نبرد یانکی‌ها در زمین نادرست

این پدیده که به «شوک چین» معروف شد، ریشه در فرآیندی واحد داشت: گذار چین در اواخر دهه ۱۹۷۰ از اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده مائوئیستی به اقتصاد بازار. این گذار به سرعت نیروی کار و سرمایه کشور را از مزارع اشتراکی روستایی به کارخانه‌های سرمایه‌داری شهری منتقل کرد. موج کالاهای ارزان‌قیمت از چین، پایه‌های اقتصادی مناطقی را که صنعت تولید، شاکله اصلی اقتصادشان بود، متلاشی کرد؛ مناطقی مانند مارتینزویل در ویرجینیا و های‌پوینت در کارولینای شمالی که پیش‌تر خود را پایتخت‌های جهانی سویشرت و مبلمان می‌نامیدند.

بیست سال بعد، کارگران آن مناطق هنوز نتوانسته‌اند آسیب‌های ناشی از بیکاری را جبران کنند. اگرچه این مناطق دوباره در حال رشد هستند، اما اغلب مشاغل جدید در صنایع با دستمزد پایین ایجاد شده‌اند. داستانی مشابه به‌طور همزمان در ده‌ها صنعت کارگرمحور دیگر نیز رخ داد: نساجی، اسباب‌بازی، کالاهای ورزشی، الکترونیک، پلاستیک و قطعات خودرو.

با این حال، پس از آنکه گذار چین از دوران مائو به یک قدرت تولیدی، حوالی سال ۲۰۱۵، تکمیل شد، این شوک متوقف گردید. از آن زمان، اشتغال در بخش تولیدی ایالات متحده دوباره جان گرفته و در دوران ریاست‌جمهوری باراک اوباما، دوره اول ترامپ و ریاست‌جمهوری بایدن رشد کرده است.

شاید بپرسید پس چرا هنوز درباره «شوک چین» صحبت می‌کنیم؟ کاش مجبور نبودیم. ما به همراه همکارمان، دیوید دورن از دانشگاه زوریخ، نتایج تحقیقات خود را در سال‌های ۲۰۱۳، ۲۰۱۴ و ۲۰۱۶ منتشر کردیم. این تحقیقات برای نخستین‌بار به‌تفصیل نشان می‌داد که چگونه رقابت ناشی از واردات کالاهای چینی، با کاهش دائمی اشتغال و درآمد، بخش‌هایی از آمریکا را ویران می‌کند. اما اکنون آمده‌ایم تا استدلال کنیم که سیاستگذاران بیش از حد به گذشته می‌نگرند و در حال جنگیدن در جنگی سپری‌شده هستند. آنها باید زمان بسیار بیشتری را صرف بررسی پدیده‌ای کنند که در حال شکل‌گیری به عنوان «شوک چین جدید» است. بگذارید همین ابتدا بگوییم: این یکی می‌تواند بسیار بدتر باشد.

شوک چین نسخه ۱.۰ یک رویداد یک‌باره بود. در واقع، چین دریافت که چگونه کاری را انجام دهد که باید دهه‌ها قبل انجام می‌داد. این امر در ایالات متحده به از دست رفتن دردناک و غیرضروری مشاغل منجر شد. اما آمریکا هیچگاه قرار نبود در پلتفرم «تمو» کفش ورزشی بفروشد یا «ایرپاد» مونتاژ کند. نیروی کار تولیدی چین بسیار بیشتر از ۱۰۰ میلیون نفر تخمین زده می‌شود، در حالی که این رقم برای آمریکا ۱۳ میلیون نفر است. این فکر که ایالات متحده می‌تواند یا حتی باید بخواهد که همزمان با چین در تولید نیمه‌هادی‌ها و کفش‌های ورزشی رقابت کند، مرزهای توهم را جابه‌جا می‌کند.

شوک چین نسخه ۲.۰ که به سرعت در حال نزدیک شدن است، مرحله‌ای است که در آن چین از جایگاه یک رقیب نوظهور به جایگاه مدعی اصلی می‌رسد. امروز، این کشور به‌شدت در حال رقابت در بخش‌های نوآورانه‌ای است که ایالات متحده برای مدتی طولانی رهبر بی‌چون‌وچرای آنها بوده است: هوانوردی، هوش مصنوعی، مخابرات، ریزپردازنده‌ها، روباتیک، انرژی هسته‌ای و همجوشی، محاسبات کوانتومی، بیوتکنولوژی و داروسازی، انرژی خورشیدی و باتری‌ها.

تسلط بر این بخش‌ها مزایای فراوانی دارد: غنائم اقتصادی ناشی از سودهای کلان و مشاغل پردرآمد؛ وزن ژئوپلیتیک ناشی از شکل‌دادن به مرزهای فناوری؛ و توانمندی نظامی ناشی از کنترل میدان نبرد. شرکت‌هایی چون جنرال موتورز، بوئینگ و اینتل قهرمانان ملی آمریکا هستند، اما همگی روزگار بهتری داشته‌اند و اگر از صحنه خارج شوند، جای خالی‌شان را حس خواهیم کرد. چشم‌انداز فناورانه چین از هم‌اکنون در حال بازآرایی دولت‌ها و بازارها در آفریقا، آمریکای لاتین، جنوب شرق آسیا و به‌طور فزاینده‌ای در اروپای شرقی است. با عقب‌نشینی ایالات متحده به انزوای تحت گفتمان «اول آمریکا»، باید انتظار داشت که این نفوذ افزایش یابد.

