پرسش‌های اساسی اقتصاد

والتر ویلیامز

مترجم: جهانگیر بی باک

در ترم‌های پاییزی من معمولا به دانشجویان سال اول دکترا، تئوری اقتصاد خرد درس می‌دهم. از شدت علاقه‌ای که به تدریس دارم، تصمیم گرفته‌ام که در این ستون هم در چند قسمت برخی اصول اساسی اقتصاد را برای خوانندگان تشریح کنم. این مجموعه مقالات را می‌توانیم «اقتصاد برای همه» نام بگذاریم. اخیرا برای اولین بار طی ۳۷ سال بود که تدریس نمی‌کردم. نه بازنشسته نشده‌ام، به خاطر یک سال ریاست بر دپارتمان اقتصاد دانشگاه جورج میسون یک ترم مرخصی پاداش گرفته بودم. حالا فرصت خوبی برایم پیش آمده است که بیشتر بنویسم. حالا بهتر است پرحرفی را کنار بگذاریم و بحث را شروع کنیم.

اولین درس در تئوری اقتصاد این است که ما در جهانی زندگی می‌کنیم که منابع در آن کمیابند. منظور از کمیابی موقعیتی است که در آن احتیاجات انسان از ابزار تامین آن احتیاجات بیشتر است. فرض می‌شود که خواسته‌های انسان محدودیت‌ناپذیرند، یا اینکه اغلب اوقات حد و مرز مشخصی نمی‌شناسند. مردم همیشه بیشتر می‌خواهند، حالا این بیشتر می‌خواهد ماشین باشد، غذا، شادی، بهداشت، نیکوکاری، صلح، عشق، یا هرچیز. توانایی و منابع ما برای برآورده ساختن این نیازها به راستی محدود است. میزان زمین، آهن، نیروی کار و حتی سال‌های عمر، خیلی محدود است.

کمیابی چندین مساله اقتصادی با خود به همراه می‌آورد: اول، چه چیز تولید شود؟ دوم، به چه کسی برسد؟ و سوم، چگونه و چه وقت تولید شود؟ برای مثال، خیلی از آمریکایی‌ها و همین‌طور اهالی سایر کشورها، حتما خیلی دوست دارند که در سواحل کالیفرنیا، یا واشنگتن خانه‌های تفریحی داشته باشند. اما در عین حال شرکت‌های حمل‌و‌نقل بی‌علاقه نیستند که از بخشی از این سواحل به عنوان بندر

استفاده کنند.

وزارت دفاع آمریکا هم بدش نمی‌آید که تاسیسات نظامی در آنها ایجاد کند. خیلی ساده، به‌اندازه کافی خطوط ساحلی نداریم که همه این مصارف و نیازهای رقیب را برآورده کند. بنابراین معنایش این است که بین مالکیت اراضی ساحلی و استفاده آنها تقابلی وجود دارد.

برای حل این تقابل چند راه حل وجود دارد. اول از همه، مکانیزم بازار هست، به این شکل که کسی که بیشترین قیمت را پیشنهاد بدهد می‌تواند مالک زمین شود و آنوقت تصمیم می‌گیرد که از آنجا چه استفاده‌ای بشود بهتر است. دوم، مداخله دولتی است؛ یعنی دولت تصمیم می‌گیرد که زمین به چه کسی برسد و چطور استفاده شود. همچنین اگر یکی از مالک‌ها بخواهد کسی را به جای خود برگزیند هبه هم از دیگر راه‌ها است. در نهایت، خشونت راه دیگر حل این مشکل است؛ اینکه به زور حق استفاده از سواحل را بگیریم و آنوقت ممکن است درگیری‌های فیزیکی فراوانی به وجود

بیاید.

حالا همین جا برخی‌ها ممکن است بگویند: «خشونت که راه حل این مساله نیست!» خیال کرده‌اید. تصمیم بر سر حق استفاده از بخش وسیعی از اراضی جهان نتیجه جنگ‌های قهرآمیز اتخاذ شده است.

اینکه چه کسی نسبت به درآمد من حق دارد هم تا حدودی توسط خشونت حل و فصل شده است. در واقع خشونت آنقدر راه سرراستی برای حل چنین تعارضاتی است که اکثر دولت‌ها می‌خواهند استفاده از آن در انحصار خودشان باشد.

حال پرسش این است که بهترین راه پاسخ دادن به این سوالات (چه کسی تولید کند، چطور تولید کند و به کی برسد) چیست؟ مکانیزم بازار، دولت، هبه، یا خشونت؟ قبل از آنکه سعی کنید پاسخ دهید، باید بگویم که این سوال پیچیده‌ای است که بسیاری از دانشجویان تازه کار و حتی تحصیلات تکمیلی هم در دام آن می‌افتند.

شخصا بر این عقیده‌ام که اقتصاد جذاب و ارزشمند است. کسانی که می‌گویند این شاخه مطالعاتی به نظرشان خیلی خشک و خسته‌کننده آمده است احتمالا معلم خوبی نداشته‌اند. من وقتی که در UCLA درس می‌خواندم آنقدر اساتید خوبی داشتم که خودم تبدیل به معلم خوبی در این حوزه بشوم. یکبار یکی از استادانم به من گفت که: «ویلیامز بهترین راه برای آنکه بفهمی کسی چیزی را خوب فهمیده است یا نه، این است که ببینی می‌تواند آن را برای دیگران توضیح بدهد یا خیر؟» من هم به دنبال همین کارم. در بخش بعدی پاسخ سوال فوق را خواهم داد.