ناگفته های زندگی و شهادت دانشمند شهید منصور عسگری از زبان دخترش/ شدت انفجار آن‌قدر بالا بود که هیچ نشانی از پدر باقی نمانده بود

دختر شهید عسگری، ضمن بیان خاطراتی از پدر و خانواده‌اش، به ماجرای دلخراش این حادثه پرداخت.

او گفت: «پدرم دکتری مهندسی هسته‌ای از دانشگاه صنعتی امیرکبیر و عضو هیئت علمی دانشگاه بود. این حادثه در پی انفجار به وقوع پیوست و جان مادرم، خانم معصومه یوسفی، که بازنشسته دانشگاه پیام نور بود، خواهرم، دکتر مرضیه عسگری، فوق تخصص نوزادان و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، و دختر سه‌ساله‌اش، زهرا برزگر، را گرفت.»

دختر شهید در ادامه از آخرین دیدار خود با خانواده‌اش یاد کرد و گفت: «در روز پنجشنبه، ساعت ۸:۳۰ شب، با پسرم از منزل آنها خداحافظی کردیم و به خانه برگشتیم. آن شب از تیم حفاظت آنها خبری نداشتم و نمی‌دانم آیا به آنها هشداری داده شد یا خیر، اما به نظر می‌رسید که تیم حفاظتی حاضر بودند.»

او افزود: «حال من آن شب اصلاً خوب نبود. پدرم نیز دائماً نگران بود و بارها تماس می‌گرفت و سؤال می‌کرد که آیا به خانه رسیده‌ام یا خیر. وقتی به او خبر دادم که به خانه رسیدم، او پرسید: &#۳۹;خب چرا بعدش خبری نمی‌دهی؟&#۳۹; این نگرانی او برایم غیرعادی بود، زیرا معمولاً پدرم این‌گونه نگران نمی‌شد.»

دختر شهید عسگری با احساساتی عمیق، از شخصیت پدرش گفت: «پدرم همواره کارهایش را برای رضای خدا انجام می‌داد و هیچ‌گاه به دنبال مقام یا شهرت نبود. او تحت فشار زیادی بود، به‌خصوص پس از شهادت شهید فخری‌زاده، اما همیشه با دل و جان برای رضای خدا کار می‌کرد. به یاد دارم که یکی از دوستانش از او پرسید: &#۳۹;چرا بدون پول کار می‌کنی؟&#۳۹; و پدرم در پاسخ گفت: &#۳۹;من از دانشگاه امام حسین(ع) حقوق می‌گیرم و همین برایم کافی است.&#۳۹; همچنین در سفرهایی که به همراه خانواده می‌رفت، همیشه هزینه سفر را خودش پرداخت می‌کرد و می‌گفت که این هزینه نباید به عهده سازمان باشد.»

دختر شهید عسگری در ادامه به جنگ تحمیلی اخیر اشاره کرد و گفت: «متأسفانه در این جنگ، کشور ما شهدای دانشمند زیادی را از دست داد و وقوع چنین حوادثی واقعاً غیرمنتظره بود. این فقدان برای ما بسیار سنگین است و بدون شک تا پایان عمر بر دل‌های ما سنگینی خواهد کرد. من تمام خانواده‌ام را از دست داده‌ام و این غم عمیق را همواره با خود خواهم داشت.»

عسگری گفت: در جریان جنگ ۱۲ روزه اخیر، متأسفانه کشور ما شهدای دانشمند زیادی را از دست داد. وقوع چنین حوادثی واقعاً غیرمنتظره بود. این فقدان برای ما بسیار سنگین است و بدون شک تا پایان عمر بر دل‌های ما سنگینی خواهد کرد. من تمام خانواده‌ام را از دست دادم و از زمانی که شهید علی محمدی جان خود را از دست داد، هر لحظه منتظر دریافت خبر بدی درباره پدرم بودم. هرگز انتظار نداشتم که دشمن این‌چنین به حذف عناصر مؤثر در علم و فناوری بپردازد و حتی بی‌گناهان را هدف قرار دهد. در این ۱۲ روز، اسرائیل چهره واقعی و وحشیانه خود را به نمایش گذاشت. اگر کسی هنوز هم معتقد است که اسرائیل به مردم عادی آسیب نمی‌زند، او نشان می‌دهد که همچنان درک نکرده که آن‌ها به دنبال حذف کسانی هستند که برایشان خطر ایجاد می‌کنند.

