قربانیان میراث سایکس پیکو

«مارک لندلر» در گزارش دیروز یکشنبه در نیویورک‌تایمز نوشت، مورخان از سایکس-پیکو به‌عنوان نمونه‌ای ماندگار از تکبر امپریالیستی غرب یاد می‌کنند؛ اقدامی بدبینانه در ترسیم مرزهایی که جوامع مذهبی، قومی و قبیله‌ای را در سرزمین‌های امروزی لبنان، سوریه و فلسطین جدا می‌کند. برای بسیاری از اعراب که آن را خیانتی بزرگ می‌دانند، این پیمان میراثی از نزاع و خونریزی در خاورمیانه را به بار آورد. بحران دهشتناک در غزه - کودکان گرسنه، محدودیت‌های اسرائیل بر کمک‌رسانی‌ها، فلسطینی‌هایی که هنگام تلاش برای به‌دست آوردن غذا جان خود را از دست می‌دهند- بدون شک تاثیر بیشتری بر کر استارمر، نخست‌وزیر بریتانیا و امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه نسبت به این میراث شوم گذشته داشت. با این حال، تصمیمات مهم آنها، نقش‌های سایه‌وار هر دو کشور را در منطقه‌ای که زمانی برای نفوذ در آن رقابت می‌کردند، روشن کرده است.

«یوجین ال. روگان»، استاد تاریخ مدرن خاورمیانه در دانشگاه آکسفورد، گفت: «تاریخ امری بسیار مرتبط است. تاریخ نشان می‌دهد که همیشه فرصتی برای بازیگران تاریخی که در گذشته اشتباه کرده‌اند، وجود دارد تا اشتباهات خود را جبران کنند.» پروفسور روگان از اقدامات مربوط به شناسایی فلسطین تمجید کرد. او گفت اسرائیل رفتاری غیرقابل تصور با فلسطینی‌ها در پیش گرفته است: اخراج از غزه و بدتر از آن. «دیوید لامی»، وزیر امور خارجه بریتانیا، در سخنرانی خود در سازمان ملل، با استناد به سندی دیگر یعنی «اعلامیه بالفور» (با قدمت یک قرن)، استدلال کرد که شناسایی کشور فلسطین، یک بی‌عدالتی تاریخی را جبران می‌کند. این اعلامیه که یک سال پس از امضای سایکس-پیکو صادر شد «تاسیس یک خانه ملی برای قوم یهود در فلسطین» را تایید کرد. این اعلامیه شرطی داشت که «هیچ کاری نباید انجام شود که به حقوق مدنی و مذهبی جوامع غیر یهودی موجود در فلسطین لطمه بزند».

پس از ۲۱ ماه حملات بی‌وقفه اسرائیل به غزه، با وجود قحطی مرگبار در سراسر این منطقه محصور، لامی گفت که بریتانیا مسوولیت دارد به نمایندگی از جمعیت تحت ستم طولانی‌مدت خود، یعنی فلسطینی‌ها، اقدام کند. پروفسور روگان گفت: «استدلال او این است که وقت آن رسیده که به نیمه دوم آن وعده عمل شود.» او افزود: «در زمان اعلامیه بالفور، بریتانیا یک امپراتوری جهانی داشت که در سال ۱۹۱۷ نمی‌توانستند تصور کنند که آن را از دست بدهند. دیوید لمی در بریتانیای پسااستعماری و پسااتحادیه اروپا فعالیت می‌کند. اما او از تاریخ به عنوان یک عامل مشروعیت‌بخش استفاده می‌کند». پروفسور روگان گفت که انگیزه بریتانیا در حمایت از آنچه که بعدها اسرائیل شد، کمتر اخلاقی و بیشتر استراتژیک بود. بریتانیا به دنبال یک جامعه وابسته در فلسطین بود که از افتادن این سرزمین به دست دشمن جلوگیری کند. لندن بیم داشت که این سرزمین به‌عنوان سکویی برای حملات به کانال سوئز که در آن زمان توسط بریتانیا کنترل می‌شد، استفاده شود. علاوه بر این، بریتانیا از موضع خود در طرفداری از صهیونیسم عقب‌نشینی کرد؛ زیرا قبولاندن یک کشور یهودی در عین حفظ روابط با جهان عرب را دشوار یافت. در سندی که بعدها منتشر شد، یعنی «کاغذ سفید ۱۹۳۹»، بریتانیا پیشنهاد داد که سرزمین یهودیان در یک کشور فلسطینی با اکثریت عرب ایجاد شود و مهاجرت یهودیان به فلسطین به مدت پنج سال به ۷۵هزار نفر محدود شود.

