کریدور ترامپ؛ بازی چندلایه قدرت در قفقاز جنوبی

موفقیت این توافق در حقیقت بازتاب تغییراتی بنیادین در سیاست‌های کلان منطقه‌ای است که می‌تواند نقشه سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی این نقطه حساس جهان را برای دهه‌های آینده بازتعریف کند. در سه دهه گذشته، قفقاز جنوبی صحنه‌ای دائمی برای برخورد منافع متضاد بوده است. از یک‌سو، روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین که این منطقه را بخشی از حوزه نفوذ تاریخی و امنیتی خود می‌داند، تلاش کرد با حضور نظامی، نفوذ سیاسی و ابزارهای اقتصادی، جایگاهش را تثبیت کند. از سوی دیگر، ایالات‌متحده و متحدانش، به‌ویژه ترکیه و در برخی مقاطع اتحادیه اروپا، کوشیده‌اند با سرمایه‌گذاری در حوزه انرژی، ایجاد زیرساخت‌های ترانزیتی و حمایت سیاسی و نظامی از باکو، حضور خود را گسترش دهند.

در این میان، توافق جدید جایگزین مسیر پرتنش و بحث‌برانگیز کریدور زنگزور شد و به ایجاد مسیر ترانزیتی تازه‌ای موسوم به «کریدور ترامپ» (TRIPP) انجامید. این کریدور که از خاک ارمنستان به نخجوان متصل می‌شود، تحت مدیریت و نظارت مستقیم ایالات‌متحده قرار دارد و عملا این امکان را به واشنگتن می‌دهد که کنترل بخشی از مسیرهای استراتژیک حمل‌ونقل و انرژی منطقه را در دست بگیرد. ویژگی خاص این کریدور آن است که به جای حضور نیروهای حافظ صلح روسی - که پس از جنگ ۲۰۲۰قره‌باغ در منطقه فعال بودند - نظارت و عملیات اجرایی آن، به شرکت‌ها و نهادهای آمریکایی واگذار شده است. به همین دلیل، برخی تحلیلگران آن را «ساقط‌کننده ستون نفوذ روسیه در قفقاز» می‌دانند.

شخصیت ترامپ، با سابقه تمایل به بازتعریف نقش آمریکا در نظم جهانی و استفاده از دیپلماسی نمایشی، باعث شد این توافق نه فقط به‌عنوان یک دستاورد منطقه‌ای، بلکه به‌عنوان یک موفقیت بزرگ برای کارنامه سیاسی او معرفی شود. رسانه‌های آمریکایی و حتی برخی ناظران بین‌المللی، این رویداد را «موفقیتی در سطح جایزه صلح نوبل» توصیف کرده‌اند. در مقابل، برای روسیه این توافق یک ضربه استراتژیک محسوب می‌شود. مسکو که قفقاز جنوبی را حلقه‌ای حیاتی در زنجیره امنیتی خود می‌بیند، اکنون با کاهشی محسوس در نفوذش مواجه شده است. سرگئی مارکوف، تحلیلگر سیاسی مرتبط با کرملین، روز جمعه در تلگرام در توصیف این چارچوب و ترتیبات جدید امنیتی منطقه‌ای نوشت: «این ضربه‌ای محکم به منافع روسیه است.»

مارکوف این توافق را «پیروزی بزرگی برای ایالات‌متحده و شخص ترامپ» و شکستی برای روسیه، ایران و اتحادیه اروپا، به‌ویژه فرانسه، توصیف کرد. مارکوف نوشت: «این توافق، موقعیت استراتژیک در کل قفقاز جنوبی را تغییر می‌دهد.» بنابراین پیش‌بینی می‌شود که کرملین با افزایش حضور نظامی در مرزها، تشدید رزمایش‌های مشترک با ایران و همکاری نزدیک‌تر با ارمنستانی‌های مخالف این توافق یا گروه‌های داخلی مخالف در باکو، تلاش کند این موازنه جدید را بر هم بزند.

از زاویه ایران، ماجرا حتی حساس‌تر است. جمهوری اسلامی ایران به دلیل مرز مشترک با ارمنستان و جمهوری آذربایجان، تنوع قومی (ازجمله جمعیت آذری در شمال‌غرب) و اهمیت دسترسی به مسیرهای ترانزیتی آسیای مرکزی و قفقاز، همواره این منطقه را یکی از خطوط قرمز امنیت ملی خود دانسته است. جایگزینی کریدور زنگزور با مسیر تحت کنترل آمریکا و ترکیه، عملا دسترسی بالقوه ایران به بازارها و مسیرهای حمل‌ونقل شمال-جنوب را محدودتر می‌کند.

