کارآفرینی  و عبور از میدان  مین

در این میدان مین، کارآفرین نه‌ تنها باید ایده خلاقانه داشته باشد، بلکه باید به متخصص مالی، وکیل دعاوی، مذاکره‌گر بحران، روان‌شناس تیم، و نجات‌دهنده‌ روزهای سخت تبدیل شود.

 نوسانات و نااطمینانی اقتصادی

تورم افسارگسیخته، نرخ ارز ناپایدار، نبود پیش‌بینی‌پذیری در سیاست‌های اقتصادی، اولین و بزرگ‌ترین مین‌هایی هستند که زیر پای هر کارآفرین ایرانی جا خوش کرده‌اند. در چنین فضایی، برنامه‌ریزی بلندمدت تقریبا ناممکن است. حتی تصمیم‌گیری‌های کوتاه‌مدت نیز به تحلیل‌های چندوجهی نیاز دارد: آیا تامین مواد اولیه ممکن است؟ قیمت محصول تا ماه بعد چه خواهد بود؟ آیا قرارداد امضا شده امروز، ماه بعد زیان‌بار نمی‌شود؟

 فرسایش انرژی در بوروکراسی اداری

از ثبت شرکت تا دریافت مجوز، از صادرات تا شرکت در مناقصات، از بیمه کارکنان تا اظهارنامه مالیاتی، هر مرحله از فعالیت رسمی در اقتصاد ایران، با انبوهی از قوانین متناقض، سامانه‌های پیچیده و رفتارهای سلیقه‌ای روبه‌روست. کارآفرین ایرانی بیش از آن ‌که بر رشد کسب‌وکار تمرکز کند، باید زمان و انرژی زیادی صرف عبور از این هزارتوی اداری کند؛ فرسایشی که انگیزه‌ها را کاهش می‌دهد و بسیاری را به فعالیت غیررسمی سوق می‌دهد.

 نبود حمایت واقعی، سیاست‌زدگی در حمایت‌ها

بسیاری از وعده‌ها برای حمایت از کارآفرینی در حد شعار باقی مانده‌اند. تسهیلات بانکی با بهره‌های بالا و فرآیندهای طاقت‌فرسا، شتاب‌دهنده‌هایی که بیشتر نقش صوری دارند  و سیاست‌هایی که به‌جای رشد اکوسیستم، افراد را خسته تر می‌کند تصویری تلخ از «حمایت» ارائه می‌دهند. کارآفرین واقعی در ایران، بیشتر متکی بر توان فردی، تیمی کوچک و شبکه‌های خود است.

 مهاجرت نخبگان و تضعیف اعتماد اجتماعی

در چنین فضایی، طبیعی است که نخبگان علمی و فنی، به جای ریسک در فضای بی‌ثبات داخل، به مهاجرت و رشد در بسترهای امن‌تر فکر کنند. این موج مهاجرت، نه‌تنها از سرمایه انسانی کشور می‌کاهد، بلکه برای کارآفرینان باقی‌مانده، هزینه جذب و نگهداری نیروهای متخصص را چند برابرمی‌کند. از سوی دیگر، بخشی از جامعه به دلیل تجربه‌های منفی گذشته، اعتماد خود را نسبت به کارآفرینان از دست داده است و گاهی میان «کارآفرین» و «رانت‌جو» تفاوتی قائل نمی‌شود.

 چرا هنوز ادامه می‌دهیم؟

اگر این‌همه مین وجود دارد، چرا کارآفرینان هنوز در میدان هستند؟ پاسخ ساده است: چون رویاها هنوز زنده‌اند. چون با وجود همه فشارها، هنوز می‌توان کسب‌وکاری ساخت که مفید باشد، اشتغال ایجاد کند، کیفیت به جامعه بیاورد و اثر بگذارد. چون هر موفقیت کوچک در این میدان، ارزشی چند برابر دارد و طعمی واقعی از پیروزی می‌دهد.

کارآفرینی در ایران، بیش از آن ‌که بر مبنای فضای مناسب اقتصادی شکل بگیرد، بر شانه‌های انسان‌هایی شکل گرفته که «خواستن» را بلدند؛ کسانی که با ترکیبی از هوش هیجانی، انعطاف‌پذیری بالا، نوآوری در شرایط محدود، و قدرت مدیریت بحران، به‌جای مهاجرت، ماندن را انتخاب کرده‌اند.

اما نباید این مقاومت را طبیعی یا همیشگی فرض کرد. اگر سیاستگذاران بخواهند بذر رشد را در این خاک بکارند، باید میدان مین را پاکسازی کنند. باید ثبات اقتصادی ایجاد کنند، بوروکراسی را کاهش دهند، به حمایت واقعی از اکوسیستم کارآفرینی تن دهند  و نقش کارآفرینان واقعی را به رسمیت بشناسند. در غیر این‌صورت، روزی خواهد رسید که دیگر کسی حاضر به عبور از این میدان نباشد.