها خود را در قضیه گذر کمر زرین کاملا آشکار کرده است.

توازنِ گمشده

فرض کنید ساکن یکی از منازل این منطقه هستید، نمی‌توانید پارکینگ مناسب پیدا کنید، صدور مجوز تخریب یا بازسازی و نوسازی برایتان دشواری‌های خاص خودش را دارد و از سوی دیگر به‌واسطه حضور در میانه تاریخ و سنت، مسوولیت شهروندی مضاعفی بر دوشتان قرار دارد، همه شما توانایی یا سرمایه و تخصص راه‌اندازی بوم گردی و مشاغل مرتبط صنعت گردشگری را هم ندارید( تازه اگر گردشگری پیدا شود) اینجا ممکن است چشمتان را بر همه تعارف‌ها، مسوولیت های تاریخی و انگاره‌های عینی و ذهنی برای حفظ بافت تاریخی ببندید و بگویید چرا من؟

از سوی دیگر مدیریت شهری مسوولیت، وظایف و منافع عمومی حتی بدون سوگیری عرض کنم، نوعی  منافع گروهی میان  جوامع رای دهنده محلی یا گروه‌های سرمایه‌گذار اقتصاد شهری دارد، همه نگاه‌ها به آن‌ها دوخته‌شده و متولی انتظاراتی هستند که برآوردنشان از عهده یک‌نهاد خارج است، در این حوزه عملا شاهد آن هستیم که اداره کل میراث فرهنگی تقریبا خارج از معادلات و از سوی بخشی از ذینفعان شهری بیشتر از این‌که یار شاطر باشد، بار خاطر دیده می‌شود و بخشی از نخبگان یا فعالان حیطه‌های میراث فرهنگی،این نهاد را بیشتر توجیه‌کننده تخریب یا سفیدکننده اقدامات دیگر تصمیم‌سازان شهری می‌دانند( که البته هیچ‌کدام نیست) 

در همین قضیه کمر زرین اگرچه در ابتدا حساسیت به‌جا و قابل‌تقدیر جامعه مدنی، باعث شد تا نگاه‌ها دوباره به این گذر تاریخی جلب شود اما در ادامه مشخص شد اتفاق مذکور بیشتر از اینکه محصول یک‌روند از پیش تعیین‌شده باشد، نوعی عدم هماهنگی و تصمیم‌گیری شخصی پیمانکاری بود که ظاهرا مورد تایید میراث فرهنگی هم بوده  و این بار کسی دینامیت زیر خسرو آقا نگذاشت( این خسرو آقا هم ضرب‌المثل بسیار کاربردی شده است) 

راه‌حل؟ دست ما کوتاه و خرما بر نخیل 

بااین‌همه نباید در مورد خاصِ شهری تاریخی مثل اصفهان به دنبال یک نگاه یا روش از پیش تعیین‌شده با چهارچوب‌های سخت رفت، نصفِ جهان بودگی در عین توسعه مندی هم راه‌حل‌های خودش را دارد، تحریک تقاضای  تجاری- اقتصادی در مناطق غیر تاریخی، کاهش تضاد منافع برای کسب درآمدهای پایدار شهری، ایجاد جذابیت برای دارندگان خانه‌های تاریخی و ساکنان بافت های مذکور جهت حفظ و حراست و ماندگاری در کنار مطالعه و الگو گیری از تجربیات موفق برخی شهرهای تاریخی مهم دنیا می‌تواند آغازگر مسیری باشد که همچون پل‌های باستانی بخصوص نمونه اعلای پل خواجو به‌عنوان یک گذرگاه تمدنی، قدیم و جدید، نو و کهنه و دیروز را به فردا پیوند دهد، پیوندی که لازمه آن مدیریت یکپارچه شهری است.

* روزنامه‌نگار