چرا جنگ علیه ایران به صلح و ثبات منطقهای منجر نمیشود؟
عامل بیثباتی جدید در خاورمیانه

دالیا داسا کای، عضو ارشد مرکز روابط بینالملل یوسیاِلاِی، ۱ اوت در نشریه فارن افرز با بررسی ادعاهای مقامات صهیونیست به این پرسش مهم پاسخ داده که چرا سیاستهای اسرائیل برخلاف روایت این رژیم به ثبات در خاورمیانه منجر نمیشود؟ کای مینویسد: در نگاه مقامات رژیم صهیونیستی، این مجموعه اقدامات توانسته موازنه قوا را به سود آنها تغییر دهد و فضایی تازه برای پیگیری اهداف سیاسی و امنیتی ایجاد کند. مقامات ارشد این رژیم از «فرصتهای بیسابقه برای ثبات و امنیت» سخن میگویند و بر این باورند که شرایط جدید میتواند درهای تازهای را برای گفتوگو با برخی کشورهای عربی باز کند.
در گذشته، نمونههایی وجود داشته که بازیگران منطقه پس از یک عملیات نظامی، مسیر دیپلماسی را در پیش گرفتند و توافقهایی را شکل دادند که آثار بلندمدت داشت. یکی از بارزترین این نمونهها، حرکت مصر پس از جنگ ۱۹۷۳ به سمت توافق صلح با رژیم صهیونیستی بود؛ توافقی که موازنه منطقهای را برای دههها تغییر داد. بااینحال، در تجربههای دیگر، از جمله پس از جنگ ششروزه ۱۹۶۷، برتری میدانی بدون پشتوانه دیپلماتیک پایدار، نتوانست به کاهش تنشها منجر شود و حتی زمینهساز جنگهای بعدی شد. در چنین شرایطی، پرسش اصلی این است که آیا مقامات رژیم صهیونیستی حاضر خواهند شد در مسیر کاهش بحرانها و گشودن مسیر گفتوگو گام بردارند یا ترجیح میدهند همچنان بر ابزار نظامی تکیه کنند.
آنچه از تحرکات اخیر برمیآید، نشان میدهد که تمرکز اصلی رژیم صهیونیستی همچنان بر ادامه فشار نظامی و حفظ ابتکار عمل در میدان است. کارزارهای گسترده در نوار غزه، همراه با عملیاتهای فرامرزی، بخشی از این رویکرد را تشکیل میدهد. علاوه بر این، گزارشهایی از برنامههای تغییر جغرافیایی و جمعیتی در برخی مناطق منتشر شده که از سوی شماری از کارشناسان حقوقی و حتی برخی مقامات پیشین این رژیم، با انتقاد روبهرو شده است. این وضعیت باعث شده که بسیاری از ناظران منطقهای معتقد باشند فرصتی که میتوانست به سمت کاهش تنشها هدایت شود، در حال تبدیل شدن به دورهای تازه از بیاعتمادی و رقابتهای پرهزینه است.
فرصتها و محدودیتها
یکی از مهمترین معادلات فعلی، روابط رژیم صهیونیستی با ریاض است. در ماههای پیش از تشدید بحران غزه، تلاشهایی از سوی میانجیها برای نزدیک کردن مواضع دو طرف صورت گرفت. اما آغاز درگیریها، موضع ریاض را سختتر کرد. مقامات سعودی بارها تاکید کردهاند که هرگونه توافق رسمی، منوط به پیشرفت معنادار در مساله تشکیل دولت مستقل فلسطینی است.
علاوه بر عربستان، سایر کشورهای عربی که در چارچوب توافقهای پیشین با رژیم صهیونیستی همکاری دارند، مواضع محتاطانهتری اتخاذ کردهاند. این کشورها با وجود اختلافات با ایران، تمایل دارند روابط خود با تهران را در سطحی حفظ کنند که از ورود به چرخه درگیری مستقیم پرهیز شود.
نتانیاهو مدتهاست معتقد است که دولتهای عربی اساسا با تلاشهای اسرائیل برای تضعیف ایران همسو هستند. اما بعید است واقعیتهای منطقهای، حتی با حمایت ترامپ، به آن اندازه که نتانیاهو ممکن است باور داشته باشد، با این موضوع سازگار باشند. سعودیها همچنان به تعامل با ایرانیان و ترویج دیپلماسی در مورد درگیری نظامی ادامه دادهاند، همانطور که میزبانی عربستان سعودی از وزیر امور خارجه ایران در اولین سفرش به یک کشور خلیج فارس از زمان حمله ایران به پایگاه آمریکایی در العدید قطر این موضوع را نشان داد.
