بازتاب‏‏‏‌های راهبردی جنگ ۱۲روزه بر امنیت شورای همکاری خلیج‌فارس

در این میان، واکنش کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس(GCC)  بیشتر بر پایه نوعی بی‌‌‌‌طرفی تاکتیکی و تلاش برای مهار پیامدهای ناخواسته جنگ شکل گرفت. اگرچه این موضع‌‌‌‌گیری ظاهرا واحد به نظر می‌‌‌‌رسید، اما در لایه‌‌‌‌های عمیق‌‌‌‌تر، تابعی از ملاحظات ژئوپلیتیک، فشارهای داخلی، محاسبات امنیتی و ترس از گسترش بحران به درون مرزها بود.

عربستان سعودی که در سال‌های اخیر مسیر تنش‌‌‌‌زدایی با تهران را در پیش گرفته، از مواضع آشکار علیه ایران پرهیز کرد و کوشید ضمن حفظ کانال‌‌‌‌های ارتباطی با جمهوری اسلامی، از سرایت درگیری به قلمرو خود جلوگیری کند. این رویکرد نه‌‌‌‌تنها در راستای نیازهای داخلی برای حفظ ثبات در دوران اجرای چشم‌‌‌‌انداز ۲۰۳۰بود، بلکه نشانه‌‌‌‌ای از بازتعریف نقش منطقه‌‌‌‌ای ریاض نیز به شمار می‌رود. تحلیل‌‌‌‌های منتشرشده در فایننشال تایمز نیز این گرایش را به‌‌‌‌عنوان تلاشی برای موازنه‌‌‌‌سازی میان فشارهای غربی و ضرورت‌‌‌‌های منطقه‌‌‌‌ای تفسیر کرده‌‌‌‌اند.

امارات متحده عربی که از پیشگامان روند عادی‌‌‌‌سازی روابط با اسرائیل بود، با احتمال حمله ایران به پایگاه الظفره، ناگزیر شد برخی ملاحظات امنیتی را در اولویت قرار دهد. برخلاف انتظارها، ابوظبی از موضع‌‌‌‌گیری آشکار در حمایت از تل‌‌‌‌آویو خودداری کرد و حتی در برخی همکاری‌‌‌‌های امنیتی با اسرائیل بازنگری موقت نشان داد. براساس گزارش وال‌استریت ژورنال، امارات با اتخاذ سیاستی محافظه‌‌‌‌کارانه، تلاش کرد مانع از تبدیل شدن به میدان جنگ نیابتی شود و توازن روابط با تهران و واشینگتن را حفظ کند.

قطر نیز، طبق سنت دیپلماتیک خود، نقش میانجی‌گرانه‌‌‌‌اش را پررنگ کرد. با برقراری تماس‌‌‌‌های فشرده با تهران، واشینگتن، اتحادیه اروپا و سازمان ملل، دوحه کوشید مسیرهای دیپلماتیک برای مهار بحران و زمینه‌‌‌‌سازی آتش‌‌‌‌بس را هموار کند. بهره‌‌‌‌گیری از ابزارهای دیپلماسی عمومی و اعتمادسازی منطقه‌‌‌‌ای، به موفقیت نسبی قطر در تسهیل فرآیند آتش‌‌‌‌بس منجر شد و جایگاه آن را به‌‌‌‌عنوان بازیگری موثر در مدیریت بحران منطقه‌‌‌‌ای تثبیت کرد. 

واکنش به حمله ایران به قطر؛ آزمونی برای همبستگی منطقه‌‌‌‌ای

روز قبل از آتش‌بس، حمله موشکی و پهپادی ایران به پایگاه هوایی العُدید در قطر رخ داد؛ پایگاهی که نه‌تنها محل استقرار نیروهای آمریکایی و مقر فرماندهی مرکزی ایالات متحده در منطقه (CENTCOM) است، بلکه نماد حضور راهبردی واشینگتن در خلیج فارس محسوب می‌شود. این حمله که در پاسخ به مشارکت اطلاعاتی ایالات متحده در عملیات اسرائیل علیه زیرساخت‌‌‌‌های هسته‌ای ایران صورت گرفت، پیام روشنی به واشینگتن و متحدان آن در منطقه ارسال کرد: تهران حاضر است در صورت تداوم تهدید، دایره پاسخ خود را به فراتر از مرزهای اسرائیل گسترش دهد.

