سخاوتمندی دولت؛ مانع ارتقای شغلی مادران
مترجم: شادی آذری بی‌‌شک این درست است که بسیاری از کشورها نسبت به ایالات متحده، از مرخصی‌های زایمان و امکانات مراقبت از کودکان بهتری برخوردارند.
این احتمال هم بسیار زیاد است که آن سیاست‌ها زنان بسیاری را به سر کار بیاورد. در کشورهایی که به لحاظ مشارکت زنان به عنوان نیروی کار، در صدر رتبه‌بندی سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه قرار گرفته‌اند، از جمله ایسلند، نروژ، سوئد، فنلاند، نیوزیلند و کانادا، نزدیک به 80 درصد زنان شاغل هستند. در اغلب این کشورها علاوه بر سایر مزایای بچه دار شدن، مرخصی زایمان بین شش ماه تا یک سال یا دست کم مرخصی با نصف دستمزد ارائه می‌شود. در نروژ زوج‌ها 47 هفته مرخصی زایمان می‌گیرند و این حق را دارند که در کار مشاغل نیمه وقت را درخواست کنند و با کودکان بیمار در خانه بمانند. 9 درصد از کودکان یک تا پنج ساله این کشور از یارانه دولتی مراقبت روزانه برای کودکان بهره می‌برند.
اما سیاست‌های مربوط به خانواده در آمریکا بیشتر به سیاست‌های لیبریا و سوآزیلند شباهت دارد تا سیاست‌های اسکاندیناوی. براساس قانون خانواده و مرخصی پزشکی مصوب ۱۹۹۳، زنان آمریکایی اکنون از مرخصی ۱۲ هفته‌ای زایمان استفاده می‌کنند، اما این مرخصی بدون حقوق است و فقط برای زنانی اعمال می‌شود که در شرکت‌های دارای بیش از ۵۰ کارمند کار می‌کنند. در عمل این به آن معنا است که این قانون برای حدود نیمی از کارکنان بخش خصوصی مصداق پیدا می‌کند. (گرچه، بسیاری از ایالت‌ها و شرکت‌ها سیاست‌های خود را دارند که شامل مرخصی‌های طولانی‌تر یا باحقوق است.)
سختگیری بر مادران برای اقتصاد آمریکا خوب نبوده است. در شرایطی که زنان اروپایی به سمت کار سوق داده شده‌اند، زنان آمریکایی از اواسط دهه ۱۹۹۰ دوران نرخ بالای اشتغال‌ خود را پشت سر گذاردند چون در آن زمان رشد شدید اقتصادی دهه‌های پیشین رو به کاهش گذارد. در سال ۱۹۹۰ ایالات متحده در رتبه‌بندی سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه از سهم زنان در اشتغال رتبه ۲۲ را به خود اختصاص داده بود. تا سال ۲۰۱۰ این رتبه به هفدهم سقوط کرد به این معنا که ۷۱ درصد از مادران آمریکایی شاغل بودند که از میزان اشتغال مادران شمال اروپا و اسکاندیناوی (نوردیک) کمتر بود، اما اختلاف خیلی زیادی نداشت.
اما کلا نرخ بالای اشتغال کاهش یافت. در شرایطی که سیاست‌های حمایت از خانواده‌ها بسیاری از زنان را خوشحال‌تر و شاید حتی مولدتر می‌سازد و موجب می‌شود کودکان آنها سالم‌تر باشند، اما شواهد روزافزونی وجود دارند که چنین سیاست‌هایی در آمریکا سهوا موجب محرومیت مادران از برخی پیشرفت‌ها خواهد شد. در حقیقت سیاست‌های سخاوتمندانه‌تر در زمینه مرخصی‌ها تا حدودی می‌تواند دلیل وجود سقف شیشه‌ای را که مانع از ارتقای شغلی مادران هست توضیح دهد. چنین سیاست‌هایی موجب می‌شود زنانی که ممکن بود مشارکت بیشتری در مشاغل سطح بالا داشته باشند، به مشاغل پاره‌وقت یا سطوح پایین راضی شوند. در عمل این به آن معنا است که اغلب زنان شاغل به کارهای پاره‌وقت روی می‌آورند.
به عنوان مثال احتمال اینکه مادران سوئدی و نروژی بیش از مادران آمریکایی کار کنند، بیشتر است. اما همچنین این احتمال بیشتر وجود دارد که مادران سوئدی و نروژی به کارهای پاره‌وقت مشغول شوند. این در شرایطی است که در ۴۰ درصد خانواده‌های دارای فرزند در آمریکا، زنان نان‌آور اول خانواده هستند. بنابراین اگر هدف برابری نیروی کار است، سیاست‌های حمایت از خانواده به این نحوی که هم‌اکنون تدوین شده‌اند، موثر واقع نخواهند شد.
دلیل آن واضح است. خانمی که شش یا هشت یا ۱۲ ماه مرخصی می‌گیرد از فرهنگ سازمانی و شبکه کاری شرکت خود دور می‌افتد و ارشدیت خود را در کار از دست می‌دهد. برخی از آنان هم که مجبورند طی دوران کاری خود دو یا سه بار از چنین مرخصی‌هایی استفاده کنند. تمدید دوران مرخصی هم می‌تواند موجب بی‌رغبتی زنان نسبت به شروع دوباره کار شود. به عنوان مثال در دانمارک اگر یک خانم در دوره مرخصی زایمان خود کار کند، مجبور خواهد شد بخشی از مزایای مالی مربوط به مادر شدن خود را از دست بدهد. و حتی در جاهایی که دولت دستمزد مرخصی زایمان را می‌پردازد- مثلا در سوئد- و قوانین محکمی علیه تبعیض وجود دارد، شرکت‌هایی که زنان را به استخدام خود در می‌آورند، با هزینه‌های غیر‌مستقیم و ناراحتی‌های قابل توجهی مواجه‌اند. بسیاری از مدیران، چه زن و چه مرد، بین یک کارمند زن که در سن باروری قرار دارد و یک مرد جوان با استعداد برابر، ترجیح می‌دهند مرد جوان را استخدام کنند.