راههای گذار از تنهایی استراتژیک

مهمترین این قطعنامهها شامل قطعنامههای ۱۶۹۶ (۲۰۰۶)، ۱۷۳۷ (۲۰۰۶)، ۱۷۴۷ (۲۰۰۷)، ۱۸۰۳ (۲۰۰۸) و ۱۹۲۹ (۲۰۱۰) میشوند. این قطعنامهها منجر به اعمال تحریمهای اقتصادی، نظامی و هستهای علیه ایران شدند. دیپلماسی فعالی که به امضای برجام در ۱۳۹۴ انجامید، ایران را برای نزدیک به یک دهه از تحریمهای ماده ۴۱ و فعال شدن ماده ۴۲ (اقدام نظامی) دور نگه داشت. اما خروج دونالد ترامپ از برجام در دور نخست و حملات نظامی دور دوم او، این تهدید را احیا و صدور قطعنامهای توسط شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه برنامه هستهای ایران، نگرانیهایی را درباره احتمال ارجاع دوباره پرونده ایران به شورای امنیت ایجاد کرده است. همزمان با این تحولات و پس از آتشبس دوم تیر ۱۴۰۴ که به درگیری میان ایران و اسرائیل پایان داد، خاورمیانه همچنان منتظر رخدادهای مهمتری است. درک واکنشهای ظاهرا دوگانه کشورهای منطقه به حملات اسرائیل و آتشبس بعدی آن، نه صرفا با روایتهای تئوریکی چون «تنهایی استراتژیک ایران» که بیشتر از طریق سه محور اساسی رئالیستی ممکن است: ۱-وابستگی حیاتی این کشورها به کمکهای نظامی-اقتصادی آمریکا (اردن سالانه ۱.۴۵میلیارد دلار دریافت میکند)؛۲- ترس از بیثباتی ناشی از هرجومرجی دوباره در منطقه؛ ۳- تمایل به مهار قدرت ایران. درست از همین نقطه، رقابت جنگسردی کشورهای همسایه ایران وضوح بیشتری مییابد.
شراکت یا رقابت
رفتار ترکیه بهعنوان قدرتمندترین همسایه شمال غربی، متاثر از محاسبات سرد رئالیستی خواهد بود. آنکارا همزمان با ادعای همکاری و استفاده از کارت ایران در تقابل با تلآویو، در نهایت از ضعف نسبی تهران بهویژه در زمینه اقتصاد و تجارت حمایت میکند. رقابتهای تاریخی دو طرف حتی به تحریم تجارت ابریشم صفویها توسط عثمانی بازمیگردد. در کنار شتاب پروژه دالان زنگزور برای ایجاد حذف ایران از معادلات انرژی آسیای میانه و اروپا، آمارهای رسمی نشان میدهد سهم ایران از تجارت خارجی ترکیه در سه ماهه نخست امسال حدود یکدرصد بوده است و بخشی از تجارت دو کشور نیز از طرق غیررسمی و قاچاق صورت میگیرد که در شرایط تحریمهای فصل هفتم، همین کانالهای غیررسمی نیز با دیوارکشیهای مرزی و فشار آمریکا مسدود میشود.
سعودیها هم در سناریوی فعالسازی فصل هفتم منشور ملل و شدت گرفتن تحریمها، با بهرهگیری از ظرفیت انرژی خود به بازیگری کلیدی تبدیل خواهند شد. توانایی ریاض در تنظیم تولید نفت تا سطح ۱۲میلیون بشکه در روز (طبق آخرین گزارش اوپک) به آن امکان میدهد با دو استراتژی متضاد به تحریمها علیه ایران پاسخ دهد: از یکسو افزایش تولید برای کاهش قیمتها به زیر ۷۰دلار که درآمدهای نفتی ایران را تا ۹۰درصد تحلیل میبرد (بر اساس مدلسازی صندوق بینالمللی پول)، و از سوی دیگر کاهش عمدی عرضه برای افزایش قیمت به بالای ۱۰۰دلار که بهانهای برای فشار مضاعف غرب بر تهران فراهم میکند. این مانورهای نفتی در چارچوب برنامه بلندمدت عربستان برای جابهجایی مراکز مالی منطقه عمل میکند؛ پروژه تبدیل ریاض به هاب مالی جایگزین دبی با جذب ۲۲۰میلیارد دلار سرمایه خارجی در ۲۰۲۴ و انعقاد قراردادهای بلندمدت با هند (۴۰درصد افزایش صادرات) و چین (تامین ۲۵درصد نیاز انرژی پکن)، وابستگی این کشور به نفت را کاهش داده است.
سعودیها با احتیاط از فضای تحریم ایران، برای بازتعریف نقش خود در خاورمیانه بهره خواهند برد. موسسه کارنگی پیشبینی کرده حجم مبادلات ایران از ۱۰۰ به ۱۵میلیارد دلار (موسسه کارنگی) کاهش مییابد که این به معنای فرصتی تاریخی برای نفوذ ریاض از جمله از طریق پروژه آرامکو در بصره خواهد بود.
