درس‌آموزی از چین

وانگ جیسی، ۷۸ساله از نگاه آمریکایی‌ها و نیز تحلیلگران سیاست خارجی کشورهای غرب از نوابغ استراتژیک چین است. در واقع او مبدع استراتژی «یک کمربند–یک جاده» چین است که شی جین‌پینگ حدود ۱۰سال است آن را محور سیاست خارجی خود قرار داده که تاکنون هم موفق بوده، لااقل از لحاظ بدهکار کردن کشورهای دیگر و وابسته کردن آنها به چین.

نکات مهمی که وانگ جیسی در مقاله «آیا چین هریس را ترجیح می‌دهد یا ترامپ را» این نکته است که از لحاظ استراتژی، چین تفاوت زیادی بین این دو نمی‌بیند. در واقع از نگاه نویسندگان این مقاله، «از نگاه پکن، تفاوت اساسی بین دو حزب آمریکا در قبال چین وجود ندارد. مهم‌تر از دیدگاه کلی احزاب، طیف‌های مختلف فکری در واشنگتن است که ممکن است بر سیاست نهایی غالب شوند. ناظران چینی تغییر چشم‌گیری در سیاست آمریکا نسبت به چین پیش‌بینی نمی‌کنند، اما در تلاشند بفهمند کدام گرایش فکری در واشنگتن دست بالا را خواهد داشت.» حتی آنها پیش‌بینی می‌کنند در صورت پیروز شدن ترامپ، او تعرفه بالای ۶۰ درصد بر چین اعمال کند. اتفاقی که تقریبا بعد از ۴ماه از روی کار آمدن ترامپ رخ داد. اما به‌رغم همه اینها وانگ جیسی و دو همکار نویسنده‌اش به سیاستمداران و سیاستگذاران توصیه می‌کنند که چین ترجیح می‌دهد که روابط را به‌رغم چالش‌هایی که هر کدام از آنها که روی کار بیایند، ایجاد می‌کنند «روابط را باثبات» نگه دارد.

در واقع این حرف از سوی استراتژیست کشوری زده می‌شود که در حال حاضر آمریکا بیشترین چالش را با آن دارد. بالاترین نرخ تعرفه را ترامپ بر این کشور اعمال کرد و حتی شرکت‌های آمریکایی را که به دنبال سرمایه‌گذاری در آنجا هستند، به طریقی تنبیه می‌کند: مثل اخذ ۱۵درصد از درآمدهایی که انویدیا یا «آی ام دی» در صادرات تراشه‌های خود به چین به دست می‌آورند، سهم دولت آمریکا می‌شوند. معامله‌ای که دهن تحلیلگران سیاسی و اقتصادی آمریکا از تعجب باز ماند و آن را «غیرعادی‌ترین معامله» تاریخ آمریکا دانسته‌اند.

اما به‌رغم همه این چالش‌ها، باز هم استراتژیست بزرگ سیاست خارجی چین، خواهان یک «رابطه باثبات» با آمریکا است؛ زیرا او می‌داند که منافع ملی چین ایجاب می‌کند از درگیری مستقیم با آمریکا باید به هر طریق اجتناب کرد؛ حتی نباید تهدید زبانی هم به عمل آورد!

البته وانگ جیسی را تنها نباید در این مقاله دید. او یک کتاب بسیار مهم هم در سال ۲۰۲۱ نوشته است با عنوان «Essential Goals in World Politics» یا «اهداف اساسی در سیاست جهانی» که توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرد؛ متاسفانه این کتاب هنوز در ایران ترجمه نشده یا شاید هم ترجمه شده باشد، اما توزیع نشده باشد. شاید برای سیاستگذاران ایرانی جالب باشد در این کتاب این استراتژیست چینی که مغز متفکر حزب کمونیست چین هم به حساب می‌آید پنج هدف اصلی را قلب سیاست جهانی می‌داند که هر کشوری بهتر است یا باید در داخل به‌دنبال آن باشد: اولین هدف، امنیت است. نکته مهمی که وانگ جیسی در این هدف بر آن دست می‌گذارد «ارتباط بین امنیت و ثروت» است. از نگاه وانگ جیسی امنیت باید به توسعه اقتصادی کمک کند و بالعکس، فقر و نابرابری می‌توانند منجر به بی‌ثباتی و خشونت شوند. در اصل امنیت زیربنای توسعه و بقای کشور است. امنیت در هر دو بعد آن باید برای کشور لحاظ شود. 

یعنی بیرونی و درونی. دومین هدف، ثروت است. آن هم در قالب رشد اقتصادی. سومین هدف، باورهایی است که باعث انسجام درونی کشور می‌شود. به نظرم مهم‌ترین قالبش را باید در باور به حکومت دانست. چهارمین هدف، عدالت است که در قالب بازتوزیع درآمدها حاصل می‌شود و پنجمین آن آزادی است. آن هم آزادی فردی و سیاسی. شاید از نگاه خواننده آزادی فردی و سیاسی آن هم از سوی یک نویسنده چینی که استراتژیست حکومت چین هم محسوب می‌شود، کمی غریب به نظر بیاید، اما به هر حال نویسنده آزادی و انواع آن را در این کتاب خود طرح و به بررسی آن پرداخته و آن را از جمله اهداف اساسی سیاست جهانی دانسته است.

نکته مهمی که می‌توانیم از وانگ جیسی یا در کل چین بیاموزیم: واقع‌گرایی و فرصت‌سازی است. اگر فرصت به‌دست نمی آید، باید آن را ساخت. «یک کمربند–یک جاده» در اصل، فرصتی است که چین برای خود ساخت و از آن بهره خود را می‌برد. نکته دیگر آنکه محور واقع گرایی «منافع ملی» است. منافع ملی که پیش از این چو ئن لای – نخست‌وزیر زمان مائو - به فراست آن را درک کرد و کلید رابطه چین با آمریکا را زد و پس از آن دنگ شیائو پینگ به آن عمق بخشید و شی جین‌پینگ هم با ذکاوت خاص خود به آن وسعت داد و چین را قدرت دوم اقتصادی جهان کرد. چین در اصل با شناخت دقیق توازن در جهان و پرهیز از افراط و اولویت دادن به رشد اقتصادی و ثبات، جایگاه خود را ارتقا داده و حتی وقتی فرصت آماده نبود، آن را خلق کرده است.

* روزنامه‌نگار