ممکن است بتوانید با رئیستان دوست باشید؟

اما آیا ممکن است آن دوست صمیمی رئیستان باشد؟ «استیو مک‌‌کلچی»، نویسنده کتاب «روابط پیشرو: ایجاد ارتباطات معنادار، حذف تعارض و بهبود اساسی تعامل» می‌گوید: «شاید با خود فکر کنید اگر قرار است دوستی صمیمی در محیط کار داشته باشم، چه بهتر که آن شخص مدیرعامل باشد. چرا سراغ بالاترین مقام نروم و بیشترین سود را از این دوستی نبرم؟ 

تحقیقات گالوپ به ما نشان می‌دهد که باید رفیقی در محیط کار داشته باشیم، اما نمی‌گوید بهترین دوستتان باید رئیستان باشد.» دوستی با رئیس پیچیده‌‌تر از رفاقت با همکار است و مک‌‌کلچی معتقد است برای درک تفاوت بین این دو، لازم است مفهوم دوستی را درک کنید. او می‌گوید: «دوستی یعنی همیشه به نفع همدیگر عمل کنید. در آن صورت، من از رئیسم تقاضای مرخصی اضافه نمی‌‌کنم، چون به نفعش نیست. از طرف دیگر فرقی نمی‌‌کند آن مرز باریک بین رئیس و کارمند را چقدر خوب و حرفه‌‌ای مدیریت کنم، در نهایت همیشه متهم به جانبداری می‌شوم؛ چه واقعیت داشته باشد و چه نه.»

دوستی با یک کارمند، برای خود رئیس هم مسیر خطرناک و لغزنده‌‌ای است. مک کلچی حالتی را که کارمند و رئیس با هم دوست می‌شوند، با موقعیت بهترین بازیکن یک تیم ورزشی مقایسه می‌‌کند که نورچشمی مربی است. او می‌گوید: «مزیت این دوستی تعهد به عالی بودن، ناامید نکردن آن شخص و همیشه پشتش درآمدن است، اما وقتی یک بازیکن نورچشمی است، بقیه تیم چگونه عمل می‌‌کنند؟ درست است که خروجی آن یک نفر فوق‌العاده می‌شود، اما سر عملکرد بقیه چه می‌‌آید؟ اگر عملکرد بقیه افت کند چه؟ ارزشش را دارد؟» برای مشخص کردن نوع رابطه‌‌ای که می‌توانید با رئیس خود داشته باشید، لازم است ابتدا سطح بلوغ در روابط و دوستی‌‌ها را بشناسید.

سطح ۱: شناخت یکدیگر

نخستین سطح دوستی شناختن همدیگر است. این ابتدایی‌‌ترین سطح دوستی است که در آن می‌‌پذیریم هنگام معاشرت با آن فرد، در مقابل کسی قرار داریم که می‌‌شناسیم. معنایش می‌شود برقراری تماس چشمی، سلام و احوالپرسی مناسب و نشان دادن واکنش‌‌های قابل انتظار در این رابطه. مک‌‌کلچی می‌گوید: «با اینکه ممکن است سطح ۱ ساده به نظر برسد، اما ایگوی شما (نفس) می‌تواند مانع شود. هنگامی که در حال رقابت هستید، ایگو بزرگ‌ترین سرمایه شماست و می‌تواند شما را به موفقیت برساند، اما در روابط، ایگو تبدیل به بزرگ‌ترین نقطه ضعف می‌شود. اگر در رابطه‌‌ای برنده یا بازنده شده باشید، یعنی اصلا رابطه‌‌ای در کار نبوده است. ایگو عاشق قدرت است، چون قدرت ضامن بقاست.»

در این مرحله هنگامی که ایگو آسیب ببیند، خرده‌‌رفتارهای تهاجمی می‌توانند ظاهر شوند. رفتارهایی مثل نادیده گرفتن موفقیت‌‌های طرف مقابل، برخورد منفعل یا تهاجمی و بی‌‌اعتنایی. اگر نتوانید به سطح ۱ برسید، آن رابطه حتی پیش از آنکه مجالی برای آغاز داشته باشد به پایان رسیده است.

