هوش مصنوعی چه تاثیری بر آینده مشاغل دارد؟
بازتعریف مفهوم کار در عصر اتوماسیون

این ابزارها نهتنها توانایی انجام وظایف تکراری را دارند، بلکه اکنون قادرند وظایف پیچیدهتری را نیز برعهده بگیرند؛ از خلق آثار هنری گرفته تا تحلیل دادهها، ترجمه متون و حتی برنامهنویسی. این تحولات سوالی بنیادین را در ذهن بسیاری ایجاد کرده است: در آینده نزدیک، چه نقشی برای نیروی انسانی باقی میماند؟
کار در گذر زمان: نگاهی تاریخی
برای درک بهتر آنچه در پیش رو داریم، باید نخست به گذشته بنگریم. در طول تاریخ، مفهوم «کار» همواره در حال دگرگونی بوده است. در جوامع شکارچی-گردآورنده، کار اغلب امری جمعی و بخشی از زندگی روزمره بود. با ظهور کشاورزی، کار به فعالیتی ساختاریافتهتر بدل شد و تقسیم وظایف شدت گرفت. انقلاب صنعتی آغازگر عصری بود که در آن کار بهطور فزایندهای با ماشین گره خورد. کارگران به کارخانهها رفتند، ساعات کاری طولانیتر شد و مفهوم دستمزد در ازای زمان تثبیت یافت.
اما در کنار این تحولات، همواره بیم و امیدهایی نیز وجود داشت. هنگام اختراع ماشینهای بافندگی در قرن نوزدهم، بسیاری از کارگران نساجی، موسوم به لودیتها، ماشینها را تهدیدی برای معیشت خود میدانستند. آنها ماشینها را تخریب میکردند، چرا که باور داشتند این فناوریها جای انسان را خواهند گرفت. امروزه، این نگرانیها بار دیگر، اما اینبار در مقیاسی دیگر، بازگشتهاند.
نقش دوگانه
هوش مصنوعی نیز همچون دیگر فناوریهای تحولآفرین تاریخ، تیغی دو لبه دارد. از یک سو، میتواند بهرهوری را بهطرزی چشمگیر افزایش دهد. بهعنوان مثال، سامانههای هوشمند در حوزه بهداشت میتوانند بیماریها را با دقت بالا تشخیص دهند؛ در کشاورزی، با تحلیل دادههای اقلیمی به بهرهبرداری بهینه از منابع کمک کنند و در آموزش، محتوای متناسب با سبک یادگیری هر فرد را فراهم آورند.
این کاربردها میتوانند کیفیت زندگی را ارتقا داده و دسترسی به خدمات را فراگیرتر کنند. اما از سوی دیگر، خطر حذف مشاغل نیز جدی است. پژوهشی از دانشگاه آکسفورد در سال ۲۰۱۳ نشان داد که حدود ۴۷ درصد مشاغل در ایالات متحده در معرض اتوماسیون قرار دارند. مشاغلی مانند نویسندگی، طراحی گرافیک یا تحلیل بازار که پیشتر بهدلیل نیاز به خلاقیت یا تصمیمگیری انسانی از گزند فناوری در امان بودند، اکنون با تهدید جدی مواجهاند. هوش مصنوعی نهتنها کارهای فیزیکی، بلکه فعالیتهای شناختی را نیز هدف قرار داده است.
از همه مهمتر، توزیع نابرابر مزایای این پیشرفتهاست. شرکتهای بزرگ فناوری، که مالک زیرساختها و دادههای لازم برای آموزش مدلهای هوش مصنوعیاند، بیشترین بهره را از این تحول خواهند برد. در مقابل، بسیاری از کارگران، بهویژه در کشورهای در حال توسعه، ممکن است بدون پشتیبانی اجتماعی یا دسترسی به فرصتهای بازآموزی، از بازار کار بیرون رانده شوند. این شکاف میتواند نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را تشدید و بنیان انسجام اجتماعی را تهدید کند.