دختر شهید به دوران کاری پدر پرداخت و گفت: پدرم ۶۷ سال داشت و سال‌ها سابقه کار داشت. او از قبل از انقلاب به عنوان یکی از دانشجویان پیرو خط امام فعالیت می‌کرد و پس از پذیرش در دانشگاه شیراز، در دوران پیروزی انقلاب همچنان به تحصیل ادامه داد. پدر در دوران انقلاب فرهنگی، رئیس هیأت هفت‌نفره استان فارس بود و بعد از دریافت مدرک کارشناسی ارشد خود از دانشگاه شیراز، در سال ۱۳۶۸ به عنوان هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) مشغول به کار شد. هر زمان که درباره خطرات فضای کار با او صحبت می‌کردیم، پدر همیشه می‌گفت که نمی‌توانیم زندگی‌مان را متوقف کنیم و این واقعیت را نادیده بگیریم. بارها به او می‌گفتیم که ممکن است این محیط خطرناک باشد، اما او در پاسخ می‌گفت: "این‌ها می‌خواهند که ما کار نکنیم." او هرگز از ادامه فعالیت‌های خود دست نکشید. 

وی افزود: اکنون که پدرم دیگر در کنار ما نیست، احساس مسئولیت سنگینی بر دوش من است و باید آینده را به گونه‌ای پیش ببرم که او انتظار داشت. با توجه به تمام این حوادث تلخ، احساس می‌کنم ادامه دادن به راه او، کاری بسیار مهم و ضروری است.

 

تداوم راه شهید فخری‌زاده و اهمیت انرژی هسته‌ای

فاطمه دختر شهید عسگری یادآور شد: یکی از آموزه‌های همیشگی پدرم این بود که باید کار درست را انجام بدهیم و با قوت و اراده به راهمان ادامه دهیم. خاطره‌ای که به یاد دارم، مرتبط با صحبت‌های ایشان درباره شهید محسن فخری‌زاده است. پدر هرگز جزئیات فعالیت‌های خود را بیان نمی‌کردند، اما پس از شهادت شهید فخری‌زاده جمله‌ای را بیان کردند که همواره در ذهنم باقی مانده است: "او ریق رحمت سر کشید، من ریق زحمت را. او رفت و راحت شد و همه کارها اکنون بر دوش من است." این جمله به وضح نشان‌دهنده فشار و بار سنگینی بود که بر دوش ایشان احساس می‌کردند. پس از شهادت شهید فخری‌زاده، بار سنگینی بر دوش پدرم احساس می‌شد و ما نیز این فشار را به وضوح درک می‌کردیم. در شرایط کنونی و با توجه به اظهارات آمریکا و اسرائیل که خواستار توقف برنامه انرژی هسته‌ای ایران شده‌اند، باید بگویم: انرژی هسته‌ای حق مسلم ایران است. آیا کشورهای دیگر حق دارند به این شکل درباره ما صحبت کنند؟ پدرم فردی برجسته در حوزه انرژی هسته‌ای بودند و فقدان ایشان همواره بر دل ما سنگینی می‌کند.

وی گفت: چرا باید اجازه دهیم که انرژی هسته‌ای را از ما بگیرند؟ کشوری که به انرژی هسته‌ای دسترسی نداشته باشد، بدون شک وابسته به دیگر کشورها خواهد شد. این انرژی نه تنها در پزشکی، بلکه برای تأمین برق و صنایع مختلف نیز ضروری است. با توجه به اینکه منابع جهانی در حال اتمام است، فقدان انرژی هسته‌ای می‌تواند کشورها را به وابستگی‌های تهدیدآمیز و بحران‌های جدی مبتلا کند. پدر همیشه تأکید می‌کردند که ما حق مسلم خود را داریم و نیازی به چشم‌پوشی از آن نیست.

