مسعود پزشکیان چرا به اقبال لاهوری ادای احترام کرد؟
ایرانیترین خارجی دنیا

عکسها و فیلمهای حضور او در شبکههای مجازی دست به دست شد و شاید برای خیلیها سوال پیش آمد که اقبال لاهوری کیست و در فرهنگ ایران چه نقشی داشته است؟ از او به عنوان ایرانی ترین خارجی دنیا نام برده میشود.
شاعر، متفکر، سیاستمدار و نویسندهای که در پاکستان به دنیا آمد اما به فرهنگ ایران زمین علاقه فراوانی داشت.
او در ۱۸ آبان ۱۲۵۶خورشیدی در سیالکوت در ایالت پنجاب پاکستان متولد شد و تحصیلات ابتدایی اش را در مکتب خانه گذراند و دوران متوسطه را در کالج پشت سر گذاشت.
از نوجوانی به سرودن شعر روی آورد و برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه لاهور شد و رشته فلسفه را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد و سپس در سال ۱۹۰۵ برای تحصیل به دانشگاه کمبریج رفت و در این دانشگاه به فراگرفتن فلسفه و حقوق پرداخت. او تز دکترایش را با راهنمایی فردریش هومل با عنوان «رشد مابعدالطبیعه در ایران» در دانشگاه مونیخ آلمان گذراند که در ایران با عنوان «سیر فلسفه در ایران» شناخته میشود.
او به مولانا و حافظ شیرازی، ارادتی خاص داشت و در این رابطه نوشته است: «هر وقت ذوق و قوه تفکر من اوج میگرفت، روح حافظ در من جلوه میکرد و من خود حافظ میشدم.» و درباره مولانا هم میگوید: مولوی مرا با خود آشنا کرد و با او بود که خود را یافتم.»
زبان مادری اقبال اردو اما دیوان شعر او پر است از اشعار فارسی. گفته میشود او تنها شاعر اردوزبانی است که ۹ هزار بیت شعر فارسی از او بهیادگار مانده است، از سوی دیگر، «سبک» شعری که اقبال در شعر فارسی و اردو درانداخت، قابل تأمل است؛ آن هم در دورهای که فارسی در شبهقاره در مصاف با زبانهای بیگانهای چون انگلیسی رو به افول است و چراغش در مواجهه با بادهای سهمگین روزگار، رو به خاموشی، از این منظر، اقبال را باید احیاکننده زبان فارسی در شبهقاره دانست.
او با بهکار بستن سبک جدیدی از شعر، اندیشههای فلسفی را وارد سرودههایش کرد. در اشعار او، هرچند بُعد محتوایی بر بُعد عاطفه غالب است، اما از زیباییهای هنری مبرا نیست.
او اولین کسی نیست که چنین روشی را انتخاب کرده و شعر را محمل بیان اندیشه قرار داده است. شعر فارسی از روزگاران گذشته تا امروز، شاعران متعددی را به خود دیده است که شعر را وسیله انتقال اندیشه دانستهاند؛ از ناصرخسرو گرفته که نمونه تام و تمام این سبک شعری است تا سنایی و دیگران که کموبیش در برخی از آثار، بر همین سیاق بودهاند، اما تفاوت کار اقبال با شاعران گذشته در این است که او اندیشهای ارائه میدهد که منجر به احیای ملت اسلام در شبهقاره میشود.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی استاد برجسته ادبیات ایران درباره اقبال لاهوری نظر مهمی دارد. او نوشته است در اغلب کشورهای اسلامی از عربزبان و ترکزبان و اردوزبان در این دو قرن اخیر، شاعرانی میتوان یافت که مدافع اندیشه وحدت اسلامی یا انترناسیونالیسم اسلامیاند و ما در زبان فارسی در این حال و هوا فقط یک شاعر داریم و آن اقبال لاهوری است که از خاک هندوستان برخاسته است.
در ایران، با اینهمه شاعر خُرد و کلانی که داشتهایم، هیچ شاعر درجه یک و حتی درجه دویی هم نداریم که از انترناسیونالیسم اسلامی سخن گفته باشد. از نظر شفیعی کدکنی، اقبال لاهوری «بهترین تصویرکننده انترناسیونالیسم و جهانوطنی اسلامی» است.