سطح ۲: تبادل اطلاعات و احترام به تعهدات

سطح دوم بلوغ در روابط شامل تبادل اخبار و اطلاعات و در یک کلام واقعیت‌‌ها و عمل به تعهدات می‌شود. برای موفقیت در این مرحله باید اطلاعات را کاملا بی‌‌طرفانه منتقل کنید، بدون اینکه آن را به گونه‌‌ای تحریف کنید که به نفع شما باشد. همچنین باید بتوانید به قول‌‌هایتان وفادار بمانید.

در رابطه رئیس و مرئوسی، نیروی کار باید به تعهداتی عمل کند که در واقع همان شرح وظایفش است. اگر هم نتواند و به هر علتی کوتاهی کند، باید مسوولیتش را بپذیرد و عذرخواهی کند. مک‌‌کلچی نام این سطح را «اعتماد در عمل» می‌‌گذارد که اگر پای دوستی با رئیس مطرح باشد، می‌تواند سخت و پیچیده شود.

از سوی دیگر، گاهی روسا به هر علتی به تعهدات خود عمل نمی‌‌کنند و ممکن است اصلا احساس نکنند که لازم است عذرخواهی کنند، چون به قدرتمند بودن و در اختیار داشتن قدرت عادت دارند. قبل از اینکه کسی را دوست خود بدانید، مطمئن شوید که به حرفش عمل می‌‌کند و پای قولش می‌‌ماند. و اگر به هر دلیلی مجبور شود زیر قولش بزند، می‌تواند ایگوی خود را کنار بگذارد و عذرخواهی کند. مک‌‌کلچی می‌گوید ارتباطی که در سطح دوم شکست بخورد، رابطه ضروری و مهمی نیست و باید به مرحله اول بازگردد و در همان سطح آشنایی و شناخت یکدیگر حفظ شود.

سطح ۳: به اشتراک‌‌گذاری نظرات

به گفته مک‌‌کلچی اینجا مرحله‌‌ای است که اگر شما یا شخص مقابلتان به اندازه کافی بالغ نباشید که دنیا را از زاویه متفاوتی ببینید، رابطه از دست می‌‌رود. او می‌گوید: «بلوغ یعنی درک کنید که دیگران دنیا را از دریچه چشم شما و درست مثل شما نمی‌‌بینند. یعنی بپذیرید که دیدگاهتان حاصل اطلاعات و تجربه است و من امروز دیدگاه‌هایی دارم که ۱۰ سال پیش نداشتم.»

رابطه در این مرحله یعنی می‌توانید با کسی اختلاف عقیده داشته باشید و همچنان به او به عنوان یک فرد احترام بگذارید. همچنین به این معناست که این مهارت را دارید که سعی کنید دیدگاه‌های او را درک کنید، نظر خود را توضیح دهید و درباره اینکه این تفاوت‌‌ها چه تاثیری بر رابطه شما دارند صحبت کنید. این مساله کجا مشکل‌‌ساز می‌شود؟ در صورتی که رئیسی داشته باشید که سبک مدیریتی‌‌اش «می‌خواهی بخواه، نمی‌خواهی به سلامت» باشد. مک‌‌کلچی می‌گوید اگر رابطه‌‌ای در این سطح شکست بخورد، بهتر است آن را به سطح دوم برگردانید و در حد همان گفت‌وگوهای سطحی و روزمره حفظ کنید و از پرداختن به موضوعات حساس بپرهیزید.

سطح ۴: نقاط قوت و ضعف

واقعیت این است که مردم به‌طور معمول دوست دارند از نقاط قوت خود استفاده کنند و نقاط ضعفشان را بپوشانند. حالا مک‌‌کلچی می‌گوید این اخلاق در دوستی به این معناست که حاضر باشید همین رویکرد را برای فرد دیگری در پیش بگیرید. او می‌گوید: «هیچ‌‌کس دوست ندارد مورد انتقاد قرار بگیرد، یا نقطه ‌‌ضعفش را به رویش بیاورند. اقرار به اشتباه ناخوشایند است و ایگو را حسابی گوش‌‌ به زنگ می‌‌کند، چون کار ایگو این است که نیازهای شما را تامین کند. مشکل از آنجا شروع می‌شود که فرد نتواند اعتراف کند که احتیاج به کمک یا هم‌‌فکری دارد. در چنین شرایطی، اگر نتوانید از اطرافیانتان بیاموزید، به بلوغ سطح چهارم روابط دوستانه دست پیدا نمی‌‌کنید.»

