در شرایط حساس و پرالتهاب کنونی که ایران عزیز ما درگیر یکی از بحرانهای امنیتی خطرناک دهههای اخیر شده است، آنچه بیش از هر چیز ضرورت دارد، حفظ آرامش ملی، تقویت همبستگی اجتماعی و پایبندی به اصول عقلانیت و خرد جمعی است. دشمنانی که خود را در جایگاه مدعی حقوق بشر و نظم جهانی جا زدهاند، برخلاف…
ایران عزیز، سرزمینی که هویت، فرهنگ و تاریخ ما در رگهایش جریان دارد، امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند هوشیاری، همبستگی و مسوولیتپذیری همه ماست. تهدیدهایی که کشور ما با آن مواجه است، تنها محدود به مرزهای فیزیکی و درگیریهای نظامی نیست، بلکه جنگی همهجانبه علیه باورها، امیدها و وحدت ملی…
میلتون فریدمن معتقد است که «تورم همه جا و در همه زمانها یک پدیده پولی است». احتمالا مقصود این اقتصاددان در هنگام بیان این جمله، عبارت از آن است که تنها عامل ایجاد تورم حجم پول و نقدینگی است؛ یا به عبارت دیگر، تنها ابزارهایی که منجر به ایجاد تورم میشوند یا اینکه تورم را کنترل میکنند، در اختیار دولت است. یکی از دستاویزهای دولتها برای دخالت در سازوکارهای بازار، سرکوب قیمت کالا یا نهادههای تولید، حمایت از مصرفکنندگان نهایی و ممانعت از افزایش قیمت کالاهای موردنیاز آحاد اقتصادی است.
چند هفتهای از جنگ میان ایران و اسرائیل میگذرد؛ جنگی غیرمنتظره که خسارات جانی و مالی سنگینی را به مردم و زیرساختهای کشور تحمیل کرد. اکنون آتشبس برقرار شده است اما در لحظه نگارش این یادداشت، نمیدانیم آیا این جنگ پایان یافته یا تنها متوقف شده است. اگرچه شاید جنگ در میدان به پایان رسیده باشد، اما سایه سنگین آن بر اقتصاد ایران همچنان باقی مانده و احتمالا تا مدتها باقی خواهد ماند.
تورم، صرفنظر از افزایش مداوم قیمتها، بازتابی از نارساییهای عمیق ساختاری در اقتصاد کشور است. تورم مزمن بهعنوان یکی از مخربترین پدیدههای اقتصادی، موجب تضعیف ثبات اجتماعی و کاهش اعتماد عمومی به نهادهای اقتصادی شده است. در ایران، این پدیده از مرزهای عددی عبور کرده و به عنصری پایدار در زندگی اجتماعی و روان جمعی بدل شده است؛ وضعیتی که ریشه در برخی ناکارآمدیهای مزمن اقتصادی، سیاسی و نهادی دارد. حال پرسش اصلی این است که تورم چه بلایی بر سر اقتصاد ایران آورده و ریشههای ساختاری آن کداماند؟؛ پاسخی که نیازمند واکاوی تاریخی و سیاستمحور در بستر واقعیتهای ساختاری اقتصاد ایران است.
پس از پایان هر جنگی، کشورها با فشارهای مالی گستردهای مواجه میشوند چراکه لازم است بسیار سریع همه آسیبهای واردشده را جبران کرد؛ زیرساختهایی که در زمان جنگ آسیب دیدهاند باید بازسازی شوند، بازار باید دوباره شروع به کار کند تا زندگی عادی مردم از نو شکل بگیرد و در نهایت، نظام اداری و نظامی کشور هم به منابع گستردهای برای جبران خسارتهای ناشی از جنگ نیاز دارد. طبیعی است که دولتها در این شرایط با کسری بودجههای سنگین روبهرو میشوند اما مهمتر از خود کسری بودجه، نوع مواجهه دولت با کسری بودجه است که مسیر آینده اقتصاد را تعیین میکند.