شفیعی کدکنی در کتاب «ادوار شعر فارسی» درباره تلقی قدما از وطن اشاره میکند که برای مسلمانان یا دهی و شهری بوده که در آن متولد شده بودند یا همه عالم اسلامی، که نمونه خوب آن در اقبال لاهوری دیده میشود:
از عراق و روم و ایرانیم ما
شبنم یک صبح خندانیم ما...
چون نگه نور دو چشمیم و یکیم...
تفاوت مفهوم وطن در قدما و مدرنها
شفیعی کدکنی به این نکته اشاره دارد که تلقی قدما از وطن به هیچ وجه همانند تلقی ما بعد از انقلاب کبیر فرانسه از وطن نیست. مفهوم وطن برای مسلمانان قدیم، گاه شامل همه عالم اسلامی میشد و اقبال لاهوری دقیقا در این راستا حرکت میکند. این دیدگاه او، متفاوت از مفهوم «وطن» در معنای ناسیونالیسم جدید است که در دوران مشروطه در ایران پدید آمد. او در واقع نگاهی فراملی و وحدتگرایانه به جهان اسلام دارد.
اگرچه به صورت مستقیم و گسترده به ابعاد دیگر اندیشه اقبال مانند خودی و حکمت شرق نپرداخته است، اما تاکید او بر نقش اقبال به عنوان منادی وحدت اسلامی، به نوعی تایید بر نقش بیدارگرانه و فکری او در جهان اسلام است.
عبدالجبار کاکایی شاعر و پژوهشگر نیز درباره چگونگی شکلگیری تفکر بیدارگرانه اقبال لاهوری گفته است: ظهور پدیده اقبال لاهوری و روشنفکران مسلمان با پیدایش استعمار بر جهان اسلام آغاز شد.
سدهها پیش از او، هنگامی که در طول تاریخ، اختلاف میان مسلمانان افزایش یافت و بر اثر حمله مغولان به سرزمینهای مختلف، قومها و حکومتهای محلی اسلامی شکل گرفت، قلمروها به منطقههایی کوچک تبدیل شد و هر کدام در دست یک خان قرار گرفت و روشنفکرانی همچون سهروردی و مولانا در این میان مطرح شدند و با شکل دادن اندیشه وحدت وجود، مسلمانان را به طرف همگرایی دعوت کردند. در زمانه استعمار نیز همچون آن دورههای تاریخی روشنفکرانی مانند اقبال لاهوری چنین اندیشههایی را از سر گرفته و ادامه دادند.
کاکایی گفته است: این فیلسوف مسلمان، اندیشه و تفکر خویش را مطرح کرد و در آثار «اسرار خودی» و «رموز بیخودی» به چارچوب اندیشههای فلسفی پرداخت. او در این اثرها بر وحدت، اتحاد و یافتن خود، تاکید و اعتقاد داشت؛ تواناییهایی در ذات انسان وجود دارد اما از آن بهرهبرداری و استفاده نمی کند، این تواناییها بخشی از ذات بشر بوده که پروردگار به واسطه آنها، انسان را خلق کرده اما او به طور معمول بر آنها سرپوش گذاشته و تا کنون آن را بروز و ظهور نداده است.
همچون ذرهای اتم که پتانسیل زیادی را در درون خود نهفته دارد و آن را نشان نمی دهد و در نهایت با به وجود آمدن شرایطی خاص، انرژی خود را رها و بسیار تاثیرگذار عمل میکند.
این شاعر بر این باور است که انسان به عنوان خلیفه ی خدا بر روی زمین، صفتها، تواناییها و برتریهایی دارد که باید شکل بگیرد و این امر در هنگامهای که جنبه اجتماعی پیدا میکند، تبدیل به همگرایی ملتهای مسلمان میشود. اقبال لاهوری در ابتدای کتاب دیوان خود در شعر مشهوری با عنوان «ای جوانان عجم جان من و جان شما» از ملتهای مسلمان دعوت کرده است که با هم یکی شوند تا بتوانند انرژی بزرگ خود را به استعمارگران زمان به خوبی نشان دهند.