«مایکل بی. اورن» که به‌عنوان سفیر اسرائیل در واشنگتن و بعدا به‌عنوان معاون وزیر در کابینه بنیامین نتانیاهو خدمت کرد، گفت: «اسرائیل به‌دلیل اعلامیه بالفور ایجاد نشد، بلکه به‌رغم اعلامیه بالفور ایجاد شد». وی استدلال کرد که تصمیمات بریتانیا و فرانسه برای به رسمیت شناختن یک کشور، پایان درگیری در غزه را تسریع نمی‌کند، بلکه آن را طولانی‌تر می‌کند. او تلاش این دو قدرت پسااستعماری برای شناسایی فلسطین را به «مطرح شدن» آنها نسبت داد. اورن گفت: «اینها قدرت‌های سابق خاورمیانه هستند که می‌خواهند احساس قدرت خاورمیانه‌ای بودن کنند.» دیگران استدلال می‌کنند که اگر اقدامات این دو کشور بی‌تاثیر بود، باعث واکنش‌های خشمگینانه نتانیاهو و کابینه‌اش نمی‌شد. اضافه شدن بریتانیا و فرانسه - به علاوه کانادا و مالت و برخی دیگر از کشورهای اروپایی - به این معنی است که بیش از سه‌چهارم از ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل، یک کشور فلسطینی را به رسمیت شناخته‌اند. فرانسه پس از واگذاری ادعاهای خود در پیمان سایکس-پیکو، سهم مستقیم کمتری در فلسطین نسبت به بریتانیا داشت. اما اقدام فرانسه در به سمت به رسمیت شناختن فلسطین، نشان‌دهنده یک چرخش سرنوشت ساز دیگر در روابط این کشور با اسرائیل است.

از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۷، فرانسه بزرگ‌ترین پشتیبان اسرائیل در غرب بود. بخشی از این امر ریشه در تجربه دردناک این کشور در استعمارزدایی داشت. در سال ۱۹۵۴، فرانسه با یک قیام ضداستعماری در الجزایر روبه‌رو شد؛ جایی که ملی‌گرایان الجزایری توسط جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور ملی‌گرای مصر حمایت می‌شدند. فرانسه، که اسرائیل را به عنوان سدی در برابر ناصر می‌دید، به این رژیم نزدیک شد و جنگنده‌های میراژ و فناوری هسته‌ای را که پایه و اساس برنامه سلاح‌های هسته‌ای اعلام‌نشده اسرائیل شد، در اختیار این رژیم قرار داد. اما در سال ۱۹۶۷، پس از حمله نظامی اسرائیل به مصر، دوگل، رئیس‌جمهور وقت فرانسه، تحریم تسلیحاتی علیه اسرائیل اعمال و نگاه خود را به کشورهای عربی معطوف کرد.

ایالات متحده با حمایت از اسرائیل در جنگ اعراب و اسرائیل در سال۱۹۶۷، جای فرانسه را به‌عنوان متحد شماره ۱ اسرائیل گرفت. فرانسه به اولین کشور غربی تبدیل شد که روابط نزدیکی با سازمان آزادی‌بخش فلسطین برقرار کرد. «زرار آرو» که از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ سفیر فرانسه در اسرائیل بود، می‌گوید: «تصمیم به رسمیت شناختن یک کشور فلسطینی، ریسک سیاسی قابل‌توجهی برای مکرون دارد. فرانسه هم بزرگ‌ترین جوامع یهودی و هم بزرگ‌ترین جوامع مسلمان را در اروپای غربی دارد.» مورخان می‌گویند که فرانسه و بریتانیا با به رسمیت شناختن کشور فلسطین، به دنبال این هستند که سلطه‌ رو به کاهش خود بر منطقه‌ای را که زمانی بر آن حکومت می‌کردند، احیا کنند. جای چنین به رسمیت شناختنی برای دهه‌ها پس از تقسیم خاورمیانه توسط سایکس-پیکو، به شدت احساس می‌شد. آرو گفت: «هیچ‌کدام از این دو کشور نفهمیدند که عصر استعمار به پایان رسیده است. آنها طوری رفتار کردند که انگار هنوز قدرتمند هستند. این باشکوه‌ترین صفحه‌ تاریخ برای هیچ‌کدام از این دو کشور نیست.»