شکست در سطح چهارم چگونه است؟ اینکه نمی‌توانید بپذیرید که اشتباه کرده‌‌اید یا سعی دارید تقصیر را گردن فرد دیگری بیندازید و او را برای اشتباه خود سرزنش کنید، اینکه در موقعیتی که لازم است عذرخواهی نمی‌‌کنید، یا از به زبان آوردن بازخورد مثبت دیگران دریغ می‌‌کنید. اگر نتوانید از پس ضروریات این مرحله بربیایید، بهتر است به همان سطوح قبلی بازگردید.

سطح ۵: درک انگیزه‌ها

پنجمین سطح یک دوستی زمانی اتفاق می‌‌افتد که بفهمید چه چیزهایی طرف مقابل شما را برمی‌‌انگیزد یا بی‌‌انگیزه می‌‌کند و از آن اطلاعات به نفع او استفاده کنید. مک‌‌کلچی می‌گوید: «سطح پنجم یعنی من اهداف و آرزوها و ارزش‌های تو را درک می‌‌کنم و از این اطلاعاتی که نسبت به تو دارم استفاده می‌‌کنم تا به تو کمک کنم به خودت سود برسانی. این معنای حقیقی یک رفیق واقعی است که در واقع بهترین دوست شماست. این مشخصات فردی است که با تمام وجود می‌خواهد موفق شوید و هرکاری از دستش ساخته باشد انجام می‌دهد و پیروزی شما همان‌قدر برایش مهم است، که موفقیت خودش.»

به گفته مک‌‌کلچی امکان ندارد در ارتباط با فردی که دوست شما نیست به این مرحله برسید.

دوستی حالت پایه چنین رابطه‌‌ای است، اما رسیدن به این مرحله از بلوغ در ارتباط با مدیر کار دشواری است، چون باید بتوانید یک رابطه رئیس و مرئوسی را مدیریت کنید.

مک‌‌کلچی می‌گوید: «ساختار قدرت را نمی‌توان نادیده گرفت. اگر من رئیس باشم، این من هستم که افزایش حقوق و ترفیع تو را تعیین می‌‌کنم. در چنین شرایطی، تو کمی شدیدتر از آنچه باید و واقعی است به شوخی‌‌هایم می‌‌خندی، چون از من حقوق می‌‌گیری و من نمی‌دانم کجای این رابطه دوستی بین ماست و کدام قسمت ساختار قدرت ارتباط کاری است.»

مک‌‌کلچی پیشنهاد می‌‌کند که اگر به شکل معجزه‌‌آسایی با رئیس (یا مرئوس خود) به سطح پنجم رسیدید و دوستی قرص و محکمی بینتان شکل گرفت، بهتر است راهی بیابید که ساختار قدرت را از ارتباطتان حذف کنید تا بتوانید هم از دوستی‌تان لذت ببرید و هم از مزایای با همدیگر کار کردن بهره‌‌مند شوید.

مک‌‌کلچی می‌گوید: «ما به ندرت در محیط کار به اعتماد و اطمینان و بلوغ صد‌‌در‌‌صدی می‌‌رسیم، اما این دلیل نمی‌شود که ندانیم این ویژگی‌‌ها چه هستند و چه معنایی دارند. موقعی که روابط خود را بررسی می‌‌کنید، به شناخت و آگاهی فکر کنید، به حقایق و تعهدات، دیدگاه‌ها، نقاط قوت و ضعف و انگیزه‌ها. نکته کلیدی در این است که با دیگران، فارغ از اینکه دوست شما هستند یا نه، رفتار محترمانه‌‌ای داشته باشید و شأن و کرامتشان را حفظ کنید.»

منبع: Fast Company