این حمله واکنش فوری مقامات قطری را به همراه داشت. دوحه ضمن محکومیت هرگونه تهدید به تمامیت سرزمینی خود، کوشید با فعال‌‌‌‌سازی کانال‌‌‌‌های دیپلماتیک با تهران و واشینگتن، از ورود به یک درگیری نیابتی ناخواسته جلوگیری کند. به‌‌‌‌رغم نگرانی شدید افکار عمومی، دولت قطر از موضع‌‌‌‌گیری آشکار علیه ایران خودداری کرد و در ادامه نیز نقش فعالی در فرآیند آتش‌‌‌‌بس ایفا کرد. تحلیلگران این رویکرد قطر را بازتابی از راهبرد دیرینه این کشور در حفظ نقش میانجی در بحران‌های منطقه‌‌‌‌ای و پرهیز از قطب‌‌‌‌بندی می‌‌‌‌دانند.

از منظر راهبردی، حمله به العُدید حامل چند پیام هم‌‌‌‌زمان بود: نخست، نمایش توانمندی ایران در هدف‌‌‌‌گیری زیرساخت‌‌‌‌های کلیدی نظامی ایالات متحده در منطقه؛ دوم، افزایش هزینه‌‌‌‌های میزبانی پایگاه‌‌‌‌های نظامی غربی برای کشورهای عربی؛ و سوم، تضعیف نسبی تصویر آمریکا به‌‌‌‌عنوان تضمین‌‌‌‌کننده مطلق امنیت خلیج فارس. از این منظر، برخی تحلیلگران معتقدند که جنگ دوازده‌‌‌‌روزه و به‌‌‌‌ویژه حمله به العُدید، بر شتاب حرکت کشورهای منطقه به‌‌‌‌سوی موازنه‌‌‌‌سازی مستقل و چندجانبه‌‌‌‌گرایی امنیتی افزوده است.

اما این حمله، با وجود ابعاد محدود عملیاتی، زنگ خطر را در پایتخت‌‌‌‌های عربی به صدا درآورد. عربستان و امارات که نگران نفوذ فزاینده ایران در منطقه هستند، این اقدام را به‌‌‌‌مثابه هشداری جدی تعبیر کردند، اما برای پرهیز از تشدید بحران و ملاحظه منافع اقتصادی و امنیتی، از موضع‌‌‌‌گیری مستقیم نظامی یا سیاسی علیه تهران خودداری کردند. کشورهای دیگر شورای همکاری خلیج فارس، همچون بحرین و کویت، ضمن ابراز نگرانی غیررسمی، از هرگونه موضع‌‌‌‌گیری تقابلی پرهیز کردند. عمان نیز مطابق سنت دیرینه خود، بر ضرورت حل‌‌‌‌وفصل مسالمت‌‌‌‌آمیز اختلافات و تقویت مکانیسم‌‌‌‌های منطقه‌‌‌‌ای تاکید داشت.

این رویکرد محافظه‌‌‌‌کارانه و مبتنی بر خویشتن‌‌‌‌داری، بازتابی از درک واقع‌‌‌‌گرایانه دولت‌‌‌‌های خلیج فارس از محیط راهبردی پیچیده خاورمیانه و ضرورت اجتناب از افتادن در دام جنگ‌‌‌‌های نیابتی بود. حمله به قطر، درعین‌حال، به این کشورها یادآوری کرد که امنیت منطقه‌‌‌‌ای یک کل به‌‌‌‌هم‌‌‌‌پیوسته است و تداوم سیاست‌‌‌‌های تنش‌‌‌‌زای بیرونی، می‌تواند کل معماری امنیتی حاشیه خلیج فارس را تهدید کند.

نحوه مواجهه کشورهای عربی با بحران اخیر، نشانه‌‌‌‌ای از گرایش فزاینده آنان به استقلال راهبردی و پرهیز از وابستگی مطلق به بلوک‌‌‌‌های خارجی است. برخلاف انتظار اسرائیل و حتی برخی تحلیلگران غربی، اجماع معناداری علیه ایران شکل نگرفت. این امر، از یک‌‌‌‌سو بیانگر فرسایش تدریجی مشروعیت منطقه‌‌‌‌ای تل‌‌‌‌آویو و از سوی دیگر نشانه افزایش ظرفیت دولت‌‌‌‌های عربی برای موازنه‌‌‌‌سازی فعالانه است. از منظر اجتماعی نیز فضای عمومی در بسیاری از این کشورها همچنان با حساسیت بالایی نسبت به سیاست‌‌‌‌های اسرائیل مواجه است. روند عادی‌‌‌‌سازی، به‌‌‌‌رغم پیشرفت‌‌‌‌های دیپلماتیک، در سطح افکار عمومی با مقاومت و تردید همراه است و جنگ اخیر این شکاف را بارزتر کرد.

