هم‌سفرگی  برای  بهبود روابط سازمانی

من اصالتا هندی هستم و وقتی در هند بودم عادت داشتم ناهار را که معمولا غذای خانگی بود با همکارها بخورم. وقت ناهار، فرصتی بود برای گپ و گفت و درددل و حرف زدن درباره رستوران‌های جدید و برنامه‌ریزی برای سفر و خلاصه، ایجاد حس دوستی و رفاقت. فضا پر سر و صدا و شلوغ اما دلچسب بود. جایی بود که انگار سلسله‌مراتبی اداری، کاملا معنای خود را از دست می‌داد.

به همین خاطر، تنها غذا خوردن برای من یک تجربه جدید و البته، عجیب بود و باعث شد سوال‌هایی برایم پیش بیاید: «آیا همکارهایی که تنها پشت میزشان غذا می‌خورند به اندازه آنهایی که غذاهایشان را با هم قسمت می‌کنند احساس ارتباط و نزدیکی با هم دارند؟ آیا در کنار هم غذا خوردن می‌تواند دیوارهای بین افراد در سطوح مختلف را بشکند؛ مخصوصا آدم‌هایی که در سطوح مختلف سازمان هستند؟» تصمیم گرفتم در این‌باره تحقیق کنم. سراغ کارشناسان و مخاطبان مجله کسب‌وکار‌ هاروارد رفتم. متوجه شدم کاری که ما به آن، «با هم غذا خوردن» می‌گوییم یا به زبان تخصصی‌تر، هم‌سفرگی» (commensality)، پیچیدگی‌های خاص خودش را دارد.

این کار از یک طرف می‌تواند دیوارهای سلسله‌مراتب را در هم بشکند و از سوی دیگر، ممکن است همان دیوارها را محکم‌تر کند. بعضی وقت‌ها باعث می‌شود حس سهیم بودن کنید، اما گاهی هم باعث حس طردشدگی یک نفر از جمع می‌شود. با این حال، اگر غذا خوردن جمعی در محیط کار به درستی انجام شود می‌تواند ابزاری قدرتمند برای ایجاد روابط ‌قوی‌تر و انسجام بیشتر باشد.

 پروژه ناهار

با توجه به تجربه‌ای که داشتم از خودم پرسیدم چه می‌شود اگر کارکنانی که معمولا در محل کار با هم غذا نمی‌خورند شروع کنند به با هم ناهار خوردن به طور منظم؟ بالاخره، غذا از دیرباز نقش مهمی در استقبال از غریبه‌ها در جامعه داشته. تحقیقات نشان می‌دهد که هم‌سفرگی یکی از رایج‌ترین رفتارهای مشترک در میان انسان‌هاست. و تجربه به من ثابت کرده که این کار، پیوندهای اجتماعی را در سراسر سازمان تقویت می‌کند.

برای همین از مخاطبان نشریه‌مان خواستم اگر مایلند با من همکاری کنند. یک پروژه چهارهفته‌ای راه انداختم و نامش را «پروژه ناهار» گذاشتم. درخواستمان ساده بود: از شرکت‌کننده‌هایی که معمولا تنها ناهار می‌خوردند خواستیم طی یک ماه، هفته‌ای حداقل یک بار با چند نفر از همکارهایشان غذا بخورند. نیازی به غذای خاص یا تشریفات نبود؛ همان غذای روزمره‌شان کافی بود  و در پایان هر هفته از آنها خواستیم به این سه سوال پاسخ دهند:

۱. بعد از ناهار چه حسی داشتی؟ اگر می‌توانستی بیشتر از یک بار در هفته این کار را بکنی، آخر هفته چه حسی داشتی؟

۲. آیا احساس کردی ناهار خوردن با همکارها تاثیری بر رابطه‌ات با آنها گذاشته؟

۳. آیا این چیزی هست که بخواهی آن را تبدیل به یک روتین همیشگی و تکرار شونده کنی؟

تعداد زیادی از مخاطب‌ها برای شرکت در پروژه درخواست دادند. اما برای آن که تحلیل داده‌ها راحت‌تر باشد، تعداد شرکت‌کننده‌ها را به هشت نفر محدود کردم که شش نفر آنها زن و دو نفر مرد بودند. چهار نفر آنها در بازه سنی ۳۵ تا ۴۴ و چهار نفر دیگر، بین ۴۵ تا ۶۴ سال بودند. این افراد، در نقاط مختلف دنیا ساکن بودند و در کشورهای یونان، فیلیپین، آلمان، امارات، آمریکا، کانادا و فنلاند کار می‌کردند. البته این یک مطالعه علمی نبود: ممکن است کسانی که داوطلب شدند بیشتر از بقیه به ناهار خوردن با دیگران، علاقه‌مند بوده باشند. اما با تحلیل پاسخ‌های آنها، چند نکته مشترک پیدا کردم.

