گزینه‌‌‌هایی  برای خسته‌ها

او مسیر ارتقا در شرکت را تا جای خوبی پیش رفته و در حال حاضر، در جایگاه مدیریت و در حوزه کاری خودش، دارای اعتبار بسیاریست. او از انجام کارهایی مثل تحلیل داده‌‌‌ها و تحقیقات واقعا لذت می‌‌‌برد، اما از کارهای اداری و مدیریتی مثل قرارداد بستن با پیمان‌‌‌کارها و ارزیابی سالانه کارکنان حسابی خسته شده.

از طرفی، او در نقطه‌‌‌ای قرار دارد که سقف پیشرفت خود در شرکت فعلی را زده: یعنی واقعا دیگر هیچ جای ارتقا و پیشرفتی در این شرکت ندارد و در سایر شرکت‌های فعال در حوزه او، به ندرت شرکتی پیدا می‌شود که واحدی مخصوص تخصص او داشته باشد. او با آژانس‌‌‌های کاریابی تماس‌‌‌هایی داشته اما هیچ پیشنهادی به او نشده. از بازنشستگی هم فقط چند سال فاصله دارد. 

به او پیشنهاد کرده‌‌‌ام یک مرحله به عقب برگردد و یک جایگاه رده‌‌‌پایین‌‌‌تر انتخاب کند که هم بتواند کارهایی که به آنها علاقه دارد را انجام دهد و هم مجبور نباشد با مسوولیت‌‌‌های طاقت‌‌‌فرسای مدیریتی سر و کله بزند. جایگاه پایین‌‌‌تر، حقوقش کمتر است اما فرزندان او همگی از دانشگاه فارغ‌‌‌التحصیل شده‌‌‌اند. به همین خاطر، دستش در خرج کردن تا حدی باز است. 

او از ایده من بدش نیامد، اما فکر کنم نگران است که اگر این کار را بکند، دیگران فکر کنند او کم آورده و جا زده، یا در انجام کارش ناتوان است در حالی که او بارها و بارها خودش را به همه ثابت کرده است.  می‌‌‌خواستم بدانم آیا راهی هست که بتوانیم این موضوع را در یک نامه یا از طریق تلفن، طوری مطرح کنیم که برداشت بدی از آن نشود؟ حقیقت این است که اگر یک مسوول استخدام، رزومه او را ببیند، بلافاصله با خودش می‌‌‌گوید: «این زیادی کارکشته است» و سریع می‌رود سراغ گزینه بعدی. 

پاسخ: دوست عزیز، او دنبال این است که از نردبان شغلی بالا برود، در حالی که تو داری به او پیشنهاد می‌‌‌کنی یک پله پایین بیاید. بیا هر دو گزینه را بررسی کنیم. یکی از گلایه‌‌‌های همیشگی افرادی که وارد سِمت‌‌‌های مدیریتی یا اجرایی می‌‌‌شوند این است که از کارهایی که برایشان جذاب بوده و به خاطرش وارد حوزه کارشان شده‌‌‌اند، دور می‌‌‌شوند.  بنابراین، او چه بخواهد در همین شرکت ارتقا بگیرد، چه در شرکت دیگری دنبال یک جایگاه بالاتر برود، بعید است مشکلش، یعنی استرس کارهای مدیریتی و اداری، حل شود.

از طرف دیگر، اگر به دنبال یک کار تمام‌‌‌وقت با عنوان پایین‌‌‌تر و حقوق کمتر برود، این ممکن است به جایگاهش در اوج مسیر حرفه‌‌‌ای لطمه بزند. نه لزوما به این خاطر که دیگران فکر می‌کنند از پس کار برنیامده بلکه به خاطر اینکه از نظر مالی، منطقی نیست بابت زمان و استعدادی که صرف می‌‌‌کنی پول کمتری بگیری. این مخصوصا زمانی صادق است که به بازنشستگی نزدیک‌‌‌تر می‌‌‌شویم. او باید در این برهه، حواسش به پس‌‌‌اندازش باشد. 

گرچه دوستت، امکان بالا رفتن را ندارد و خودش هم نمی‌‌‌خواهد پایین‌‌‌تر برود، اما هنوز یک برگ برنده مهم در دست دارد: جایگاه حرفه‌‌‌ای و اعتباری که کمک می‌کند بتواند نه به صورت عمودی، بلکه به صورت جانبی حرکت کند؛ به این معنا که به جای رفتن به یک جایگاه بالاتر یا پایین‌‌‌تر، از این جایگاه به یک نقش تخصصی «هم‌‌‌سطح» در یک واحد دیگر منتقل شود (یا شرکت دیگر). به این ترتیب، او حقوق و عنوان شغلی بالا را می‌دهد و به جایش چیزی می‌گیرد که همان‌‌‌قدر با ارزش است، مثلا زمان. 