بازاندیشی در تعریف کار
در مواجهه با چنین تحولی، ما ناگزیر از بازنگری در مفهوم «کار» هستیم. آیا کار صرفا فعالیتی درآمدزا و مبتنی بر مبادله است؟ یا آن را میتوان مشارکتی معنادار در جامعه، ابزاری برای خودشناسی و خلق ارزش دانست؟ اگر ماشینها بتوانند وظایف زیادی را بهتر از انسان انجام دهند، پس انسانها باید بر آنچه منحصرا انسانی است تمرکز کنند؛ یعنی همدلی، خلاقیت، اخلاق و توانایی ارتباطگیری عمیق.
در این راستا، برخی صاحبنظران از ایدههایی نظیر درآمد پایه همگانی (UBI) حمایت میکنند - پرداختی بدون قید و شرط به همه شهروندان که بتواند امنیت مالی پایهای را فراهم کند و افراد را از اضطرار کار کردن نجات دهد. این سیاست، بهویژه در جهانی که کار تماموقت در حال کاهش است، میتواند کرامت انسانی را حفظ کند. با این حال، منتقدان نگران هزینه مالی، اثرات احتمالی بر انگیزه کاری و چگونگی اجرای عادلانه آن هستند.
در کنار UBI، باید نظامهای آموزشی را نیز متحول کنیم. آموزش نباید صرفا بر مهارتهای فنی متمرکز باشد، بلکه باید توانایی سازگاری، تفکر انتقادی، کار تیمی و یادگیری مادامالعمر را پرورش دهد. همچنین لازم است بر ارزشهایی همچون همدلی، مسوولیتپذیری اجتماعی و خلاقیت تاکید شود. انسان آینده باید نه صرفا «استخدامشدنی»، بلکه «شکوفا شدنی» باشد.
نتیجهگیری و پیامی مهم برای آیندهسازان
درحالیکه هوش مصنوعی برخی حوزهها را دستخوش دگرگونی خواهد کرد، توانایی بشر برای سازگاری، همچنان پابرجاست. با سرمایهگذاری در آموزش، شبکههای حمایتی اجتماعی و سیاستهایی که دسترسی عادلانه به فرصتهای نو را تضمین میکنند، جوامع میتوانند از مزایای هوش مصنوعی بهرهمند شوند. همانگونه که در انقلاب صنعتی، ترس از بیمصرف شدن انسانها طبیعی بود اما بیاساس از آب درآمد، این بار نیز چنین است. جوزف شومپیتر، اقتصاددان معروف، اشاره میکند که پیشرفت فناوری مستلزم «تخریب خلاق» است؛ چرخهای از نوسازی که در نهایت رفاه را به همراه دارد. آینده لزوما تیره و تار نیست، بهشرط آن که خودمان آن را فعالانه شکل دهیم.
با پیشروی روباتها و ماشینهای هوشمند در تولید و خلق ارزش، ما در آستانه تحولی عمیق ایستادهایم؛ تحولی که خواهان سازوکارهای نوین برای توزیع عادلانه ارزش است و شاید مسیر را به سوی اقتصادی نوین و الگوی تازهای از کسبوکار بگشاید. این دگرگونی ما را وا میدارد تا به جوهره کار بیندیشیم؛ مفهومی که از همین حالا در حال دگرگونی است و بیتردید در آینده نیز ادامه خواهد یافت. کار نباید صرفا وسیلهای برای امرار معاش باشد، بلکه در ذات خود پاسخی است به نیازهای انسانی، خلق خدمات و کالاهای ضروری و تضمین کیفیتی شرافتمندانه از زندگی برای هر کسی که خواهان آن است.
کیفیت زندگی تنها به رفاه مادی محدود نمیشود، بلکه شامل ارزشهای اساسی ما، مسیر ویژهای که برای زندگی خود میسازیم، رویاهایی که دنبال میکنیم، علاقههایی که رشد میدهیم و روابطی است که به زندگیمان معنا و غنا میبخشند. اثر درخشان کیت راورث، «اقتصاد دوناتی» که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، در این زمینه حرفی برای گفتن دارد.