 مزایا و چالش‌های ناهار مشترک

ناهار خوردن با همکارها می‌تواند ارتباطات میان افراد را قوی کند. در یک نظرسنجی در بریتانیا، ۷۶ درصد پاسخ‌دهندگان گفتند که غذا خوردن با دیگران، راه خوبی برای نزدیک‌تر شدن افراد به همدیگر است. در یک مطالعه دیگر که توسط «کوین نیفین» انجام شده بود، آتش‌نشان‌ها گفته بودند که غذا خوردن جمعی، باعث می‌شود حس کنند یک خانواده‌اند. این تحقیقات نشان داده بود که بین غذا خوردن گروهی و عملکرد تیمی، رابطه مستقیم و چشم‌گیری وجود دارد.

مطالعه دیگری نشان داده که ناهار خوردن گروهی در محل کار، فرصت مناسبی برای برقراری گفت‌وگوهای معنادار با همکاران است. نیفین به من گفت: «غذا خوردن جمعی می‌تواند موقتا، برخی از روابط سلسله‌مراتبی بین افراد را که در محیط کاری وجود دارند، کمرنگ کند.»

پاسخ شرکت‌کننده‌های پروژه ناهار نیز این یافته‌ها را تایید می‌کرد. بعضی‌ها گفته بودند حین صرف غذا با همکارها، «انرژی» بیشتری پیدا کرده بودند که حتی بعد از اتمام غذا نیز این حس در آنها مانده بود. یکی از آنها گفت: «غذا، دیگر فقط برای رفع گرسنگی نبود، بلکه ناخودآگاه تبدیل شد به فرصتی برای تبادل ایده و ارائه راه‌حل و صحبت از مسائل مهم روز مثل تحولات دیجیتال و پایداری.» یکی دیگر نیز گفت: «با خودم گفتم چرا زودتر این کار را انجام نداده بودم.»

شرکت‌کننده‌ها در طول این آزمایش توانسته بودند به طرز قابل‌توجهی، روابط صمیمی‌تری با همکارهای خود برقرار کنند. یکی از آنها می‌گفت که ابتدا معذب بوده، مخصوصا وقتی می‌خواسته سعی کند یخ جمع را بشکند. اما به مرور و با رد و بدل شدن غذا و صحبت‌های دوستانه، فضا نیز دوستانه‌تر شده بود. یکی دیگر می‌گفت که طی جلسه اول، با خودش می‌گفته «وای! کاش زمان زودتر بگذرد» اما در طول هفته‌ها، تکرار این تعامل‌ها باعث شد احساس راحتی و نزدیکی بیشتری با همکارها کند.

یکی دیگر گفته بود که تا پایان پروژه، حس اعتماد و راحتی بیشتری میان همکارها به وجود آمده بود که قبلا وجود نداشت، تا حدی که تصمیم گرفتند چند همکار از واحدهای دیگر را هم به ناهار دعوت کنند. آنها گفتند پروژه ناهار برایشان مثل جرقه‌ای بود که به واسطه آن، گفت‌وگوهای خلاقانه‌ای میانشان شکل گرفت.

در مقابل، یکی از شرکت‌کننده‌ها گفت هرچند در طی جلسات ناهار، گفت‌وگوهای خوبی با همکارش داشته اما این سوال برایش پیش آمده بود: «اگر گفت‌وگو خوب پیش نرود چطور؟ آیا یک گفت‌وگوی نه چندان خوشایند، ممکن است آدم را تحلیل ببرد؟ و آیا تجربه ناهار خوردن، به این بستگی دارد که با چه کسی آن لحظه را شریک می‌شوی؟» این گفته‌های او بیراه هم نیست. «هری جی. وست»، استاد انسان‌شناسی دانشگاه اکستر می‌گوید: «درست است که هم‌سفرگی به معنای دور یک میز یا کنار هم غذا خوردن است، اما اینکه این تجربه خوشایند باشد یا نه کاملا بستگی دارد به اینکه چه کسانی دور میز جمع شده‌اند و چه قوانینی بر آن جمع، حکم‌فرماست.»

  فرهنگ، محیط کار و غذا خوردن جمعی

در فرهنگ‌های کاری امروز، غذا خوردن با هم، تا حدی سخت شده. در اقتصادهای مبتنی بر بازار، بهره‌وری از هر چیزی مهم‌تر است. وست می‌گوید: «وقتی زمان، مساوی پول است، وقت گذاشتن برای غذا خوردن با دیگران، با هنجارهای کاری در تضاد قرار می‌گیرد.»

این موضوع در پاسخ برخی شرکت‌کننده‌های پروژه خودم نیز دیده می‌شد. یکی از آنها نوشته بود که هفته گذشته، اصلا فرصت ناهار جمعی نداشته چون سرش خیلی شلوغ بوده و در حین کار، پیتزا سفارش داده و در اتاقش تنهایی آن را خورده. یکی دیگر نیز گفت که حجم کارها به قدری زیاد بوده که شاید لازم باشد برای ناهار با همکارها، در تقویم جای خالی پیدا و برنامه‌ریزی کنند.

