پیامدهای انسداد در فضای علمی بررسی شد؛
کالبدشکافی مهاجرت نخبگان

اما برخلاف آنچه گاه در روایتهای رسانهای یا سیاستزده مطرح میشود، مهاجرت این گروه، درواقع پدیدهای پیچیده، چندلایه و عمیقا انسانی است که صرفا به تصمیمات اقتصادی یا جذابیتهای سطحی کشور مقصد ختم نمیشود.
پییر آزولای، اینا گنگولی و جاشوا گراف زیوین، در پژوهشی مهم که در نشریه ریسرچ پالیسی با عنوان «تحرک نخبگان علوم زیستی: عوامل حرفهای و شخصی» منتشر کردهاند، تصویری دقیق از آنچه نخبگان علمی را به جابهجایی درون یک کشور وامیدارد (در این مورد، ایالات متحده)، ارائه میدهد.
بر پایه این مطالعه که بر دادههای بیش از دههزار دانشمند برجسته آمریکایی تکیه دارد، عامل تعیینکننده جابهجایی، فقط بهرهوری علمی فرد و کیفیت محیط آکادمیک اطراف او نیست، بلکه عوامل دیگری همچون وضعیت خانوادگی (از جمله سن فرزندان) نقشی موثر و گاه بازدارنده در این تصمیمها دارد.
مطالعه مورد اشاره بر چند فرض کلیدی استوار است: نخست آنکه نخبگان علمی همواره بهدنبال محیطهایی هستند که بهرهوری علمی آنها را افزایش دهد؛ دوم آنکه کیفیت همکاران و زیرساختهای علمی نقشی تعیینکننده در جابهجایی دارند؛ و سوم آنکه ملاحظات خانوادگی، بهویژه در دوران نوجوانی فرزندان، میتواند نیرویی بازدارنده برای مهاجرت باشد.
نتایج پژوهش تایید میکند که دانشمندان پربازدهتر و دارای شبکه همکاران قویتر احتمال بالاتری برای جابهجایی دارند، اما این میل زمانی کاهش مییابد که فرزندان در آستانهی دبیرستان باشند. همچنین مشخص شد که دریافت کمکهزینههای تحقیقاتی، نظیر بودجه موسسه ملی سلامت ایالات متحده آمریکا، تمایل به جابهجایی را کاهش میدهد، چراکه انتقال منابع میان موسسات امری دشوار و پرهزینه است.
بهویژه، یافتهها نشان میدهد که دانشمندان زمانی که فرزندانشان در آستانه ورود به دبیرستان هستند، کمتر به جابهجایی بین ایالتی فکر میکنند؛ چرا که نمیخواهند پیوندهای اجتماعی نوجوانان خود را در حساسترین سالهای بلوغ از هم بگسلند. این مساله در مورد زنان دانشمند حتی پررنگتر است. بهعبارتی، ساختار خانواده و حساسیتهای عاطفی درون آن میتواند حتی از چشمگیرترین پیشنهادهای شغلی هم قدرتمندتر عمل کند.
اما آیا میتوان همین چارچوب تحلیلی را برای درک مهاجرت بینالمللی نخبگان (بهویژه از کشورهای کمدرآمد یا با نظامهای سیاسی بسته به کشورهای پردرآمد و دموکراتیک) به کار برد؟
پاسخ، تا حد زیادی مثبت است؛ اما مشروط. الگوی مذکور که بر ترکیب عوامل حرفهای (بهرهوری، همکاران، فرصتهای تحقیقاتی) و شخصی (ساختار خانواده، فرزندان) استوار است، میتواند بهعنوان بستر مفهومی اولیهای برای تحلیل مهاجرت نخبگان بین کشورها نیز بهکار رود. اما این الگو را باید با در نظر گرفتن عوامل اضافی و مختص جغرافیای سیاسی-اقتصادی مهاجرت بینالمللی تعدیل کرد.
در سطح بینالمللی، مهاجرت نخبگان نهتنها با کیفیت دانشگاهها و فرصتهای علمی در کشور مقصد گره خورده، بلکه بهشدت تحتتاثیر عوامل ساختاری مانند همکاریهای بینالمللی، محدودیتهای ویزا، امکان اقامت، امنیت سیاسی و حتی آزادیهای مدنی است. بسیاری از نخبگان علمی، برخلاف همتایانشان در کشورهای توسعهیافته، برای مهاجرت باید نهفقط از خانه، که از نظامهای ناسازگار با علم و اندیشه عبور کنند.
در این میان، نظریه معروفی از چارلز تیبوت در سال ۱۹۵۶ تحت عنوان «رأی دادن با پا» میتواند معنای عمیقتری به پدیده مهاجرت نخبگان بدهد. بر اساس این نظریه، افراد با ترک مکانهایی که دیگر پاسخگوی نیازهایشان نیست و حرکت به سوی مکانهایی با شرایط بهتر، عملا ترجیحات خود را ابراز میکنند: نوعی رأیگیری خاموش اما موثر. نخبگان دانشگاهی نیز با مهاجرت به کشورهایی که محیط علمی بازتر، منابع بهتر و نهادهای پایدارتر دارند، در واقع رأیی نانوشته به نهادهای مقصد میدهند.