او با طرح پرسشی بنیادین ما را به بازاندیشی نظامهای اقتصادیمان فرامیخواند: چگونه میتوانیم اقتصادی را که مبتنی بر رشد بیوقفه است، به اکوسیستمی بدل کنیم که بدون توجه به نرخ رشد، برای همگان امکان شکوفایی فراهم آورد؟ این فقط پرسشی اقتصادی نیست، بلکه فراخوانی است صمیمانه برای بازتعریف اولویتهایمان؛ آیندهای که میسازیم باید ثمره کار ما را نه فقط از نظر مالی، بلکه در سطح انسانی و اجتماعی نیز بارور کند و هیچکس را پشت سر باقی نگذارد. بیایید این فرصت تحول را با ذهنی باز و قلبی پذیرا در آغوش بگیریم و راهی را هموار کنیم بهسوی جهانی انسانیتر و پرمهرتر.
در نظر گرفتن صرفِ فعالیتهای درآمدزا بهعنوان کار، اشتباه بزرگی است که گوهر واقعی مشارکت در جامعه را کوچک میشمارد. باید تعریف گستردهتری از کار را بپذیریم؛ تعریفی که هر تلاشی را که به بهبود کیفیت زندگی و خلق ارزشهای ماندگار میانجامد، بهعنوان کاری ارزشمند به رسمیت بشناسد. در این نگاه، آموزش نیز شکلی بنیادین از کار است: پرورش ذهن و جان برای آیندهای بهتر.
امروزه، رقص بیامان رشد و طمع، همچنان اقتصاد ما را در چنگال خود اسیر کرده و توهم گسترش نامحدود را تداوم میبخشد. سودآوری به تنها معیار موفقیت در کسبوکار بدل شده، آن هم به بهای سنگین تخریب اکوسیستمهایی که بقای ما وابسته به آنهاست. در همین حال، بوروکراسی خلاقیت را در نطفه خفه میکند و سازمانها را درگیر آشفتگی میسازد. کارآفرینانی که سود بیمرز را دنبال میکنند، ناخواسته کسبوکار خود را به چیزی شبیه سرطان تبدیل کردهاند که تهدیدی است برای سلامت اقتصادی جمعی.
در پی این فشار برای تولید سریعتر، ارزانتر و کاراتر، آنچه از دست میرود، مفهوم وجودی انسانیت است. بیکاری افزایش مییابد، قدرت خرید کاهش مییابد و فشار اجتماعی بر همگان سنگینی میکند. در این شرایط حقیقت تلخی که رخ مینماید این است که وقتی شغل از بین برود، مصرفکننده و مالیاتدهنده هم ناپدید میشود. این پیوند غیرقابل انکار است: «بدون کار، اقتصادی در کار نخواهد بود.»
پیامد این بحران، صرفا اقتصادی نیست، بلکه اجتماعی نیز هست. شکافهای خطرناکی در جامعه پدید آمدهاند که انسجام ما را تهدید کرده و زمینهساز ناآرامیاند. زمان آن فرا رسیده که دیدگاهمان را بهکلی دگرگون کنیم و نگاه جدیدی به اقتصاد، کسبوکار، کار و ارزشهای انسانی داشته باشیم. در عصر سلطه روباتها و ماشینهای هوشمند، ما باید سازوکارهایی نوین برای توزیع ثروت حاصل از این پیشرفتها ابداع کنیم.
اکنون بیش از هر زمان دیگر به باز تصور انقلاب اقتصادی نیازمندیم؛ اقتصادی که کرامت انسانی را بر سود کور مقدم بدارد و آیندهای را رقم بزند که در آن هر فرد بتواند معنا، نقش و شکوفایی خود را بازیابد. این مسیر دشوار است، اما اگر با هم گام برداریم، میتوانیم جهانی عادلانهتر، همدلانهتر و انسانیتر برای همه بسازیم.
منبع: European Business Review