یکی دیگر از گزینه‌‌‌ها، ارائه مشاوره در حوزه کاری‌‌‌اش به صورت قراردادی است. برای مثال، من چند «مشاور» تمام‌‌‌وقت را می‌‌‌شناسم که توانسته‌‌‌اند هر دو مورد را با هم داشته باشند: هم ارتقا گرفته‌‌‌اند و حالا «صاحب کسب و کار» خودشان هستند و با این عنوان، خود را معرفی می‌کنند و هم وقت کافی پیدا کرده‌‌‌اند برای تمرکز بر کارهایی که برایشان جذاب و رضایت‌‌‌بخش است.

آنها شرح وظایفشان را خودشان می‌‌‌نویسند، خودشان انتخاب می‌کنند که چه خدماتی ارائه دهند (یا بابت خدماتی که زیاد برایشان جذاب نیست، پول بیشتری می‌‌‌گیرند) و قیمتی برای خدمات خود تعیین می‌کنند که ارزش واقعیشان را در بازار نشان می‌دهد. همان شرکت‌هایی که گفتی در حوزه کاری دوستت، فعال هستند اما واحدی مختص تخصص او ندارند یا بودجه کافی برای استخدام یک تحلیلگر تمام‌‌‌وقت ندارند، همان‌‌‌ها احتمالا هنوز هم به مهارت‌‌‌های او نیاز دارند و با کمال میل حاضرند به او پول بدهند تا به صورت پروژه‌‌‌ای یا قراردادی برایشان کار کند. 

البته کار قراردادی و زندگی به این سبک، دلخواه همه نیست (من خودم همیشه شعار می‌‌‌دهم اما راستش، عاشق حقوق ثابتم که سر ماه به حسابم واریز شود!). این سبک کار کردن، ریسک بیشتری دارد و از مزایای معمول که کارفرما ارائه می‌دهد، مثل بیمه، برخوردار نیست. ضمن این که کارهای قراردادی، کارهای اداری خاص خودشان را دارند: مذاکره قرارداد، صدور فاکتور و جذب مشتری. از نظر بار ذهنی و مسوولیت، گاهی حتی بیشتر از یک کارمند تمام‌‌‌وقت انرژی می‌‌‌برد. 

خوشبختانه، اعتبار و سابقه دوستت به او این امکان را می‌دهد که به تدریج به سبک کاری دلخواهش برسد. اگر شرکتش انعطاف‌‌‌پذیر باشد، او می‌تواند مذاکره کند که بخشی از حقوقش را بدهد و در عوض، هفته کاری کوتاه‌‌‌تری داشته باشد. 

در این حالت، درآمدش کمتر می‌شود اما ارزش ساعاتی که واقعا کار می‌کند ثابت می‌‌‌ماند. در همین حال، او می‌تواند از وقت اضافه‌‌‌اش برای برنامه‌‌‌ریزی قدم‌‌‌های بعدی استفاده کند، احتمالا با کمک یک مربی شغلی یا حسابدار. اگر آماده کار قراردادی باشد، شرکت فعلی می‌تواند اولین مشتری‌‌‌اش باشد و از مهارت‌‌‌ها و دانش او بهره‌‌‌مند شود، آن هم با هزینه‌‌‌های اداری کمتر (نکته: او باید تفاوت‌‌‌های قانونی استخدام تمام‌‌‌وقت و قراردادی را یاد بگیرد که مبادا کار یک کارمند تمام‌‌‌وقت را انجام دهد اما هیچ‌‌‌کدام از مزایا را نداشته باشد).

البته، مثل همه نامه‌‌‌هایی که از طرف دوست یا والدین یا افراد دیگر دریافت می‌‌‌کنم، کل این صحبت‌‌‌ها درباره گزینه‌‌‌های دوستت، بیشتر جنبه پیشنهادی دارد. در نهایت، تصمیم با اوست که سراغ کار مشاوره مستقل برود یا نه و بهتر است قبل از آن با یک متخصص مشورت کند. نقش تو به عنوان یک دوست خوب این است که بیشتر گوش کنی تا این که راه‌حل دهی: به جای این که به او توصیه کنی با احساساتش چه کند، حالش را درک کن و از هر تصمیمی که به نظرش، برای سلامتش بهتر است حمایت کن.

منبع: Washington Post