فوکس دراینباره تحلیل کرده کشورهای خلیج فارس «به این بازیگر مهم اما تضعیفشده نزدیک میشوند» نه از روی علاقه که از سر ضرورت مهار آشوب. اما این استراتژی با دو مانع جدی روبهروست: اول، سیاستهای غیرقابلپیشبینی ترامپ که به قول فوکس «همه قطعیتهای پیشین را بر هم زده» و واشنگتن را به سوی بیتفاوتی نسبی به خاورمیانه سوق داده است. دوم، فقدان راههای دیگر قابلدفاع. درحالیکه کارشناسان عربستان مدعی هستند نبود ایران، محور مقاومت را به شبکهای از گروههای شبهنظامی بیسرپرست، و خاورمیانه را به فضای تنش دوباره بدل میکند، آنچه آنها «مدیریت ریسک سیستماتیک» مینامند، بازتاب درک ریاض از پیچیدگیهای منطقه است. همانگونه که دبیرکل این شورا اخیرا هشدار داده: «فروپاشی هر همسایه، امنیت جمعی را به مخاطره میاندازد.»
امارات، با وجود سابقه شراکت تجاری گسترده با ایران، در صورت تشدید تحریمهای فصل هفتم، به دلیل وابستگی ۹۰درصدی سیستم بانکیاش به دلار و پیوند با موسسات مالی غربی، احتمالا هرگونه ارتباط مالی با ایران را قطع و فعالیتهای تجاری تهران در بندر جبلعلی را متوقف خواهد کرد. همچنین، تحریمهای جامع میتواند به تقویت پیمان امنیتی امارات و اسرائیل علیه «تهران هستهای» منجر شود، درحالیکه انتقال فناوریهای نظارتی اسرائیل به امارات، امنیت اطلاعاتی ایران را به خطر میاندازد.
همسایگان نجاتدهنده نیستند، صرفا مدیر بحران هستند. آنها نه از سر دوستی، بلکه برای جلوگیری از سرایت بیثباتی (سیل پناهندگان، گسترش تروریسم، فروپاشی بازار انرژی) حداقل همکاری را میکنند و بدون پیوند داشتن تعاملات اقتصادی متقابل، صرف تعاملات نظامی برای همکاری آنها در زمان بحران کافی نیست. کشورها تا زمانی که تضعیف ایران هزینه اقتصادی قابلتوجهی برایشان نداشته باشد، بعید است فراتر از همکاریهای حداقلی گام بردارند؛ واقعیتی که نشاندهنده چالش ایران در ایجاد وابستگی اقتصادی متقابل عمیق با همسایگانش بوده است.
ایران میتواند پیوندهای تجاری و کریدورهای ترانزیتی خود را از طریق دریای خزر و سمت آسیای مرکزی حفظ کرده و بهبود بخشد. در جنوب شرق کشور بندر چابهار، بهعنوان دروازهای کلیدی، میتواند با سرمایهگذاری مشترک با این کشورها و ارائه مشوقهای تجاری، مانند تخفیفهای گمرکی یا قراردادهای بلندمدت انرژی، حجم تجارت ایران را افزایش دهد و مانع از انزوای ژئوپلیتیکی ناشی از پروژههایی مانند دالان زنگزور ترکیه شود.
روایتسازی واقعی درباره پیامدهای انسانی تحریمها (قحطی، کمبود دارو) تنها امید برای ایجاد فشار اخلاقی بر جامعه جهانی است. موج ضداسرائیلی در افکار عمومی منطقه، فرصتی مناسب برای ایران فراهم کرده تا با اتخاذ رویکردی متمایز، نفوذ فرهنگی و سیاسی خود را در قلب مردم منطقه گسترش دهد. ایران نه با تکیه بر مفاهیم متمایز فرهنگیاش در منطقه، بلکه با تمرکز بر وجوه اشتراک فرهنگی باید چهرهای مثبت و صلحطلب از خود به نمایش بگذارد. دیپلماسی عمومی سلاح ضعیف، اما ضروری است.
تنهایی استراتژیک، سرنوشت محتوم ایران نیست. ایران میتواند با دیپلماسی هوشمندانه، تاکید بر اشتراکات فرهنگی، و تقویت پیوندهای اقتصادی از طریق کریدورهای ترانزیتی چون چابهار و دریای خزر، انزوا را شکسته و به کانون ثبات و صلح در خاورمیانه بدل شود. استحکام درونی از طریق جلب اعتماد مردم و پیوند اقتصاد و ژئوپلیتیک با همسایگان، سپری در برابر تحریمها و کلید امنیت ملی است.
* کارشناس مسائل خاورمیانه