درگیری اخیر اگرچه از منظر رژیم صهیونیستی، بخشی از توان نظامی ایران را کاهش داده، اما برای بسیاری از کشورهای منطقه، پیامدهای پیچیدهای داشته است. از یک سو، برخی پایتختهای عربی از محدود شدن ظرفیتهای نظامی تهران استقبال کردهاند؛ اما از سوی دیگر، نگرانی از افزایش نقشآفرینی نظامی رژیم صهیونیستی و بیتوجهی به حساسیتهای افکار عمومی عربی، بهویژه در موضوع فلسطین، همچنان جدی است. برخی تحلیلگران منطقهای هشدار میدهند که «اسرائیلِ بدون مهار» یک عامل بیثباتی جدید تلقی میشود؛ بهویژه اگر تحرکات نظامی آن به حوزههایی گسترش یابد که مستقیما به امنیت داخلی کشورهای دیگر مرتبط میشود. آنچه در حمله اسرائیل به سوریه نشان داد، گویای این موضوع است.
پیامدهای اقتصادی و سرمایهگذاری
یکی از ابعاد کمترمطرحشده این تحولات، اثر آن بر چشمانداز اقتصادی منطقه است. بسیاری از کشورهای خاورمیانه در حال اجرای برنامههای متنوعسازی اقتصادی، توسعه زیرساختها و جذب سرمایهگذاری خارجی هستند. استمرار تنشها و درگیریهای نظامی میتواند به بیثباتی بازارهای انرژی، کاهش اطمینان سرمایهگذاران و افزایش هزینههای بیمه و حملونقل منجر شود. در شرایطی که بازار جهانی انرژی همچنان تحت فشار متغیرهای ژئوپلیتیکی قرار دارد، هرگونه بحران تازه در منطقه میتواند قیمتها و الگوهای عرضه را دستخوش تغییر کند. این مساله بهویژه برای کشورهای صادرکننده انرژی در خلیج فارس و همچنین برای اقتصادهای واردکننده در آسیا و اروپا اهمیت زیادی دارد.
قدرتهای بزرگ، از جمله ایالات متحده، اتحادیه اروپا و چین، تحولات اخیر را بهدقت زیر نظر دارند. واشنگتن اگرچه در برهههایی حمایت مستقیم از عملیاتهای رژیم صهیونیستی داشته، اما درعینحال مایل است که مسیر تنشزدایی و توافقات منطقهای حفظ شود. اروپا نیز بر ضرورت کاهش خشونتها و بازگشت به میز مذاکره تاکید دارد. چین بهعنوان یک بازیگر اقتصادی و واردکننده اصلی انرژی از منطقه، به ثبات و پیشبینیپذیری در خلیج فارس و شرق مدیترانه نیازمند است و از این رو، هرگونه بحران طولانیمدت را تهدیدی برای منافع خود میداند.
سناریوهای پیش رو
در شرایط فعلی، چند مسیر محتمل برای آینده قابل تصور است:
۱. حرکت به سمت دیپلماسی مشروط: استفاده از برتری میدانی ادعایی برای مذاکره و دستیابی به توافقهای مرحلهای، که در آن مسائل امنیتی و سیاسی بهصورت گامبهگام پیش برود.
۲. تداوم فشار نظامی: حفظ ابتکار عمل از طریق عملیاتهای نظامی گسترده، حتی با وجود فشارهای بینالمللی، که میتواند به بیثباتی مزمن منجر شود.
۳. ترکیب دو رویکرد: مدیریت همزمان عملیاتهای محدود میدانی با تلاشهای دیپلماتیک پشتصحنه، برای کسب امتیازات مورد نظر بدون ورود به جنگ تمامعیار.
تحولات اخیر نشان میدهد که عملیات نظامی، بدون پیوند خوردن به یک راهبرد سیاسی و دیپلماتیک جامع، نمیتواند به ثبات پایدار منجر شود. تجربههای پیشین در خاورمیانه ثابت کردهاند که موازنه قوا اگر در خدمت کاهش تنشها و توافقات پایدار قرار نگیرد، دیر یا زود دوباره به سمت رویارویی و بحران بازمیگردد. مسیری که رژیم صهیونیستی در پیش گرفته، مسیر پرهزینه و پرریسکی است که نهتنها آینده روابط این رژیم با کشورهای عربی، بلکه مسیر کلی امنیت و اقتصاد منطقه را نیز تحتتاثیر قرار داده است.