در نتیجه، مهاجرت نخبگان نه فقط نوعی «فرار مغزها» (که اغلب با نگاه بدبینانه روایت میشود)، بلکه بازتابی است از ناکارآمدیهای بومی و جذابیتهای ساختاری در سطح جهانی. این واقعیت، توأمان حامل یک هشدار و یک فرصت است: هشدار برای کشورهایی که نهادهای علمیشان فرسوده یا سیاسیزده شدهاند و فرصتی برای کشورهایی که بتوانند با اصلاحات نهادی و توسعه آزادیهای علمی، نخبگان را جذب کرده یا بازگردانند.
مهاجرت نخبگان، همچون هر پدیده اجتماعی پیچیده، پیامدهای دوگانهای دارد. از یک سو، برای کشور مبدأ میتواند به معنای از دست رفتن سرمایهی انسانی، کاهش کیفیت آموزش عالی و کند شدن نوآوری باشد. از سوی دیگر، برای فرد مهاجر امکان رشد علمی، دسترسی به منابع پژوهشی و مشارکت در شبکههای جهانی فراهم میشود. همچنین، در صورت بازگشت یا همکاری فرامرزی نخبگان، امکان «چرخش مغزها» به جای «فرار مغزها» شکل میگیرد. بهعبارت دیگر، مهاجرت لزوما پدیدهای منفی نیست، بلکه نتیجه تعامل نهادها، فرصتها و ساختارهای سیاسی-علمی است.
بااینحال، نظریهی «رای دادن با پا» اگرچه در توجیه مهاجرت نخبگان مفید است، اما سادهسازی خطرناکی نیز در دل خود دارد. این نظریه فرض میگیرد که افراد در شرایطی آزادانه، عقلانی و بدون محدودیت، تصمیم به جابهجایی میگیرند؛ درحالیکه بسیاری از نخبگان، مهاجرت را نه از سر ترجیح، بلکه از سر بیپناهی انتخاب میکنند.
مهاجرت اجباریِ علمی، گاه با نوعی افسردگی آکادمیک همراه است؛ نوعی رخوت در پژوهش، بیانگیزگی در تولید اندیشه و گسست از هویت علمی پیشین. نخبگانی که ناچار به ترک دانشگاه یا کشور خود میشوند، گاه در محیط جدید نیز درگیر نوعی انزوا و حاشیهنشینی میشوند. بنابراین، مهاجرت علمی همیشه به معنای «رأی به کیفیت بالاتر» نیست؛ گاهی، فریادی خاموش است در برابر شرایطی که دیگر قابل تحمل نیستند.
اگر نخبگان دانشگاهی آرزوی مهاجرت علمی داشته باشند اما بهدلایل مختلف (از جمله محدودیتهای مالی، سیاسی یا خانوادگی) نتوانند از کشور خارج شوند، معمولا دچار وضعیتی فرساینده بهنام «افسردگی آکادمیکِ محبوس» میشوند؛ وضعیتی که در آن، فرد بهلحاظ روانی خود را بیرون از سیستم میبیند، اما همچنان در آن باقی مانده است.
این افسردگی خود را در قالب کاهش انگیزه پژوهشی، قطع ارتباط با جامعه علمی بومی، بیاعتمادی نسبت به نهادهای دانشگاهی و نوعی سکوت یا اعتراض مزمن نشان میدهد. فرد نه میتواند برود و نه میخواهد بماند و این تعلیق ذهنی موجب میشود دانشگاهها به جای محیطی پویا و نوآور، به فضای ایستا، محافظهکار و درونگرا تبدیل شوند. این وضعیت، ضمن تضعیف کیفیت آموزش و پژوهش، نوعی ناامیدی بیننسلی نیز ایجاد میکند؛ جایی که استاد، خود در تله مانده و به شاگرد توصیه به رفتن میکند.
مهاجرت نخبگان دانشگاهی، برخلاف تصور رایج، پدیدهای صرفا اقتصادی یا تابع میل فردی نیست، بلکه برآیند شبکهای از عوامل حرفهای، خانوادگی، نهادی و ساختاری است. اگرچه مطالعاتی مانند پژوهش آزولای و همکاران به ما نشان میدهند که جابهجایی نخبگان علمی با بهرهوری و کیفیت محیط همکاران مرتبط است، اما تجربهی مهاجرت (چه درونکشوری و چه بینالمللی) اغلب پیچیدهتر از معادلات رسمی است.
نخبگان، گاهی برای یافتن فضای علمی مناسبتر «رأی میدهند» و گاهی برای گریز از انسدادهای فکری و نهادی. درعینحال، ناتوانی از مهاجرت نیز ممکن است به رخوتی مزمن در فضای دانشگاهی بینجامد. درک این پیچیدگیها، برای هرگونه سیاستگذاری در حوزه نگهداشت یا جذب نخبگان، ضروری و فوری است.
* کارشناس اقتصادی