دیدار ترامپ و پوتین، هفتمین گفتوگوی حضوری دو رهبر سرنوشت جنگ اوکراین را تعیین خواهد کرد؛
آلاسکا؛ نقطه عطف در تاریخ پساجنگ سرد

بر اساس سرمقاله اکونومیست، ترامپ در دور دوم ریاستجمهوریاش، برخلاف رویکرد سنتی دیپلماسی آمریکا، گفتوگو با رهبران جهان را نه در چارچوب نظریهها و شبکههای پیچیده دیپلماتیک، بلکه بر پایه روابط شخصی، غریزه و مهارتهای معاملهگری خود پیش میبرد. او پیش از نشست آلاسکا بارها گفته بود که میخواهد «از نزدیک» پوتین را محک بزند و با او به توافقی برسد که به پایان جنگ منجر شود. با این حال، ناظران معتقدند رویکرد غیرقابلپیشبینی ترامپ میتواند هم فرصت ایجاد کند و هم خطر تشدید بیثباتی جهانی را به همراه داشته باشد.
حامیان ترامپ در آغاز دور دوم ریاستجمهوری او استدلال میکردند که رئیسجمهور جدید میتواند بدون تکیه بر دستگاه سنتی سیاست خارجی و دیپلماتهای حرفهای، از قدرت اقتصادی آمریکا بهعنوان اهرم فشار استفاده کند. از نگاه آنان، تهدید به بستن دسترسی کشورها به بازار آمریکا میتواند طرف مقابل را به تغییر رفتار وادار کند؛ چه در پایاندادن به جنگها و چه در بازنویسی توافقات تجاری به نفع واشنگتن. اما تجربه ماههای اخیر نشان داده که این رویکرد، بهرغم دستاوردهای مقطعی، با هزینههای داخلی و خارجی سنگینی همراه بوده است. اعمال گسترده تعرفهها هم به اقتصاد آمریکا ضربه زده و هم باعث واکنش تلافیجویانه طرفهای مقابل شده است. از سوی دیگر، کنار گذاشتن اصول ثابت سیاست خارجی و جایگزینی آن با تصمیمات لحظهای، باعث سردرگمی متحدان و بیاعتمادی به واشنگتن شده است.کارشناسان روابط خارجی میگویند ترامپ پروندههای سیاست خارجی را به سه سطح ریسک تقسیم کرده است.
در سطح پرریسک، روابط با قدرتهای بزرگ غیردوست همچون روسیه و چین و نیز کشورهای کلیدی مانند ایران قرار میگیرد که هرگونه موفقیت در آنها میتواند به دستاوردی تاریخی منجر شود. دیدار آلاسکا دقیقا در این دسته قرار میگیرد. سطح دوم شامل کشورهای دارای اهمیت منطقهای مانند برزیل، آفریقای جنوبی و هند است که بهدلیل وزن ژئوپلیتیک، هر دو ابرقدرت آمریکا و چین به دنبال جذب آنها هستند.
اما این کشورها حاضر به تبعیت کامل از واشنگتن نیستند و رویکرد تهاجمی ترامپ تاکنون اغلب نتیجه معکوس داشته است. سطح سوم شامل کشورهای کوچک یا فقیر است که بهواسطه وابستگی اقتصادی یا سیاسی، ظرفیت تاثیرپذیری بیشتری دارند و در این حوزه، ترامپ گاه موفقیتهایی کسب کرده است؛ از جمله توافق صلح میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان که مسیر بازگشایی تجارت و کاهش نفوذ روسیه در قفقاز جنوبی را فراهم کرده یا میانجیگری میان کنگو و رواندا که اگرچه شکننده است، اما بیتاثیر نبوده است.