عسگری تصریح کرد: متأسفانه بسیاری از مردم هنوز جوهر این نیاز را درک نمی‌کنند و تصور می‌کنند که برنامه هسته‌ای موجب بروز مشکلات اقتصادی شده است. در حالی که نبود این انرژی می‌تواند کشور را با بحران‌های جدی مواجه کند. پدرم همواره می‌گفتند که اقدامات ایشان باید برای رفاه جامعه باشد و نه صرفاً برای منافع شخصی. من شخصاً به ایشان می‌گفتم که شاید بهتر است زندگی ناشناس‌تری داشته باشند، زیرا فشار و نارضایتی‌های موجود را می‌دیدم. اما پدر می‌دانست که این کار ضروری است و به خاطر خداوند انجام می‌شود.

از دختر شهید عسگری پرسیدیم آیا در این مدت دکتر اسلامی، رئیس سازمان انرژی اتمی، و یا کسی از دولت به دیدار آن‌ها آمده است؟ پاسخ او، منفی بود. او گفت:

«در خصوص دیدار با دکتر اسلامی، هیچ‌گونه تماسی از سوی دولت و سازمان انرژی اتمی با خانواده ما برقرار نشد. انتظارات ما این است که حمایت بیشتری از خانواده‌های شهدا داشته باشد؛ اما واقعاً خانواده ما توان بازگشت به آن وضعیت را ندارد.» پدرم از زمان شهادت شهید علی محمدی احساس خطر کردند؛ هرچند که چیزی به ما نمی‌گفتند. ایشان در لیست تحریم‌های بین‌المللی و همچنین لیست ترور اسرائیل قرار داشتند و همواره نگران بودیم.

در روز حادثه، من در خواب بودم و صدای بلند بمباران را شنیدم. در ابتدا، فکر کردم که رعد و برق است، اما به تدریج و به واسطه اطلاعاتی که از گروه‌های مختلف دریافت کردم، متوجه شدم که وضعیت بسیار واقعی و دردناک است. وقتی برای تماس با خانواده‌ام اقدام کردم، متوجه شدم که هیچ‌کدام در دسترس نیستند و این مسأله من را به شدت نگران کرد. در ادامه، با داماد خانواده تماس گرفتم و به او گفتم که احتمالاً پدرم در خانه‌اش است. وقتی او خبر داد که ساختمان خراب شده و طبقات به شدت آسیب دیده‌اند، به روشن‌ترین شکل ممکن متوجه شدم که اوضاع بسیار وخیم‌تر از آن چیزی است که من تصور می‌کردم.

طبقات هفت تا چهارده ساختمان به‌طور کامل تخریب شده‌اند و خبر این فاجعه هرگز از یاد من نمی‌رود. در ساختمان محل سکونت پدرم، به وضوح مشخص بود که بمب سنگرشکن دقیقاً در واحد ما منفجر شده است. آثار انفجار در بلوک ۱۳ که پشت بلوک ما قرار دارد، نشان می‌دهد که بالکن‌های آن بلوک به شدت تخریب شده‌اند. واحد پدرم در بلوک ۱۲ واقع شده بود و به دلیل حمله به واحد ما، ۲۸ خانواده دیگر نیز دچار خسارت شده و تعدادی از ساکنان آنجا جان خود را از دست داده‌اند. در این انفجار، بیش از ۶۰ نفر از ساکنان بلوک ۱۲ جان باختند.

 

۲۸ خانواده دچار آوارگی شدند 

فاطمه رسولی ادامه داد: وضعیت روحی خانواده‌ها بسیار نگران‌کننده است. ما به‌عنوان خانواده، احتمال وقوع چنین حوادثی را به سبب فعالیت‌های پدر در میدان‌های جنگ می‌دادیم، اما هرگز نمی‌توانستم تصور کنم روزی تمامی اعضای خانواده‌ام را از دست بدهم. تنها قطعات کوچکی از بدن پدرم باقی مانده است. شدت انفجار آن‌قدر بالا بود که هیچ نشانی از پیکر وی باقی نمانده بود و تنها چند قطعه کوچک از او را در دستانم حس کردم.

او همچنین با اندوه از وضعیت مادرش گفت: «مادرم هنوز پیدا نشده است. برای او در امامزاده قبری نمادین تخصیص داده‌اند تا اگر روزی اثری از پیکرش یافت شد، در آن‌جا دفن شود.» خواهرم و دختر کوچکش که در اتاقی دورتر بودند، پیکرهایشان به‌طور کامل شناسایی شد. اما توصیف این فجایع و تحمل چنین درد و اندوهی فراتر از بیان است.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.