این همه دوره گذروندی چی شد؟ فقط پولای ما رو هدر دادی، دریغ از یه پیشرفت انگار تک تک این کلمات در مغز و استخوانم فرو می‌رفت و ذهنم را می‌جوید، مغزم کار نمی‌کرد فقط دلم میخواست برم خونه و بخوابم تا شاید ناراحتی هایم را فراموش کنم خوشبختانه اتوبوس زود اومد و رسیدم خونه مامانم دم درب ورودی ایستاده بود، پرسید: چیزی شده چرا تو همی ؟ 

خجالت می‌کشیدم باز بگم کار پیدا نکردم و مصاحبه رد شدم .

گفتم: هوا گرمه، خستم میخام برم بخوابم .

بعد از خواب هم دلم نمی‌خواست از اتاقم بیرون بیام و با خودم فکر می کردم چرا نمیشه کجای کارم اشتباهه؟ من که تلاشم رو کردم پس ایراد کار کجاست؟ غرق در افکار خودم بودم که صدای خواهرم منو از افکارم جدا کرد.

پرستو، پرستو 

گفتم : بله 

گفت: معلوم هست کجایی هزار بار صدات کردم .

گفتم: همین‌‌جام ذهنم درگیره.

گفت: اعظم دوستم میگه بریم باغشون میای باهم بریم .

گفتم : اصلا حوصله ندارم .

اما پروانه دست بردار نبود و بااجبار رفتم. سبزی درختان و نسیم خنک حالم رو بهتر کرد، باعث شد از اتفاقی که سوهان روحم شده فاصله بگیرم صدای ناآشنایی منو متوجه خودش کرد .

دخترم، دخترم 

گفتم: بله 

گفت : میشه عصای منو بدید افتاد .

پیرمرد مهربونی که نفساش به شماره افتاده بود و صورتش گل انداخته بود .

گفتم:  چشم پدر جان

  گفت:  خیر ببینی

بلافاصله جواب دادم: فعلا که فقط ناراحتیه و به خواسته‌هام نمی‌رسم هرچی تلاش می کنم. 

گفت: نگاهی به این درخت سیب بینداز. 

شاید پونصد سیب به درخت باشد که هر کدوم توش چند تا دونه هست. 

خیلی دونه دارد نه؟ 

ممکنه  بپرسی «چرا این همه دانه لازمه تا فقط چند درخت دیگر اضافه شود؟»

«اکثر دانه‌ها هرگز رشد نمی‌کنند؛ پس اگر واقعاً می‌خواهی چیزی اتفاق بیفتد، بهتر است بیش از یکبار تلاش کنی»

_ باید در بیست مصاحبه شرکت کنی تا یک شغل بدست بیاوری وباید با چهل نفر مصاحبه کنی تا یک فرد مناسب استخدام کنی، باید با پنجاه نفر صحبت کنی تا یک ماشین، خانه، جاروبرقی، بیمه و یا حتی ایده‌ات را بفروشی.

باید با صد نفر آشنا شوی تا یک رفیق شفیق پیدا کنی.

وقتی که «قانون دانه» را درک کنی.

دیگر ناامید نمی‌شوی و به راحتی احساس شکست نمی‌کنی.

قوانین طبیعت را باید درک کرد و از آنها درس گرفت وافراد موفق هر چه بیشتر شکست می‌خورند، دانه‌های بیشتری می‌کارند.

لحن آرام پیرمرد روستایی منو آروم کرد انگار آب روی آتش درونم ریخته اند و اثری از آشفتگی نبود حرفاش به ظاهر ساده بود اما معنا داشت، عجب کلمه ای قانون دانه .....