چرا عمان، ایتالیا و احتمالا چین وارد می‌شوند؟

به گزارش گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد؛ در پاییز ۲۰۲۴، جهان با واقعیتی روبه‌رو شد که تاد چند ماه پیش از آن برای بسیاری غیرقابل تصور بود؛   بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید. مردی که طی چهار سال اول ریاست‌جمهوری‌اش سیاست فشار حداکثری علیه ایران را به اوج رسانده بود، حالا دوباره قدرت را در دست گرفته بود.

تحلیل‌گران در همان هفته‌های نخست پیروزی او هشدار دادند که سیاست خارجی ترامپ در قبال ایران باز هم ترکیبی خواهد بود از تهدید و معامله؛ همان ترکیبی که او آن را «هنر معامله» می‌نامد.

در همین فضا بود که نشانه‌هایی از تغییر معادلات در تهران و واشنگتن به چشم خورد. نه آن لفاظی‌های خصمانه قبل به قوت خود باقی مانده بودند، نه ایران همان بازیگر محتاط سال‌های پیش بود.

از یک سو، فشار اقتصادی همچنان سنگین بود و از سوی دیگر، ایران در سایه تحولات منطقه‌ای و حملات ۷ اکتبر، به جایگاهی جدید در سیاست منطقه‌ای رسیده بود. در واقع، نه فقط اقتصاد بلکه امنیت منطقه هم ایجاب می‌کرد دو طرف دست‌کم برای کاهش تنش‌ها دوباره به گفت‌وگو برگردند.

در اوایل اسفند ۱۴۰۳، برخی رسانه‌های بین‌المللی خبر از نامه‌ای غیررسمی و البته بی‌سابقه از سوی ترامپ به رهبر جمهوری اسلامی دادند. اندکی بعد، منابع نزدیک به دولت ایران نیز تلویحاً ارسال پیام‌هایی از سوی کاخ سفید را تأیید کردند.

ترامپ در این پیام‌ها همان دو محور اصلی را تکرار کرده بود: عدم دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای و آمادگی آمریکا برای معامله‌ای جدید در صورت توقف گام‌های هسته‌ای تهران.

تحلیل‌گران این پیام را نه صرفاً «پیشنهاد مذاکره»، بلکه آغاز یک بازی حساب‌شده از سوی دولت دوم ترامپ تعبیر کردند. دولت او این‌بار به‌جای تکرار سیاست تحقیر و تهدید مستقیم، سعی داشت مسیر گفت‌وگو را باز نگه دارد؛ البته در چارچوبی که خودش تعریف می‌کرد.

در نهایت، در فروردین ۱۴۰۴، خبر مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا در عمان، ابتدا توسط ترامپ و سپس به‌صورت تلویحی توسط وزارت خارجه ایران تأیید شد. از همان ابتدا مشخص بود که طرفین نه برای بازگشت به برجام، بلکه برای طرحی جدید و متفاوت به میز مذاکره آمده‌اند؛ طرحی که هم بتواند مطالبات امنیتی واشنگتن را برآورده کند و هم ایران را از فشار اقتصادی نجات دهد؛   بدون آن‌که خطوط قرمزش شکسته شود.

نخستین دور مذاکرات در ۲۳ فروردین در مسقط، بین نمایندگان ویژه دو کشور و با میانجی‌گری عمان برگزار شد. «سید عباس عراقچی» به‌عنوان وزیر امور خارجه ایران و «استیو ویتکاف» به‌عنوان نماینده ترامپ در امور خاورمیانه، این گفت‌وگوها را هدایت می‌کردند. مذاکرات به‌صورت غیرمستقیم و با پیام‌رسانی عمانی‌ها انجام می‌شد، اما لحن هر دو طرف، برخلاف سال‌های پیش، حاکی از احتیاط آمیخته با علاقه به پیشرفت گفت‌وگوها بود.

دور دوم مذاکرات تنها چند روز بعد، در ۳۰ فروردین در رم برگزار شد. تحلیل‌گران این جابه‌جایی جغرافیایی را نشانه‌ای از تلاش آمریکا برای بین‌المللی کردن چارچوب جدید مذاکرات تلقی کردند.

