رئالیسم ترامپی

دکترین ریاض

نخستین سخنرانی مهم خارجی ترامپ در ریاض در ۱۳مه، نشان‌دهنده تغییر در سیاست خارجی ایالات متحده بود. او بدون اتلاف وقت، دولت‌های گذشته و سیاست‌های منطقه‌ای آنها را مورد انتقاد قرار داد: «این تحول بزرگ از مداخله‌گران غربی ناشی نشده است... که به شما درس می‌دهند که چگونه زندگی کنید یا چگونه امور خود را اداره کنید. نه، شگفتی‌های درخشان ریاض و ابوظبی توسط به اصطلاح «ملت‌سازان»، «نئوکان‌ها» یا «نهادهای غیرانتفاعی لیبرال» مانند کسانی که تریلیون‌ها دلار خرج کردند و نتوانستند کابل و بغداد و بسیاری از شهرهای دیگر را توسعه دهند، ایجاد نشده‌اند. در عوض، تولد یک خاورمیانه مدرن توسط خود مردم منطقه به‌وجود آمده است... توسعه کشورهای مستقل خودتان، دنبال کردن دیدگاه‌های منحصر به فرد خودتان و ترسیم سرنوشت خودتان... در نهایت، به اصطلاح ملت‌سازان، ملت‌های بسیار بیشتری را نسبت به آنچه ساختند، ویران کردند - و مداخله‌گران در جوامع پیچیده‌ای مداخله می‌کردند که حتی خودشان هم آنها را نمی‌فهمیدند.»

«الکساندر لانگلویس»، تحلیلگر نشنال‌اینترست، در یادداشتی برای این اندیشکده می‌نویسد، این سخنان از یک رئیس‌جمهور مدرن ایالات متحده بی‌سابقه است. درحالی‌که تلاش‌های قبلی برای تنظیم مجدد اولویت‌ها و رویکردهای سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه چیز جدیدی نیست، اما هرگز به این شدت بیان یا عملی نشده بودند. امکانات مثبت و منفی ذاتی در دکترین جدید سیاست خارجی ترامپ وجود دارد. واشنگتن مدت‌هاست که بیش از حد در سراسر جهان حضور یافته و در هر نبردی در هر قاره‌ای برای تاثیرگذاری بر همه‌چیز، همه جا و همیشه می‌جنگد. این زیاده‌روی، منافع واقعی ایالات متحده و قابلیت‌های لازم برای دستیابی به آنها را در نظر نگرفته و منجر به «جنگ‌های ابدی» قرن بیست و یکم شده است. در همین حال، مشکلات داخلی همچنان رو به وخامت گذاشته و اولویت‌های امنیتی به‌طور فزاینده‌ای به آزادی‌های مدنی در داخل آسیب رسانده است.

در واقع، این استدلال که یک رویکرد بیش از حد امنیتی به سیاستگذاری در واشنگتن برای شهروند عادی ایالات متحده منفی بوده، کم‌گویی است. با این حال، برخی از جنبه‌های تعامل خارجی بسیار مهم بوده‌اند. این شامل توسعه بین‌المللی و کارهای بشردوستانه است که ده‌ها هزار آمریکایی را به استخدام درآورده و در عین حال از جوامع نیازمند در سراسر جهان با هزینه‌های نسبتا کم حمایت می‌کند. چنین سیاست‌هایی عناصر مهم قدرت نرم هر سیاست خارجی کارآمد را تشکیل می‌دهند. در واقع، نوع‌دوستی باعث ایجاد حسن نیت در خارج از کشور می‌شود و از جوامع نیازمند حمایت می‌کند و در عین حال به ایده ایالات متحده ایمان به وجود می‌آورد.

خویشتن‌داری برنده است

با این حال، این تغییر از ابزارهای قدرت نرم مسلما در خاورمیانه آشکارتر است؛ جایی که ترامپ امروز در حال واژگون کردن دهه‌ها سابقه است. روزهای رویکردهای بیش از حد نظامی به منطقه، حداقل در مقایسه با دولت‌های قبلی، گذشته است. در جای آن، یک معامله‌گرایی شخصی و متمرکز بر تجارت (که به رفاقت نزدیک می‌شود) قرار دارد؛ نگرشی که کشورهای ثروتمند و خودکامه خلیج فارس می‌توانند به راحتی با آن سازگار شوند. مطمئنا، این یک واقعیت کاملا جدید نیست. دولت‌های مختلفی در کاخ سفید دهه‌ها با کشورهای حاشیه خلیج فارس صمیمی بوده‌اند، آن هم عمدتا به این دلیل که ایالات متحده به جریان آزاد انرژی از منطقه و معاملات تسلیحاتی خود نیاز داشت. این منطق با یک طرز فکر ناقص «نظریه ثبات خودکامه» پشتیبانی می‌شد که نه صلح و نه توسعه‌ای به همراه نداشت، بلکه منطقه را به عقب راند.