طبق گفته «مارتین بروگل»، مورخ موسسه ملی تحقیقات کشاورزی و تغذیه فرانسه، اینکه افراد در محل کار با هم غذا می‌خورند یا نه، به فرهنگ سازمان (آیا ناهار، یک استراحت قانونی است یا یک زمان از دست‌رفته؟)، ساعات کار (آیا ساعت ناهار به رسمیت شناخته می‌شود یا نیروی کار خودش باید جایی برای آن خالی کند؟)، جایگاه فرد (آیا انعطاف‌پذیری دارد یا نه؟) و ساختارهای فرهنگی و نهادی بستگی دارد.

مثلا در محیط‌هایی مثل هتل‌ها و رستوران‌ها که افراد در شیفت‌های مشخص غذا می‌خورند، یا کارخانه‌های تولیدی و جاهایی مثل آتش‌نشانی یا پادگان‌ها که غذا خوردن جمعی در سیستم نهادینه شده، این عادت به طور طبیعی میان کارکنان شکل می‌گیرد.

برعکس، محیط‌های کاری که جلسات پشت سر هم دارند یا تمرکزشان روی بهره‌وری بالا و موفقیت مالیست (مثل شرکت‌های فروش یا مشاوره)، باعث می‌شوند کارکنان تمایل کمتری به غذا خوردن گروهی داشته باشند، چون معمولا ساعت ناهار را صرف انجام کارهای دیگر می‌کنند.

فرهنگ هم در این موضوع نقش دارد. مثلا در اسپانیا، وقت ناهار یا «سی‌یستا»، قبلا گاهی دو تا سه ساعت طول می‌کشیده و خیلی از کارکنان، حتی به خانه می‌رفتند تا با خانواده ناهار بخورند و کمی استراحت کنند. در فرانسه نیز، یک زمانی قانونی وجود داشت که غذا خوردن پشت میز کار را ممنوع کرده بود (که البته در دوران کرونا، تغییر کرد). در مقابل، در کشورهایی مثل آمریکا، تعداد زیادی از کارکنان ترجیح می‌دهند ناهار خود را تنها و پشت میزشان بخورند.

 غذا خوردن گروهی و حس طردشدگی

وست به من گفت: «شیوه غذا خوردن ما همیشه تا حدی تحت‌تاثیر سلسله‌مراتب اجتماعی بوده؛ از دربار سلطنتی گرفته تا ساختارهای خانوادگی بین والدین و فرزندان.» به همین خاطر از خودم پرسیدم آیا ممکن است برخلاف تجربه من در هند، غذا خوردن گروهی در محیط کار برای بعضی‌ها حس طردشدگی ایجاد کند؟

وست می‌گوید: «بعضی‌ها ممکن است نتوانند آن‌طور که انتظار می‌رود رفتار کنند. مثلا اگر از قومیت یا طبقه اجتماعی خاصی باشند.» بروگل نیز معتقد است که غذا خوردن گروهی، همانقدر که می‌تواند حس بودن در جمع و گروه ایجاد کند، می‌تواند میان افراد، خط‌کشی کند. مثلا سن، ملیت یا عدم آشنایی با آداب غذا خوردن رایج، می‌توانند باعث ناراحتی یا فاصله‌گذاری میان افراد شوند. در پروژه ناهار نیز تجربه‌های مشابهی گزارش شد. مثلا یکی می‌گفت شرکت در ناهار جمعی گاهی برایش خوشایند بوده و گاهی اضطراب‌آور. و این بستگی داشت به این که افراد از نظر سطح و سلسله‌مراتب، چقدر به او دور یا نزدیک بودند.

از نیفین پرسیدم که آیا مدیران می‌توانند این ریسک را کاهش دهند. او گفت: «وقتی مدیران، فضایی مشخص برای غذا خوردن فراهم می‌کنند (مثلا خودشان هم در آن مشارکت دارند یا بخشی از وعده‌ها را تامین می‌کنند)، باعث می‌شود کارکنان حس بهتری داشته باشند.»

پروفسور «مایکل ال. نورتون» می‌گوید: «مهم‌تر از اینکه حتما این دیدار دقیقا سر وقت ناهار اتفاق بیفتد این است که زمانی در طول روز پیدا کنیم تا دور هم جمع شویم.» این می‌تواند شروع خوبی باشد. از یک قرار ساده شروع کنید. مثلا برای صرف قهوه یا چای. همین لحظه‌های کوتاه و خودمانی می‌توانند زمینه‌ساز رابطه‌های کاری گرم‌تر شوند. کسی چه می‌داند! شاید حتی دوستانی صمیمی و ماندگار پیدا کنید.

 منبع: HBR