همه سناریوهای پیش رو

اما آیا واقعا این رفتارها غیرمنطقی هستند؟ یا میتوان آنها را در قالب الگوهایی قابل پیشبینی، با تکیه بر نظریههای اقتصاد رفتاری، تحلیل و حتی پیشبینی کرد؟ در فضای پرآشوب اقتصاد جهانی و منطقهای، تصمیمگیری برای سرمایهگذاری، همواره آمیزهای است از منطق، تجربه، روانشناسی و تاثیرپذیری از متغیرهای کلان. با این حال، در لحظات حساس همچون دورههای جنگ و آتشبس، این ترکیب به هم میریزد و تصمیمسازی، بیش از آنکه بر تحلیل بنا شود، متاثر از سوگیریها، نگرانیها و ادراکهای تحریفشده شکل میگیرد. در چنین وضعیتی، اقتصاد رفتاری بهعنوان شاخهای میانرشتهای میان روانشناسی و اقتصاد، میتواند ابزار قدرتمندی برای شناخت و تحلیل رفتار سرمایهگذاران باشد.
روانشناسی تصمیمگیری مالی؛ نقش سوگیریهای شناختی
از میانه قرن بیستم، اقتصاددانانی همچون دنیل کانمن، آموس تورسکی و ریچارد تیلر با معرفی مفاهیمی نظیر «نظریه چشمانداز» و «سوگیریهای شناختی» نشان دادند که فرض عقلانیت کامل در تصمیمگیریهای اقتصادی، بیش از آنکه واقعی باشد، یک آرمان انتزاعی است. بهویژه در شرایط بحرانی، فعالان بازار به جای تصمیمگیریهای منطقی، رفتاری از خود بروز میدهند که ریشه در ذهن ناهوشیار، تجربههای تاریخی و حتی الگوهای فرهنگی دارد.
بازار در وضعیت بحران؛ آینه روان جمعی
در شرایط ناپایدار اقتصادی نظیر جنگ یا آتشبس، بازار به آینهای از روان انسان بدل میشود. جایی که ترس، امید، حافظه جمعی و سوگیریهای رفتاری، بیش از هر عامل بنیادی، روندها را شکل میدهند. در چنین بسترهایی، اقتصاد رفتاری بهعنوان نقطه اتصال نظریه تصمیمگیری، روانشناسی شناختی و اقتصاد خرد، امکانی منحصربهفرد برای تحلیل رفتار سرمایهگذاران فراهم میآورد. شواهد تجربی از بحرانهایی همچون جنگ روسیه-اوکراین یا همهگیری کووید، نشان میدهند که در دوران بحران، بازیگران بازار بیشتر از الگوهای سادهسازی ذهنی بهره میبرند تا الگوریتمهای تحلیلی. در چنین فضاهایی، رفتار توده وار نیز شدت میگیرد، زیرا ذهن انسان در مواجهه با ابهام، به رفتار جمعی پناه میبرد تا از بار شناختی تصمیمگیری بکاهد.
اقتصاد رفتاری؛ فاصلهگذاری تحلیلی از هیجان بازار
در چنین شرایطی، آگاهی نسبت به اصول اقتصاد رفتاری صرفا یک مزیت تحلیلی نیست، بلکه ابزاری حیاتی برای درک تفاوت میان ادراک و واقعیت است. بخشی از نوسانات بازار، نه بازتاب دادههای واقعی، بلکه انعکاس مکانیسمهای ذهنی انسان در مواجهه با نااطمینانی است. شاید مهمترین توصیه برای سرمایهگذاری در چنین دورههایی، حفظ فاصله تحلیلی از هیجانات جمعی و تقویت «نظم روانی» باشد. در نهایت، بازار در برهههایی بیشتر میدان رقابت ادراکهاست تا تحلیل دادهها؛ و آن که بتواند با شناخت ذهن خود و بازار، این میدان را مدیریت کند، بیتردید برنده فرصتهای کمنظیر خواهد بود.
سوگیریهای رفتاری در چهار مرحله بحران ژئوپلیتیک
۱. پیش از جنگ (تنش و بلاتکلیفی): در دوره پیشابحران، با افزایش تنشهای ژئوپلیتیک، سوگیریهایی مانند ترسمحوری و لنگر ذهنی منفی فعال میشوند. سرمایهگذاران اغلب آینده را با بدبینی ارزیابی کرده و حتی اخبار مثبت را نادیده میگیرند. نظریه چشمانداز نشان میدهد افراد در این شرایط برای جلوگیری از زیان، حاضرند ریسکهای بزرگی بپذیرند.
۲. زمان جنگ: با شروع درگیری، زیانگریزی و افق کوتاهمدت در تصمیمگیریها پررنگتر میشود. سرمایهگذاران حتی داراییهای بنیادی را میفروشند، چون ترس، منطق را تحتالشعاع قرار میدهد. همزمان، سوگیری در دسترسی باعث میشود ذهن بهجای تحلیل دادهها، واکنشی و احساسی عمل کند. رفتار توده وار نیز افزایش مییابد، مخصوصا در بازارهای نوظهور، جایی که افراد برای کاهش بار شناختی، از جمع پیروی میکنند.