در رم، تیم ایرانی با ترکیبی از دیپلمات‌های ارشد و چهره‌های حقوقی وارد عمل شد تا از مواضع فنی و حقوقی ایران دفاع کند. اگرچه مذاکرات همچنان غیرمستقیم بود، اما گفت‌وگوها از حالت «آزمودن طرف مقابل» خارج شده و به سمت بررسی چارچوب‌های عملی پیش می‌رفت.

سومین دور، در ۶ اردیبهشت بار دیگر در مسقط، با تمرکز بر مسأله  زمان‌بندی گام‌ها و ضمانت اجرای توافق‌ها پیگیری شد. عباس عراقچی این دور را «جدی‌ترین» مرحله تا آن زمان خواند. منابع آمریکایی هم گفتند که مذاکرات به نقطه‌ای رسیده که تصمیم‌های بزرگ باید گرفته شود.

در ۲۱ اردیبهشت، چهارمین دور مذاکرات، مجدداً در عمان برگزار شد. موضوع اصلی این دور، تأکید ایران بر حفظ حقوق هسته‌ای صلح‌آمیز و مطالبه برای رفع مؤثر تحریم‌ها بود. منابع نزدیک به تیم ایرانی گفتند که خواسته اصلی، تضمین‌هایی روشن و قابل راستی‌آزمایی برای رفع تحریم‌هاست؛ نه صرفاً وعده‌های کاغذی.

پنجمین دور، در ۲ خرداد در رم برگزار شد؛ این‌بار مذاکرات پیشرفت ملموسی داشت؛ اما هنوز به نتیجه‌گیری نهایی نرسیده‌بود. هم‌زمان با بازتاب این مذاکرات، تحولات منطقه یک‌بار دیگر معادله را دگرگون کرد.

تنها چند هفته پس از دور پنجم، خاورمیانه شاهد تحمیل  جنگی ۱۲ روزه بود که تبعاتش فراتر از   دو طرف  ایران و اسرائیل رفت. در تهران و واشنگتن، همه می‌دانستند که تداوم چنین تنش‌هایی، می‌تواند تمام مسیر دیپلماتیک را به خطر بیندازد. اما برخلاف انتظار، پس از پایان این جنگ، زمزمه‌هایی مبنی بر ادامه مذاکرات با میانجی‌گری کشور ثالث، این‌بار با احتمال حضور چین، به گوش رسید.

چین، که روابط نزدیک اقتصادی با ایران دارد و در سال‌های اخیر نقش فعالی در میانجی‌گری منطقه‌ای ایفا کرده، حالا به‌عنوان گزینه‌ای جدی برای میانجی‌گری مطرح شده است.

حضور پکن، نه فقط می‌تواند توازن تازه‌ای در مذاکرات ایجاد کند، بلکه ممکن است فضای بسته‌ای را که پیش‌تر با محور آمریکا–اروپا تعریف می‌شد،   به سوی یک چارچوب چندقطبی‌ هدایت کند.

از مسقط تا رم   و احتمالا    در آینده  پکن؛ دیپلماسی،  دوباره فعال شده، اما نه با قواعد قدیمی. این دور از گفت‌وگوها، صرفاً بر سر یک توافق هسته‌ای نیست؛ بلکه رقابتی برای تعریف مجدد نفوذ، امنیت و منافع اقتصادی در خاورمیانه است. درست در همین نقطه است که باید پرسید: میانجی‌ها دقیقاً چرا وارد این بازی شده‌اند؟ و سهم آن‌ها از این پرونده پرفرازونشیب چیست؟ 

چین چرا وارد می‌شود

رحمن قهرمان‌پور در گفت‌وگو با گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد گفت: میانجی‌گری در سیاست بین‌الملل باعث افزایش اعتبار یک کشور می‌شود. در دوران جنگ سرد، انگلیس و بریتانیا بین آمریکا و شوروی نقش مهمی در تمشیت امور داشتند و همین باعث شد بریتانیا در مسیر تبدیل شدن به یک قدرت جهانی قدم بگذارد.

