نه خوشبینیم و نه بدبین

سابقه این مذاکرات به توافق سعدآباد برمیگردد که آن زمان دبیری شورای عالی امنیت ملی بر عهده آقای روحانی بود. آن زمان مذاکرات با اروپاییان در پیش بود که بعدا منجر به توافق برجام شد و طرفهای غربی به ایران اعلام کردند که آنچه شما مطرح و مطالبه میکنید باید با حضور آمریکاییان انجام شود و حضور آنها ضرورت دارد. اینچنین شد که پای آمریکا در مذاکرات ژنو و اساسا ماجرای برجام باز شده و آقای جان کری، وزیر وقت امور خارجه آمریکا، به مذاکرات ملحق شد.
اروپاییان در برجام متعهد به این بودند که یازده سرفصل را اجرا کنند، اما آنان به ازای خروج آمریکا - در دوره اول ریاستجمهوری آقای ترامپ - از برجام، به تعهدات خودشان عمل نکردند و به جای آن اینستکس را پیشنهاد کردند که البته همین پیشنهاد هم اجرایی نشد؛ این پیشنهاد به زبان سادهتر چیزی شبیه به همان مثل معروف «نفت در برابر غذا» بود و بدیهی بود که ایران آن را نپذیرد، ولی طرفین باقیمانده در برجام سعی کردند روابط بین خودشان را کجدار و مریز ادامه بدهند که اتفاقا ماند و بعد از مدتی بنا شد مذاکرات دیگری صورت بگیرد.
اما در همین حال و احوال، یک شیرپاکخوردهای اعلام کرد که امروز زمستان سخت برای غرب فرارسیده است و با توجه به تحریم روسیه در خلال جنگ با اوکراین، اروپا با بحران گازی مواجه شده و در تنگنا قرار گرفته است و اجازه بدهیم که اروپا به سمت ما بیاید و برای مذاکرات مجبور به اعطای امتیاز شود. همزمان با این جریان فکری، در غرب ادعای استفاده روسیه از موشک و پهپادهای ایرانی در جنگ علیه اوکراین مطرح شد تا بهنوعی این فرضیه شکل بگیرد که ایران در کنار روسیه و علیه اروپا ایستاده و در جنگ از روسیه حمایت میکند. مجموعه این اتفاقات، اختلافات بین ایران و اروپا را بیشتر کرد و مواضع تندتر شد و کار به جایی رسید که غرب، ایران را به اجرای اسنپبک یا مکانیسم ماشه تهدید کند.
بعدتر و در دولت آقای پزشکیان، مذاکراتی دوباره شکل گرفت، چهار دور مذاکره انجام شد و در این فاصله و به واسطه لابیهایی که وجود داشت، زمینه برای مذاکره با آمریکا فراهم شد. در خلال این مذاکرات نیز طرفین به یک سری توافقات اولیه دست پیدا کردند و بنا بود ایران غنیسازی مورد توافق را ادامه دهد و مذاکرات صرفا در چارچوب انرژی هستهای باشد. البته مسائل موشکی و مشابه آن را با توجه به اتفاقات بعد از هفتم اکتبر و حملاتی که اسرائیل به مواضع حماس و لبنان ترتیب داده بود، فرض اولیه تصور کردند و به بعد موکول کردند تا تمرکز مذاکرات از مساله انرژی هستهای به حاشیه نرود.
همزمان با این مساله نیز اروپاییان حس کردند که سرشان بیکلاه مانده است؛ دلیل آنان این بود که اگر ایران بتواند مسائل و اختلافاتش با آمریکا را حل کند، زمینه آن را فراهم میکند که پروژههای اقتصادی آمریکایی با اعتبار بالغ بر هزار میلیارد دلار در ایران آغاز و اجرایی شود.
این در حالی است که در گذشته و زمان برجام گفته میشد نباید آمریکاییان را به ایران راه بدهیم و موضوعات اقتصادی را به آنان واگذار کنیم؛ ولی این بار زمزمه هزار میلیارد بر اروپاییان تاثیرگذار بود تا آنان لحنشان را از گذشته تندتر کنند.
این مساله تا جایی پیش رفت که اروپاییان در شورای حکام طی ارائه طرحی، مترصد صدور قطعنامهای علیه ایران بودند، ولی این قطعنامه ماهیت اجرایی نداشت و در حد تذکر بود و به تصور خودشان تا حدودی آمریکاییان را با اروپا همراه کرده و یک قطعنامه را علیه ایران گرفتند.