۳. آتشبس (مرحله گذار): با اعلام توافق، بسیاری دچار توهم کنترل میشوند و تصور میکنند اوضاع را در دست دارند. این احساس کنترل کاذب ممکن است باعث ورود هیجانی به بازار شود. همزمان، سوگیری بازنگری نیز تلاش میکند وقایع گذشته را منطقی جلوه دهد و اعتمادبهنفس کاذب ایجاد میکند.
۴. پس از جنگ: در این مرحله، روایتسازیهای جمعی شکل بازار را تعیین میکنند. داستانهایی مثل «طلا امنترین دارایی است» یا «صنایع دفاعی رشد میکنند» تصمیمگیریها را جهت میدهند. شناخت این روایتها و تفکیک آنها از واقعیت، مزیت تحلیلی کلیدی برای سرمایهگذاران حرفهای است.
الگوهای تصادفی، نمودارهای قابل پیشبینی
یکی از مهمترین دستاوردهای میانرشتهای در اقتصاد رفتاری، نظریه پیچیدگی و سیستمهای دینامیک است: بررسی اینکه چگونه فرآیندهای آشوبناک و تصادفی در سطوح خرد، میتوانند در سطوح کلان به الگوهایی پایدار، تکرارشونده و قابل پیشبینی منجر شوند.برای مثال، در طول پاندمی کووید-۱۹، رفتار سرمایهگذاران در بازارهای مالی جهانی در سه فاز تکرارشونده دیده شد:
• هجوم اولیه و فروش هیجانی
• تثبیت نوسانی در کفهای قیمتی
• بازگشت پلکانی با تاخیر روانی
این رفتارها در نمودارهای حجم معاملات، نوسانات و چگالی بازده روزانه (Volatility Histogram) شکلهایی شبهقانونمند داشتند.حتی در شرایطی که بازار کاملا آشفته به نظر میرسد، این مدلها نشان دادند که حتی در وضعیتهای بهظاهر آشفته، بازارها تمایل دارند به سمت الگویی از «رفتار جمعی قابل پیشبینی» حرکت کنند؛ این یعنی رفتار جمعی انسانها الگوهای تکراری و قابل تحلیل دارد که میتوان با ابزارهای ریاضی و آماری، آینده احتمالی بازار را تا حدی پیشبینی کرد. وزن بالاتر برای سناریوی اول به دلیل استمرار فضای بیاعتمادی، ابهام در سیاست خارجی و نشانههای رفتاری موجود است. سناریوی سوم جذابترین اما کماحتمالترین گزینه در افق کوتاهمدت تلقی میشود.
در دل آشوب الگو هست
بازار سرمایه همچنان یکی از مهمترین شاخصهای احساسات جمعی جامعه اقتصادی است. در فضای کنونی، تصمیمگیری صرفا با تحلیل تکنیکال یا بنیادین ممکن نیست؛ بلکه نیاز به درک عمیق از روانشناسی تصمیمگیری، مدلهای آشوب و اقتصاد رفتاری دارد.
سرمایهگذاران باید از سوگیریهای ذهنی خود آگاه شوند و با رویکرد بلندمدت، پرهیز از رفتار تودهوار و تنوعسازی پرتفوی، واکنشهای هیجانی را کنترل کنند.
از سوی دیگر، سیاستگذاران و رگولاتورها باید به شناخت الگوهای رفتاری تودهها توجه کرده و ابزارهایی برای کاهش اثرات نوسانات روانی فراهم کنند؛ از جمله دامنه نوسان پویا، بازارگردانی حرفهای، شفافسازی خبری و آموزش عمومی در حوزه تصمیمگیری مالی، برای یک سرمایهگذاری بنیادی و کار حرفهای، مهمترین چالش در دوران جنگ و آتشبس، حفظ انضباط تحلیلی و مدیریت ذهن است. دانستن اینکه تصمیمات ما تحتتاثیر سوگیریهایی مانند زیانگریزی، رفتار تودهوار، روایتسازی و توهم کنترل قرار دارند، اولین گام در عبور از بحران است. اقتصاد رفتاری به ما یادآوری میکند که انسان اقتصادی، موجودی حسابگر نیست، بلکه تصمیمگیری بهشدت رنگ و بوی ادراک، احساس و تجربه دارد.
در دوران بحران، به جای حذف این عوامل، باید آنها را شناخت، پایش کرد و در مدل تحلیلی گنجاند. بازار در دوران جنگ و صلح، همان بازار است، اما سرمایهگذاری تغییر میکند. حرفهایگری یعنی شناخت این تغییرات و استفاده از آن برای تصمیمگیری آگاهانه، نه واکنشهای هیجانی.
* پژوهشگر اقتصاد و سیاستگذاری