هرچند از نظر زیرساختی ایران هنوز مسیرهای ترانزیتی متعددی ازجمله از طریق گرجستان، دریای خزر و حتی مسیرهای زمینی ترکیه در اختیار دارد، اما گسترش کریدور جدید که تحت نظارت مستقیم واشنگتن است، رقابت بر سر تسلط بر مسیرهای ترانزیتی و انرژی را تشدید می‌کند. این امر ممکن است باعث شود تهران  به دنبال تقویت و توسعه مسیرهای جایگزین شود. همچنین، نزدیکی فزاینده آنکارا-باکو-واشنگتن می‌تواند فشارهای ژئوپلیتیک بر مرزهای شمالی ایران را افزایش دهد.

 در سطح بین‌المللی، توافق ۸ اوت ۲۰۲۵ را می‌توان نمادی از رقابت مستقیم آمریکا و روسیه دانست؛ رقابتی که اکنون از اروپای شرقی و خاورمیانه به قلب قفقاز جنوبی کشیده شده است. نفوذ واشنگتن در این منطقه که برای مدت طولانی زیر سایه سیاست‌های روسیه قرار داشت، اکنون با ابزار اقتصادی، نظامی و ترانزیتی تقویت می‌شود.

این تغییر می‌تواند نه‌تنها به تشدید تنش‌های دوجانبه منجر شود، بلکه احتمال بروز رقابت‌های نیابتی یا حتی درگیری مستقیم را نیز افزایش دهد. بااین‌حال، باید توجه داشت که این توافق پایان همه چالش‌ها نیست. مسائل تاریخی همچون سرنوشت ناگورنو-قره‌باغ، اختلافات قومی و زخم‌های جنگ‌های پیشین، همچنان زیر پوست این توافق باقی مانده‌اند. اگرچه کریدور ترامپ و سازوکارهای امنیتی جدید می‌توانند تا حدی ثبات بیاورند، اما هر حادثه یا تحریک عمدی می‌تواند دوباره شعله بحران را روشن کند.

در این میان، بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای دیگری مانند ترکیه و اسرائیل نیز نقش مهم و رو به رشدی در این معادله ژئوپلیتیک ایفا می‌کنند. ترکیه که از مدت‌ها قبل روابط استراتژیک و نظامی نزدیکی با جمهوری آذربایجان برقرار کرده، با بهره‌برداری از کریدور جدید، موقعیت خود را به‌عنوان یک بازیگر کلیدی در انتقال انرژی و حمل‌ونقل در قفقاز جنوبی تقویت می‌کند. آنکارا با این رویکرد نه‌تنها نفوذ سیاسی و اقتصادی‌اش را در منطقه افزایش می‌دهد، بلکه تلاش می‌کند به رقیب اصلی روسیه در این حوزه تبدیل شود.

از سوی دیگر، اسرائیل با توجه به منافع امنیتی و همکاری‌های اطلاعاتی و نظامی‌اش با هر دو کشور آذربایجان و ارمنستان، به دنبال بهره‌برداری از فضای جدید برای گسترش نفوذ خود در جنوب قفقاز است. این حضور اسرائیل که کمتر در سطح عمومی مورد توجه قرار می‌گیرد، می‌تواند پیچیدگی‌های امنیتی منطقه را افزایش دهد و موازنه قدرت را بیش‌ازپیش دگرگون کند؛ بنابراین، مشارکت فعال این بازیگران در فرایندهای منطقه‌ای، معادلات سیاسی را به‌گونه‌ای پیچیده‌تر و چندلایه‌تر کرده و بر شدت رقابت‌ها و فرصت‌های همکاری میان قدرت‌های مختلف می‌افزاید.

درنهایت، توافق میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان تنها یک سند صلح نیست؛ بلکه نشانه آغاز دوره‌ای نوین از رقابت‌های ژئوپلیتیک است که در آن قفقاز جنوبی نه به‌عنوان یک منطقه حاشیه‌ای، بلکه به‌عنوان یک گره کلیدی در نظم بین‌الملل آینده مطرح می‌شود. موفقیت یا شکست این توافق بستگی به مدیریت هوشمندانه روابط میان طرف‌ها، دیپلماسی مستمر و توانایی بازیگران در مهار نیروهای واگرا خواهد داشت. اگر این روند به‌خوبی مدیریت نشود، همان‌طور که تجربه تاریخی نشان داده، حتی یک توافق تاریخی نیز می‌تواند در مدت کوتاهی به میدان تازه‌ای برای درگیری تبدیل شود.

* دکترای روابط بین‌الملل و پژوهشگر مسائل استراتژیک