اما چرخش‌های اخیر ترامپ نشان‌دهنده یک تغییر جهت جدی در خاورمیانه است. درحالی‌که در ابتدا به‌شدت به ارتش متکی بود، اما آتش‌بس ترامپ با حوثی‌ها (انصارالله) در ۶مه یک نمونه از این تغییر رویکرد است. مذاکرات با ایران بر سر برنامه هسته‌ای‌اش، درست پس از تعهد به استراتژی «فشار حداکثری» که قبلا شکست خورده بود و همچنین لغو تحریم‌ها علیه سوریه، نشانه‌های بیشتری از نیات جدید ارائه می‌دهد. این اقدامات را می‌توان به تنهایی به‌عنوان یک سیاست واقع‌گرایانه معمولی توضیح داد. مضمون مشترک بین آنها همان چیزی است که رویکرد کلی را برجسته می‌کند: امتناع آشکار ترامپ از هماهنگی با اسرائیل.

در واقع، ترامپ در ۸ آوریل، زمانی که اعلام کرد دولتش وارد مذاکرات مستقیم با ایران خواهد شد، عملا بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل را در دفتر بیضی شکل به دام انداخت. او همین کار را در چندین مورد در مذاکرات مستقیم با حماس انجام داد، از جمله در یکی از این موارد که حماس در ۱۱مه، ادان الکساندر، شهروند آمریکایی-اسرائیلی و سرباز ارتش اسرائیل را آزاد کرد. تصمیم او برای تنزل رتبه مایک والتز، مشاور سابق امنیت ملی، به‌دلیل آنچه برخی گزارش‌ها رابطه بسیار گرم او با مقامات اسرائیلی عنوان می‌کنند، تنها وسعت این اقدامات - و شاید ناامیدی ترامپ از وضع موجود - را برجسته می‌کند.

تصمیم به عدم مشارکت اسرائیل در مسائلی که برای ایالات متحده در خاورمیانه حیاتی تلقی می‌شوند، موضوع کوچکی نیست. با این حال، ترامپ تنها چهار ماه پس از دومین دوره ریاست‌جمهوری خود و به دلایل خوبی، همچنان به این کار ادامه می‌دهد. نتانیاهو مدت‌هاست که به توانایی خود در دستکاری سیاست آمریکا افتخار می‌کرد و پیروزی‌های سیاسی بزرگی را به‌دست آورده که در نهایت به ضرر واشنگتن تمام شده است. یکی از بارزترین نمونه‌های این پویایی، درخواست‌های او در سال۲۰۰۲ برای حمله ایالات متحده به عراق بود. همه ما می‌دانیم که این ماجرا چگونه به پایان رسید.

در نهایت، سابقه ایالات متحده در منطقه وحشتناک است. این کشور کورکورانه از اشغال غیرقانونی فلسطین توسط اسرائیل حمایت کرده است، حتی زمانی که این درگیری فراتر از غزه گسترش یافت و منافع و سربازان ایالات متحده در منطقه را تهدید کرد. ایالات متحده دولت‌ها را در چندین کشور سرنگون کرده و زمینه را برای تسلط گروه‌های افراطی مانند داعش فراهم کرده است. این کشور غیرنظامیان بی‌شماری را به نام «دموکراسی» بمباران کرده است؛ درحالی‌که به ندرت به اصول حقوق بشری پایبند است که آن را به‌عنوان فضیلت مطرح می‌کند. اذعان به این گذشته و اتخاذ چنین واقع‌گرایی -اگرچه با توجه به ماهیت گاه و بی‌گاه ترامپ به سختی تضمین می‌شود- نشان می‌دهد که رویکردی مبتنی بر خویشتن‌داری در منطقه در حال پیروزی است. این نتیجه نشان‌دهنده مداخلات کمتر ایالات متحده و واگذاری مسوولیت ثبات منطقه‌ای به ساکنان همین منطقه است که به آن تعلق دارند.

* تحلیلگر نشنال اینترست