در همین حال، آتش‌‌‌‌بس شکننده‌‌‌‌ای که با میانجی‌گری مشترک قطر، اتحادیه اروپا و سازمان ملل حاصل شد، فاز جدیدی از تعامل امنیتی منطقه‌‌‌‌ای را رقم زد. اگرچه عملیات‌‌‌‌های نظامی متوقف شده، اما نشانه‌‌‌‌هایی از بازآرایی ژئوپلیتیکی در منطقه به چشم می‌‌‌‌خورد. ایران تلاش دارد با تکیه بر «بازدارندگی فعال» و حفظ مقاومت در برابر فشارهای چندجانبه، موقعیت چانه‌‌‌‌زنی خود را در تعاملات آینده تقویت کند. در سوی دیگر، اسرائیل نیز در پی بازسازی بازدارندگی آسیب‌‌‌‌دیده و ترمیم روابط با دولت‌‌‌‌های عربی برآمده است.

نقش حمله به خاک قطر در این روند تعیین‌‌‌‌کننده بود؛ چراکه واکنش معتدل و حساب‌‌‌‌شده کشورهای عربی به این حادثه، موجب شد روند آتش‌‌‌‌بس تسریع شود و از گسترش دایره درگیری به سایر کشورهای شورا جلوگیری گردد. این واقعه، دولت‌‌‌‌های عربی را به بازاندیشی در سازوکارهای امنیتی منطقه‌‌‌‌ای واداشت و بر ضرورت شکل‌‌‌‌گیری چارچوب‌‌‌‌های جدید برای همکاری امنیتی تاکید گذاشت.

چشم‌‌‌‌انداز تحولات امنیتی

تجربه جنگ ۱۲روزه، بیش از پیش ضرورت تجدیدنظر در الگوهای سنتی امنیت منطقه را برجسته کرد. با کاهش اعتماد به تضمین‌‌‌‌های امنیتی آمریکا و ناکارآمدی پیمان‌‌‌‌های دوجانبه، کشورهای خلیج فارس به‌‌‌‌تدریج به سمت مدل‌‌‌‌هایی از همکاری امنیتی درون‌‌‌‌زا، چندجانبه‌‌‌‌گرایی و گفت‌‌‌‌وگوهای منطقه‌‌‌‌ای سوق پیدا کرده‌‌‌‌اند. در این میان، ابتکارهایی همچون پیشنهاد تشکیل سازوکارهای امنیتی مشترک با حضور تمام بازیگران منطقه، که پیش‌تر توسط عمان و قطر مطرح شده بود، بار دیگر در حال احیا و بازبینی است. این گرایش، نه‌‌‌‌تنها برآمده از نیازهای راهبردی، بلکه بازتابی از درک جدید نسبت به پیچیدگی‌‌‌‌های نظام بین‌الملل پس از کاهش تمرکز آمریکا بر خاورمیانه است.

ایران نیز با درس‌‌‌‌هایی که از این درگیری گرفته، احتمالا بر تقویت ظرفیت‌‌‌‌های غیرمتقارن، تعمیق روابط با شرکای منطقه‌‌‌‌ای، و کاهش اصطکاک‌‌‌‌های محیطی متمرکز خواهد شد. روابط تهران با ریاض، دوحه و حتی ابوظبی، در صورت تداوم آتش‌‌‌‌بس و کاهش فشارهای خارجی، می‌تواند به سمت نوعی همزیستی رقابتی و مدیریت‌‌‌‌شده حرکت کند. در سطح بین‌المللی، ایالات متحده اکنون با چالشی مضاعف مواجه است: از یک‌‌‌‌سو باید حمایت خود از اسرائیل را حفظ کند، و از سوی دیگر مانع از بی‌‌‌‌ثبات‌‌‌‌سازی بیشتر منطقه شود. این معادله دشوار، به‌‌‌‌ویژه با توجه به ضرورت تمرکز راهبردی آمریکا بر شرق آسیا و مهار چین، احتمالا به بازتعریف نقش واشینگتن در امنیت خاورمیانه منجر خواهد شد.

جنگ دوازده‌‌‌‌روزه ایران و اسرائیل، فراتر از یک تقابل نظامی، نمادی از تغییرات ژرف در نظم امنیتی خلیج فارس بود. واکنش کشورهای عربی، بازتابی از بلوغ راهبردی، احتیاط‌ سنجیده و تلاش برای حفظ ثبات در منطقه‌‌‌‌ای پرتلاطم بود. این جنگ، در‌عین‌حال که شکنندگی توازن موجود را نمایان ساخت، فرصتی نیز برای بازآفرینی الگوهای همکاری منطقه‌‌‌‌ای، پرهیز از جنگ‌‌‌‌های نیابتی و تقویت ظرفیت‌‌‌‌های دیپلماسی پیش‌‌‌‌گیرانه فراهم کرد. در نهایت، مسیر آینده به میزان توانایی بازیگران در گفت‌‌‌‌وگوی صادقانه، درک متقابل از تهدیدهای مشترک، و عبور از منطق صفروصدی وابسته است.

* دبیر گروه خلیج‌فارس مرکز مطالعات خاورمیانه