آرامش قبل از توفان در بازارها؟

 شاخص فوتسی در بریتانیا و S&P ۵۰۰ در ایالات متحده در هفته‌های اخیر به سطوحی بی‌سابقه رسیده‌اند و Euro Stoxx ۵۰ نیز توانسته رکورد تاریخی خود را پس از ۲۵سال بشکند. در وهله اول، این رشدها می‌تواند به عنوان نشانه‌ای از اعتماد عموم سرمایه‌گذاران به تداوم رونق اقتصادی، کنترل تورم و کاهش ریسک‌های ژئوپلیتیکی تلقی شود.  با این حال تاریخ بازارهای مالی بارها ثابت کرده است که خوش‌بینی بیش از حد سرمایه‌گذاران، به‌ویژه زمانی که با کاهش شدید نوسانات همراه شود، خود می‌تواند زمینه‌ساز ناپایداری‌های جدید باشد. مبنای بسیاری از تحلیل‌ها در جهان مالی مدرن، استناد به روابط آماری و شاخص‌های کلاسیک پیش‌نگر مانند منحنی بازده، نرخ تورم انتظاری یا شاخص ویکس است.

این شاخص‌ها اگرچه تا حدودی تصویری از انتظارات بازیگران بازار را ارائه می‌دهند، اما نمی توان از آنها به مثابه ابزاری برای پیش‌بینی دقیق آینده استفاده کرد. اختلاف اندک میان نرخ بازده اوراق قرضه سنتی و اوراق شاخص‌محور، کاهش نگران‌کننده دامنه نوسانات روزانه و همچنین تمایل عمومی به ارزش‌گذاری‌ بالا دارایی‌ها در بخش‌هایی خاص از بازار سهام، همگی نشانه‌هایی از شکل‌گیری یک الگوی رفتاری غیرتحلیلی و توده‌وار در میان سرمایه‌گذاران است.  شکل گیری این الگو زنگ خطری است برای فعالان بازارها، چرا که نشان می‌دهد در صورت بروز شوک‌های بیرونی، بازار می‌تواند از درون دچار فروپاشی شود.

ادبیات کلاسیک سرمایه‌گذاری مفهومی را مطرح می‌کند که در آن بازار به‌عنوان موجودی با شخصیت روانی معرفی می‌شود. وارن بافت این مفهوم را با عنوان «آقای بازار» ترویج داد؛ موجودی که گاه چنان سرخوش و خوش‌بین می‌شود که حاضر است دارایی‌ها را با قیمت‌های گزاف معامله کند، و گاه آن‌قدر افسرده و بدبین می‌شود که ارزش واقعی دارایی‌ها را نادیده می‌گیرد. شناخت این دسته از رفتارهای افراطی و شناسایی لحظاتی که بازار در یکی از این دو حالت قرار دارد، یکی از ارکان موفقیت در سرمایه‌گذاری بلندمدت به‌شمار می‌رود. سود واقعی، نه از همراهی با بازار در لحظات خوش‌بینی، بلکه از کنترل احساسات در اوج هیجان یا ترس حاصل می‌شود.

در شرایط کنونی، برخی از سرمایه‌گذاران صرفا با اتکا بر روند فعلی بازار و کندل‌های سبز رنگ، اقدام به خرید دارایی‌ها می‌کنند. این دسته از بازیگران بازار دچار نوعی خطای شناختی می‌شوند که به موجب آن، تصور می‌کنند که فضای اقتصادی و سیاسی نیز در پایداری و تعادل نسبی به سر می‌برد. این در حالی است که بررسی دقیق‌ مؤلفه‌های ژئوپلیتیک و سیاستگذاری‌های اقتصادی در سطح جهان، تصویر متفاوتی را ترسیم می‌کند.

سیاست‌های تجاری دولت آمریکا، به‌ویژه تعرفه‌های اخیر اعمال‌شده بر اتحادیه اروپا، تایوان، سوئیس و کانادا، بیش از آنکه در جهت مهار رقبا طراحی شده باشند، فشارهایی بر متحدان دیرینه آمریکا وارد کرده‌اند. در همین حال، توافق بر سر تعرفه ۱۵ درصدی با اتحادیه اروپا، نوعی عقب‌نشینی آشکار از سوی طرف اروپایی تلقی می‌شود که می‌تواند موقعیت سیاسی این بلوک را در تعاملات آتی تضعیف کند. در این بستر، یکی از پارادوکس‌های بزرگ بازار، ثبات نسبی قیمت‌ها در برابر تحولات پرریسک و مبهم ژئوپلیتیکی است.

نمودارهای نوسان، به‌جز یک شوک ناشی از اعلام تعرفه‌های جدید توسط ترامپ، عملا سکون عجیبی را در اغلب ماه‌های سال جاری نشان می‌دهند. این سطح از آرامش، اگرچه در نگاه نخست دل گرم کننده به‌نظر می‌رسد، اما در واقع بازتابی از فقدان جهت‌گیری روشن و اجتناب فعالان بازار از اتخاذ مواضع قاطع است. به عبارتی به نظر می‌رسد که بازارها دچار نوعی گمراهی جمعی و گله‌ای شده‌اند، چرا که هیچ نشانه‌ای از رشدهای سریع و خوش‌بینی افراطی و در مقابل ریزش چشم‌گیر دیده نمی شود.

تجربه بازارهای مالی نشان می‌دهد که در دوره‌هایی که شاهد سکون رفتاری در بازار هستیم، اتخاذ رویکردی مستقل و تحلیلی می‌تواند مزیتی قابل‌توجه نسبت به تبعیت از اجماع عمومی به همراه داشته باشد. در چنین فضایی که اکثر فعالان چشم انتظار دریافت سیگنالی از بیرون و یا از غیب هستند، فرصت‌هایی پنهان در بخش‌های کمتر‌ دیده‌شده و ارزنده بازار شکل می‌گیرند؛ بخش‌هایی که به‌دلیل دوری از هیجانات مقطعی، از منظر ارزش‌گذاری منطقی‌تر و از حیث ریسک‌پذیری جذاب‌ترند. شناسایی این حوزه‌ها و ورود به‌موقع به آن‌ها، نقطه تمایز سرمایه‌گذار هوشمند از دنباله‌روان بازار خواهد بود.

سرمایه‌گذارانی که نگاه متفاوتی به متغیرهای کلان اقتصادی دارند، می‌توانند با اتخاذ استراتژی‌های خلاف جهت بازار، موقعیت‌های مناسبی برای سرمایه‌گذاری خلق کنند.  چنانچه انتظار دارند فشارهای تورمی فراتر از برآوردهای رایج باشد، می‌توانند به خرید اوراق قرضه شاخص‌محور روی آورند. در شرایطی که نسبت به پایداری نظام بانکی یا سطوح واقعی ریسک اعتباری تردید وجود دارد، کاهش وزن سهام مالی در پرتفو اقدامی محافظه‌کارانه اما منطقی خواهد بود. همچنین در مواجهه با نشانه‌های حباب در ارزش‌گذاری غول‌های فناوری، کنار گذاشتن این سهم‌ها و تمرکز بر بخش‌های ارزنده‌تر، می‌تواند راهبردی واقع‌گرایانه تلقی شود.