در چنین فضا و شرایطی قابل تصور است که وضعیت به چه سمتوسوی مخاصمهآمیز و تندی حرکت کند. افزونبر اینکه اروپاییان دوباره پا پیش گذاشته و نامهای به سازمان ملل و شورای امنیت نوشته و خواستار اجرای پروتکل شدند. مضمون این نامه این است که ابتدا باید این پروتکل به شورای حل اختلاف برود و در آنجا بعد از طرح موضوع، چنانچه طرفین قانع نشدند که ایران مقصر نیست، پروتکل به شورای امنیت ارسال شده و در نهایت اجرای مکانیسم ماشه کلید زده شود. نامه آقای عراقچی به شورای امنیت و دبیرکل سازمان ملل نیز در راستای همین اتفاقات نگاشته شد و در آن نامه توضیح داده شد که طرفهای اروپایی هیچ حقی نسبت به اجرای این بند و پروتکل ندارند، چراکه آنان از برجام خارج شدند.
استدلال مطروحه در نامه این بود که اروپاییان در برجام به هیچکدام از تعهداتشان عمل نکردند. دوم اینکه ایران عضویت در انپیتی را پذیرفته است و سازمان ملل باید پاسخ بدهد که چرا حمله اسرائیل و آمریکا را محکوم نکرده است؟ سوم آنکه، غنیسازی صلحآمیز حق ایران بهعنوان یکی از اعضای انپیتی است ولی در مقابل غرب به هیچکدام از تعهدات خودش پایبند نبوده است. بنابراین چرا در شرایطی که یک طرف برجام به توافقنامه عمل نکرده است، باید طرف مقابل را که تعهداتش را انجام داده و رعایت کرده است به مکانیسم ماشه تهدید و به همین یک بند استناد کرد؟
اینکه نامه یادشده وزیر امور خارجه چقدر در این فضایی که فقط زور و قدرت بر تصمیمات حاکم است، تعیینکننده و تاثیرگذار واقع میشود، یک سوال جدی و اساسی خواهد بود که مدعیان حقوق بینالمللی باید پاسخ بدهند. هیچکسی نمیتواند اقدامات امروز اسرائیل در غزه را انکار کند. اسرائیل با حملات پیدرپی و اعمال فشار اقتصادی و غذایی، در پی نسلکشی گسترده در غزه است و همگی نسبت به این اتفاقات ساکت هستند و هیچ اقدامی را در پیش نگرفتهاند.
با این همه، غرب از ایران درخواست کرده تا در مذاکرات شرکت کند که همین دعوت هم میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. شاید غرب به قدرت موشکی ایران پی برده است. شاید تصور میکردند که با حملات اسرائیل و آمریکا، ایران در آستانه فروپاشی قرار میگیرد و اروپا به سبب همسایگی با ایران، نگران حفظ آرامش و امنیت منطقه و خودش است. اما هرچه باشد، این دعوت انجام شده و مرحله اول مذاکرات نیز طی شده است.
ما در این مساله باید همگی در داخل کشور مراقب باشیم. اینکه یکی از ترور ترامپ سخن میگوید یا پیشنهاد بستن تنگه هرمز را میدهد، مشخصا متوجه این نکته نیست که نباید خلاف مصالح و منافع امنیت کشور در این برهه حساس سخن گفت. با بستن تنگه، منافع کشورهای حوزه خلیج فارس را تهدید کردهایم و این عملا قدرت لابیگری ایران را تضعیف میکند. طرح چنین ادعاهایی صرفا حکایت از کینهتوزی جریانهای سیاسی با دولت مستقر دارد. آنان تصور میکنند که با این سخنان میتوانند دولت را تضعیف کنند ولی متوجه نیستند که تضعیف دولت، تخریب منافع ملی را به همراه دارد.
شاید نتوان قاطعانه درباره نتیجه مذاکرات دور جدید سخن گفت، ولی مشخصا امیدواریم. فراموش نکنیم که آمریکا و اروپا در قبال ایران، مشترکالمنافع نیستند. اروپا و آمریکا با هم رقابت جدی در سیاست خارجه دارند و ما نباید طوری رفتار کنیم که آنان را در کنار هم قرار داده و در یک جبهه قرار بدهیم. دستگاه وزارت خارجه و دولت باید از این فرصت نهایت استفاده را ببرد و طوری نباشد که منتظر اتحاد بین آمریکا، اروپا و اسرائیل بمانیم. نگاه ما به مذاکرات باید نه خوشبینانه و نه بدبینانه باشد.
* دیپلمات سابق