محدودیت‌های شریک در سایه

موسسه خاورمیانه مستقر در واشنگتن در تحلیلی از آینده روابط ایران و چین پس از جنگ ۱۲روزه می‌نویسد: در ظاهر، چین موضعی سریع و مطابق با اصول اعلامی سیاست خارجی خود اتخاذ کرد. پکن حملات رژیم صهیونیستی را محکوم کرد، خواستار آتش‌‌‌بس فوری شد و با طرح موضوع در شورای امنیت، تلاش کرد خود را به‌‌‌عنوان بازیگری مسوول در عرصه جهانی معرفی کند. وزیر امور خارجه چین، این حملات را نقض حقوق بین‌الملل دانست و رئیس‌‌‌جمهور چین نیز در بیانیه‌‌‌ای خواستار کاهش تنش شد. این رویکرد، چین را در کنار کشورهای مخالف تجاوز و حامی ثبات جهانی قرار داد.

دیپلماسی بی‌‌‌خطر؛ پرشعار اما بی‌‌‌اثر

موضع چین در این بحران، بازتابی از سیاست موسوم به «بی‌‌‌طرفی فعال» بود؛ یعنی پکن با حفظ ظاهر بی‌‌‌طرفی، خود را مخالف جنگ و طرفدار صلح نشان داد، بی‌‌‌آنکه مسوولیتی واقعی در مسیر حل بحران بپذیرد. چین با پیوستن به روسیه و برخی کشورهای اسلامی در درخواست برای آتش‌‌‌بس فوری، توانست در نگاه افکار عمومی جهان جنوب چهره‌‌‌ای مثبت بسازد. اما فراتر از این موضع‌‌‌گیری‌‌‌ها، پکن نه میانجی‌گری کرد و نه فشار واقعی به طرف‌‌‌های درگیر وارد آورد.

با وجود امضای توافق راهبردی ۲۵ساله میان ایران و چین، و با اینکه ایران یکی از تامین‌‌‌کنندگان کلیدی انرژی چین محسوب می‌شود، پکن حتی حاضر نشد از نفوذ اقتصادی خود برای ترغیب رژیم صهیونیستی یا حمایت جدی از ایران استفاده کند. برخلاف آمریکا که با اقدامات نظامی مستقیم در جریان جنگ مداخله کرد، چین فقط به تکرار اصول کلی درباره صلح و عدم‌‌‌مداخله بسنده کرد. هرچند شرایط پیچیده جنگ و محاسبات دو طرف اصلی شاید امکان هر نوع ابتکار میانجی‌گرانه را منتفی می‌‌‌کرد، اما این وضعیت به‌‌‌روشنی نشان داد که فاصله‌‌‌ای قابل‌توجه میان جاه‌‌‌طلبی چین برای رهبری جهانی و تمایل واقعی‌‌‌اش برای پذیرش ریسک‌‌‌های امنیتی وجود دارد.

امنیت انرژی؛ نقطه‌‌‌ضعف راهبردی چین

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌‌‌های چین در هر بحران خاورمیانه، امنیت انرژی است. حدود ۴۰‌درصد واردات نفت چین از منطقه خلیج فارس تامین می‌شود و بخش بزرگی از آن از تنگه هرمز عبور می‌کند. در جریان جنگ اخیر، این نگرانی جدی ایجاد شد که ایران ممکن است عبور نفتکش‌‌‌ها از این تنگه را متوقف کند؛ احتمالی که می‌توانست به اقتصاد جهانی و به‌‌‌ویژه چین آسیب وارد کند. هرچند ایران از بستن تنگه خودداری کرد، اما همین تهدید، بار دیگر آسیب‌‌‌پذیری چین را نمایان ساخت. چین سال‌هاست که برای کاهش این وابستگی به دنبال ایجاد مسیرهای جایگزین، از جمله خط لوله در آسیای مرکزی و مسیر چین-پاکستان، تلاش می‌کند. همچنین احتمال احیای طرح خط لوله سیبری۲ که به‌‌‌دلیل اختلاف قیمت با روسیه متوقف شده بود، افزایش یافته است. در‌عین‌حال، بحران اخیر نشان داد که به‌رغم پیشرفت‌‌‌های چین در حوزه انرژی‌‌‌های تجدیدپذیر، بخش‌‌‌هایی از اقتصاد آن، به‌‌‌ویژه صنعت سنگین و پتروشیمی، همچنان وابسته به نفت است و این وابستگی، در شرایط بحران، نقطه‌‌‌ضعفی حیاتی باقی خواهد ماند.

در سال‌های اخیر، برخی تحلیلگران غربی از شکل‌‌‌گیری یک «محور ضدغرب» متشکل از چین، روسیه و ایران سخن گفته‌‌‌اند. اما جنگ اخیر ضعف‌‌‌ها و تناقض‌‌‌های این اتحاد غیررسمی را نمایان کرد. اگرچه چین و روسیه حملات رژیم صهیونیستی را محکوم کردند، اما هیچ‌‌‌کدام از آنها حمایت عملی از ایران ارائه ندادند. روسیه حتی با اشاره به جمعیت روس‌‌‌زبان اسرائیل، تمایلات دوگانه خود را نشان داد.

