رویای «صفر خالص»

در اروپا نیز افزایش بودجه‌های دفاعی ناشی از جنگ اوکراین، منابع مالی برای اجرای سیاست‌های زیست‌محیطی را تحت فشار قرار داده و مخالفت‌های سیاسی با سیاست‌های سبز را تشدید کرده است. در کشورهای در حال توسعه، نارضایتی از سیاست‌های اقلیمی غربی، به‌ویژه در مواجهه با کمبودهای انرژی رو به افزایش است. بسیاری از مردم این کشورها معتقدند که سیاست‌های اقلیمی تحمیلی و غیربومی‌اند. همزمان، بسیاری از شرکت‌های بین‌المللی در مواجهه با تغییر فضای سیاسی، رویکرد تبلیغاتی خود درباره محیط زیست را کمرنگ کرده‌اند؛ هرچند برخی از آنها همچنان به اجرای سیاست‌های زیست‌محیطی پایبندند.

با وجود همه این چالش‌ها، پیشرفت‌های فنی در حوزه انرژی پاک چشم‌گیر است: هزینه تولید انرژی‌های بادی، خورشیدی و باتری‌ها کاهش یافته و تقاضا برای آنها همچنان رو به رشد است. از منظر فناوری، مسیر کاهش کربن روشن‌تر از هر زمان دیگری است. اما آنچه مانع اصلی به شمار می‌آید، مسائل سیاسی و اجتماعی است. بسیاری از شهروندان، به‌ویژه در کشورهای صنعتی، باور ندارند که اهداف بلندپروازانه «صفر خالص» به نفع آنهاست یا برای دیگران منافعی به همراه دارد. در نظر این گروه، تلاش‌های اقلیمی اغلب یک‌طرفه و پرهزینه است، درحالی‌که کشورهای بزرگی مانند چین همچنان سطح بالایی از انتشار را ادامه می‌دهند. از منظر علمی، دستیابی به هدف صفر خالص ضروری است. برای توقف گرمایش زمین باید رشد غلظت گازهای گلخانه‌ای در جو متوقف شود. این امر تنها با حذف کامل انتشار یا خنثی‌سازی کامل آن ممکن است. اما از منظر سیاسی، تحقق چنین هدفی در آینده‌ای نزدیک مستلزم کاهش‌های سریع، عمیق و ناگزیر دردناک است؛ کاهشی که در بیشتر کشورها نه از نظر فیزیکی و نه از لحاظ سیاسی، به‌راحتی ممکن نیست.

در چنین شرایطی، بازنگری در اهداف اقلیمی - نه با عقب‌نشینی کامل بلکه با انعطاف راهبردی- می‌تواند راهگشا باشد. کنار گذاشتن یک‌باره اهداف سختگیرانه ممکن است به تضعیف جریان‌های محیط‌زیستی و تقویت جریان‌های منکر اقلیم منجر شود. اما تبدیل این اهداف به «راهنمای عمل» به‌جای تعهد الزام‌آور، می‌تواند حاشیه مانور سیاسی ایجاد کند.

این رویکرد، البته با مخالفت کسانی مواجه خواهد شد که باور دارند «اراده سیاسی» برای حل همه مسائل کافی است. اما در عمل، سیاست هنر «ممکن‌ها» است، نه رویاها. نمونه‌ای از این رویکرد را می‌توان در سیاست‌های اقلیمی کانادا مشاهده کرد. مارک کارنی، نخست‌وزیر و اقتصاددان، به‌خوبی واقف است که کارآمدترین روش برای کاهش انتشار، مالیات‌گذاری بر آلاینده‌هاست. با این ‌حال، چون مردم با این نوع مالیات‌ها مخالفت دارند، دولت او برخی از اجزای سیاست قیمت‌گذاری کربن را که مستقیما بر زندگی شهروندان تاثیر می‌گذاشت، حذف کرد. در عوض، دولت‌ها تمایل دارند به‌جای هزینه‌گذاری برای آلودگی، یارانه‌هایی برای اجتناب از آن ارائه دهند. این یارانه‌ها در مواردی موثر بوده‌اند؛ مثلا افزایش تقاضا باعث کاهش قیمت انرژی‌های تجدیدپذیر شده است.

اکنون، هزینه تولید انرژی پاک به حدی کاهش یافته که حتی بدون مداخله مستقیم دولت نیز تقاضا رشد خواهد کرد. با وجود این، یارانه‌ها گاهی موجب انحراف بازار می‌شوند و در مقایسه با مالیات‌گذاری، از نظر اقتصادی کارآیی کمتری دارند. بنابراین، دولت‌ها باید هر جا که از نظر سیاسی ممکن است، هزینه واقعی آلایندگی را دریافت کنند و در عین حال، یارانه‌های مخرب اقلیم مانند سوبسیدهای سوخت فسیلی را حذف کنند. از سوی دیگر، باید تلاش کرد تا گذار به اقتصاد کم‌کربن برای مردم عادی کم‌هزینه‌تر و ساده‌تر شود. مثلا اجبار به خرید پمپ حرارتی در شرایطی که نیروی فنی کافی برای نصب آن وجود ندارد، اثر معکوس دارد یا در مورد خودروهای برقی، فراهم‌سازی زیرساخت شارژ و تسهیل واردات ارزان از کشورهای تولیدکننده می‌تواند گذار را برای شهروندان قابل‌پذیرش‌تر کند.

در زمینه‌ سازگاری با اقلیم نیز باید منطق مشابهی حاکم باشد. اعتراض مارین لوپن، رهبر اپوزیسیون فرانسه، به نابرابری دسترسی به تهویه مطبوع در میان نخبگان و مردم، بازتاب‌دهنده نگرانی‌های اجتماعی در برابر گرمایش زمین است. تغییر اقلیم پدیده‌ای انکارناپذیر است، اما مقابله با آن تنها با ابزارهای فنی ممکن نیست. اگر سیاستگذاران بخواهند حمایت عمومی را حفظ کنند، باید از آرمان‌گرایی صرف فاصله بگیرند و با حفظ جهت‌گیری بلندمدت، مسیرهایی عملی، قابل‌اجرا و عادلانه برای گذار اقلیمی طراحی کنند. سیاست اقلیم، امروز بیش از همیشه، نیازمند زبان و منطق ممکن‌هاست.