با این حال، روابط واشنگتن در سطح میانریسک با مشکلات جدی مواجه شده است. اتهام ترامپ به آفریقای جنوبی مبنی بر تبعیض علیه سفیدپوستان، اختلاف با برزیل بر سر پرونده قضایی رئیسجمهور سابق و اعمال تعرفههای سنگین علیه هند، این کشورها را به چین و حتی روسیه نزدیکتر کرده است. در سطح پرریسک نیز اقدامات ترامپ علیه چین با مقاومت پکن روبهرو شده و او ناچار به تمدید مهلتهای تجاری شده است.
لغو ممنوعیت صادرات تراشههای پیشرفته انویدیا به چین همراه با شرط دریافت ۱۵درصد درآمد توسط دولت آمریکا، از نگاه منتقدان، تضعیف آشکار سیاست امنیت ملی محسوب میشود. در موضوع اوکراین، مواضع ترامپ متناقض بوده است؛ یک روز کییف را مسوول جنگ معرفی کرده و تهدید به قطع کمک نظامی میکند و روز دیگر پوتین را به بدعهدی متهم کرده و از تحریمهای سنگینتر سخن میگوید. نشست آلاسکا در شرایطی برگزار شد که فشارهای داخلی و خارجی بر هر دو طرف بالاست.
پوتین بهدنبال شکستن حلقه تحریمها و یافتن مسیری برای تثبیت دستاوردهای نظامی در اوکراین است و ترامپ نیز با فشار کنگره، متحدان اروپایی و افکار عمومی آمریکا برای حفظ تعهدات امنیتی در اروپا روبهرو است. تیم ترامپ بهدنبال فرمولی است که هم به توقف جنگ منجر شود و هم امکان بازگشت تدریجی روابط تجاری با مسکو را فراهم کند. چنین توافقی میتواند به معنای پذیرش عملی بخشی از مناطق تحت اشغال روسیه باشد؛ مسالهای که خطر تهدیدهای آینده علیه اوکراین را همچنان پابرجا نگه میدارد.انتشار خبر دیدار، واکنش بازارهای جهانی را در پی داشت. قیمت نفت با گمانهزنی درباره کاهش ریسک ژئوپلیتیک اندکی کاهش یافت، اما طلا بهدلیل تردید نسبت به پایداری توافق احتمالی، روند صعودی گرفت. در اروپا، مقامات ناتو با احتیاط به اظهارات ترامپ واکنش نشان داده و تاکید کردند که هیچ توافقی نباید به بهای حاکمیت و تمامیت ارضی اوکراین تمام شود.
منتقدان هشدار میدهند که ترامپ ممکن است بار دیگر منافع بلندمدت آمریکا را فدای پیروزیهای کوتاهمدت و رسانهای کند. تجربه گذشته نشان داده که برخی کشورها با ارائه امتیازات شخصی یا نمادین توانستهاند رضایت او را جلب کنند، بیآنکه تعهدات واقعی و پایدار بدهند. نمونه آن، پاکستان با وعده همکاری در حوزه رمزارز و قطر با تامین هواپیما برای یک پروژه خاص بود.
آینده جنگ اوکراین، روابط واشنگتن با مسکو و نظم امنیتی اروپا، تا حد زیادی به نتیجه مذاکرات آلاسکا بستگی خواهد داشت. اگر ترامپ بتواند پوتین را به توقف کامل عملیات نظامی و خروج نیروها از مناطق اشغالی قانع کند، این نشست میتواند بهعنوان نقطه عطفی در تاریخ پساجنگ سرد ثبت شود. اما اگر نتیجه به توافقی نیمبند و فاقد ضمانت اجرایی ختم شود، خطر شعلهور شدن دوباره جنگ و تضعیف جایگاه آمریکا در نظام بینالملل پابرجا خواهد ماند. با وجود همه احتمالات، یک نکته روشن است: رویکرد شخصی و غریزهمحور ترامپ همچنان محور اصلی سیاست خارجی آمریکا در دوره جدید خواهد بود؛ رویکردی که میتواند در کوتاهمدت تغییرات چشمگیر ایجاد کند، اما در بلندمدت پرسشهای جدی درباره پایداری و اعتبار تعهدات آمریکا بهجا میگذارد.