ایران نیز با وجود سیاست خود درباره عمق روابطش با شرق، در عمل در انزوا قرار گرفت. نه هم‌‌‌پیمان نظامی‌‌‌ای برای دفاع داشت، نه حامی اقتصادی‌‌‌ای برای مقابله با تحریم‌‌‌ها، و نه پشتوانه دیپلماتیکی برای بازداشتن دشمنانش از حمله. این وضعیت نشان داد که اتحاد میان چین، روسیه و ایران بیش از آنکه بر مبنای اهداف مشترک باشد، بر اساس مصلحت‌‌‌های مقطعی و نارضایتی از غرب شکل گرفته است و در مواقع بحرانی، چنین ائتلاف‌‌‌هایی پایدار نمی‌‌‌مانند.

چین و ایران؛ رابطه‌‌‌ای نامتوازن و فرصت‌محور

چین در سال‌های اخیر به مهم‌ترین خریدار نفت ایران تبدیل شده و در شرایط تحریم، نقشی حیاتی در اقتصاد ایران ایفا کرده است. اما این رابطه هرگز به یک اتحاد راهبردی واقعی تبدیل نشد. بی‌‌‌اعتمادی متقابل  و تمایل چین به حفظ روابط با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، مانعی برای گسترش این روابط بوده‌‌‌اند. در‌عین‌حال، چین از جنگ اخیر سودهایی برد. این کشور احتمالا با کاهش نظارت آمریکا، می‌تواند نفت بیشتری از ایران با تخفیف خریداری کند، و همچنین در بازسازی و سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌‌‌های ایران نقش پررنگ‌‌‌تری ایفا کند؛ درست مانند آنچه در عراق بعد از جنگ روی داد. اما همین جنگ نشان داد که پکن حاضر نیست برای دفاع از ایران یا حفظ موقعیتش در خاورمیانه، هزینه‌‌ سیاسی یا امنیتی واقعی بپردازد. این در نهایت به تردید دیگر کشورها درباره قابل‌‌‌اتکا بودن چین در مواقع بحران دامن می‌‌‌زند.

چین و رژیم صهیونیستی؛ پایان یک دوره همکاری

روابط چین و رژیم صهیونیستی که زمانی در حوزه فناوری و زیرساخت بندری توسعه‌یافته بود، در سال‌های اخیر و به‌‌‌ویژه پس از فشارهای آمریکا، رو به افول گذاشت. در جریان جنگ غزه در سال ۲۰۲۳، چین موضعی انتقادی نسبت به عملکرد تل‌‌‌آویو گرفت و در جنگ اخیر نیز با صراحت علیه آن موضع‌‌‌گیری کرد. اگرچه در حوزه فناوری، برخی همکاری‌‌‌های اقتصادی ممکن است ادامه یابد، اما دوران مشارکت گسترده میان دو طرف به پایان رسیده است. چین با در نظر گرفتن حساسیت‌‌‌های کشورهای مسلمان و افکار عمومی جهان جنوب، ترجیح می‌دهد از رژیم صهیونیستی فاصله بگیرد؛ تصمیمی که در محاسبات راهبردی پکن، هزینه زیادی ندارد.

رقابت مدل‌‌‌های رهبری جهانی؛ آمریکا در میدان، چین در حاشیه

جنگ ایران و رژیم صهیونیستی، صحنه‌‌‌ای برای مقایسه دو مدل رهبری جهانی بود. آمریکا، با دخالت مستقیم نظامی، بار دیگر نشان داد که همچنان بازیگر اصلی نظم امنیتی خاورمیانه است، حتی اگر این نقش با هزینه‌‌‌ها و انتقادات بسیاری همراه باشد. در مقابل، چین بر سیاست سنتی «عدم‌‌‌مداخله» و چندجانبه‌‌‌گرایی تاکید کرد. این موضع ممکن است در میان کشورهای جهان جنوب جذاب به ‌‌‌نظر برسد، اما در شرایط بحرانی، ناتوانی چین در تاثیرگذاری واقعی، تردیدهایی درباره موقعیت جهانی آن ایجاد می‌کند. چین مدعی ساختن نظم جدید جهانی است، اما برای تحقق این هدف، تنها شعار کافی نیست. بدون استفاده موثر از ابزارهای دیپلماتیک و بدون پذیرش ریسک‌‌‌های امنیتی، چین نمی‌تواند نقشی فراتر از یک شریک اقتصادی بازی کند.

جمع‌‌‌بندی: فرصتی محدود برای قدرتی محدود

در نهایت، جنگ ۱۲روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی بیش از آنکه جایگاه چین را در خاورمیانه تثبیت کند، محدودیت‌های آن را روشن ساخت. چین توانست از درگیری دور بماند، از فرصت‌‌‌های اقتصادی بهره ببرد، و تصویری صلح‌‌‌طلب از خود ارائه دهد، اما نتوانست بازیگر تعیین‌‌‌کننده‌‌‌ای در بحران باشد. این جنگ نشان داد که در لحظه‌‌‌های سرنوشت‌‌‌ساز، هنوز این آمریکاست که قواعد بازی را تعیین می‌کند. برای کشورهای منطقه، از خلیج فارس تا مدیترانه، پیام روشن است: در هنگامه‌‌‌ جنگ، آن ‌‌‌که وارد عمل می‌شود نه چین است، نه روسیه؛ بلکه آمریکاست. و برای پکن نیز درس مهم آن است که برای ایفای نقشی واقعی در نظم جهانی، باید آماده پرداخت هزینه باشد؛ نه‌‌‌فقط در عرصه تجارت، بلکه در میدان دیپلماسی و امنیت.