او ادامه داد: بنابراین کشورها می‌خواهند جایگاه خودشان را در سیاست بین‌الملل تقویت کنند. مثلاً عمان، که یک کشور کوچک در حاشیه خلیج فارس است، از طریق همین میانجی‌گری، یک تصویر مثبت از خود  ارائه داد و اعتبار به دست آورد.

قهرمانپور افزود: در جریان میانجی‌گری، کادر دیپلماتیک کشور به یک‌سری مهارت‌های ویژه دست پیدا می‌کند. این کار یک فن است، یک هنر است، و کشورهایی که می‌خواهند کادر سیاست خارجی‌شان قوی‌تر شود، طبیعتاً تمایل بیشتری به میانجی‌گری دارند.

مثل ترکیه، مصر، امارات و دیگر کشورهایی که تلاش می‌کنند مهارت بیشتری کسب کنند و پرونده‌های بیشتری را در اختیار بگیرند. میانجی‌گری چهره مثبتی از کشور ارائه می‌دهد. میانجی‌گری یعنی کشور خواهان جنگ نیست، و این تصویر، قدرت نرم کشور را بالا می‌برد. دلایل  اصلی کشورها برای میانجی‌گری همین‌هاست.

از طرف دیگر، مسائل خاص بین دولتی هم وجود دارد. مثلاً همان‌طور که ایران در جنگ ظفار به عمان کمک کرد، همین روابط خاص باعث می‌شود برخی کشورها بعداً در میانجی‌گری فعال شوند.

این تحلیلگر گفت: ماجرای چین اما کمی متفاوت است. وقتی کشوری مثل عمان دنبال میانجی‌گری است، به‌دنبال ارتقای جایگاه خود در نظام بین‌الملل است. اما چین چنین نیازی ندارد، چون در حال حاضر یک قدرت جهانی است.

او افزود: چین می‌خواهد این پیام را به دنیا بدهد که دارد مسؤولیت یک قدرت بزرگ بودن را می‌پذیرد. غربی‌ها به چین انتقاد می‌کنند که از مزایای نظام بین‌الملل استفاده می‌کند ولی مسؤولیتش را ایفا نمی‌کند؛  بنابراین اگر چین وارد چنین پرونده‌ای شود، یعنی عزمش را جزم کرده که حضورش در خاورمیانه را افزایش بدهد و منفعل نباشد. و به تبع آن، ورود چین به این پرونده‌ها یعنی چین دارد زیرساخت‌های یک نظم جدید را طراحی می‌کند. 

مذاکرات جدید؛ صحنه رقابت قدرت های جهانی؟

بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید در پاییز ۲۰۲۴، نه‌تنها معادلات سیاسی داخلی آمریکا، بلکه توازن قدرت و روندهای دیپلماتیک در خاورمیانه را نیز دستخوش تغییر کرد. برخلاف دوره پیش، ترامپ این‌بار در مواجهه با ایران، بازی پیچیده‌تری را آغاز کرده؛ نه صرفاً بر پایه تهدید، بلکه با بهره‌گیری از ابزارهای مذاکره، معامله و میانجی‌گری چندلایه.

مذاکرات غیرمستقیم و تدریجی ایران و آمریکا، که ابتدا در عمان و سپس در رم پیگیری شد، نشانه‌ای از تلاش دو طرف برای عبور از بن‌بست‌های گذشته بود. ورود احتمالی چین به این معادله، نشان‌دهنده آن است که پرونده هسته‌ای ایران دیگر فقط یک موضوع امنیتی یا فنی نیست، بلکه به  صحنه‌ای برای رقابت قدرت‌های جهانی بر سر نفوذ در خاورمیانه تبدیل شده است.

در این میان، نقش میانجی‌ها – از عمان گرفته تا چین – نه‌تنها به‌مثابه تسهیل‌کنندگان گفت‌وگو، بلکه به‌عنوان بازیگرانی با اهداف سیاسی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی قابل تحلیل است. اکنون پرسش اصلی این نیست که توافق حاصل می‌شود یا نه، بلکه این است که توافق احتمالی آینده، کدام بازیگران را در جایگاه تعیین‌کننده‌تری در نظم منطقه‌ای قرار خواهد داد.