در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، کسب‌وکارهای خصوصی چینی با همکاری شرکت‌های چندملیتی، چین را به کارخانه جهان تبدیل کردند. مدل جدید چین متفاوت است و در آن شرکت‌های خصوصی در کنار دولت چین فعالیت می‌کنند. چین یک اکوسیستم نوآوری چابک، هرچند پرهزینه، ایجاد کرده است که در آن مقامات محلی مانند شهرداران و فرمانداران بر اساس رشد در بخش‌های پیشرفته خاصی پاداش می‌گیرند، در حالی که پیش‌تر بر اساس معیار کلی‌تری مانند رشد تولید ناخالص داخلی ارزیابی می‌شدند.

شهر «هِفِی» پیش از آنکه به مقر دومین تولیدکننده بزرگ خودروهای الکتریکی چین تبدیل شود، پایتخت گمنام استانی فقیر و دورافتاده بود. این شهر با تامین سرمایه‌گذاری خطرپذیر، ریسک کردن بر روی تولیدکنندگان خودروهای الکتریکی که با مشکل مواجه بودند، و سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه محلی، توانست در کمتر از نیم دهه به رده بالای صنعتی کشور صعود کند.

چین این معجزه را بارها تکرار کرده است. بزرگ‌ترین و نوآورترین تولیدکنندگان خودروهای الکتریکی (BYD)، باتری‌های خودروهای الکتریکی (CATL)، پهپادها (DJI) و ویفرهای خورشیدی (LONGi) در جهان، همگی استارت‌آپ‌های چینی هستند که هیچ‌کدام بیش از ۳۰ سال قدمت ندارند. آنها نه به فرمان رئیس‌جمهور شی جین‌پینگ، بلکه به دلیل پیروزی در فرآیند «داروینیسم اقتصادی» که همان سیاست صنعتی چین است، به رهبری قاطع در فناوری و قیمت دست یافتند.

سایر نقاط جهان برای رقابت با این شکارچیان رأس هرم آمادگی ندارند. وقتی سیاستگذاران آمریکایی سیاست صنعتی چین را به سخره می‌گیرند، چیزی شبیه به صعود سنگین و کند ایرباس یا خاموشی چراغ‌های سولیندرا را در ذهن دارند. در عوض، آنها باید به دسته‌های چابک پهپادهای DJI که بر فراز اوکراین جولان می‌دهند، خیره شوند.

شوک چین نسخه ۱.۰ محکوم به فروکش کردن بود، زیرا نیروی کار ارزان‌قیمت چین رو به اتمام گذاشت، همانطور که اکنون گذاشته است. رشد این کشور در صنایعی مانند پوشاک و مبلمان معمولی، هم‌اکنون از ویتنام عقب افتاده است. اما چین، برخلاف ایالات متحده، به گذشته نگاه نمی‌کند و برای توان تولیدی از دست‌رفته خود سوگواری نمی‌کند. در عوض، بر فناوری‌های کلیدی قرن بیست‌ویکم تمرکز کرده است. برخلاف استراتژی مبتنی بر نیروی کار ارزان، شوک چین نسخه ۲.۰ تا زمانی که چین منابع، صبر و انضباط لازم برای رقابت سرسختانه را داشته باشد، ادامه خواهد یافت.

و اگر به توانایی یا عزم چین شک دارید، شواهد با شما همسو نیست. بر اساس گزارش «موسسه سیاست استراتژیک استرالیا»، یک اندیشکده مستقل که توسط وزارت دفاع استرالیا تامین مالی می‌شود، بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷، ایالات متحده در ۶۰ مورد از ۶۴ فناوری پیشرفته مانند هوش مصنوعی و رمزنگاری از چین پیش بود، در حالی که چین تنها در سه مورد برتری داشت. در آخرین گزارش که دوره ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۳ را پوشش می‌دهد، این رتبه‌بندی کاملا معکوس شده است. چین در ۵۷ مورد از ۶۴ فناوری کلیدی پیشتاز است و ایالات متحده تنها در هفت مورد برتری خود را حفظ کرده است.

پاسخ آمریکا چه بوده است؟ عمدتا تعرفه: تعرفه بر همه‌چیز، در همه جا، همه به‌یک‌باره. این استراتژی حتی برای جنگ تجاری که آمریکا ۲۰ سال پیش در آن شکست خورد نیز ضعیف بود. با مسیر فعلی، شاید بتوانیم همان مشاغل تولید کفش ورزشی را پس بگیریم. و اگر بیشتر فشار بیاوریم، شاید تا سال ۲۰۳۰ در تگزاس آی‌فون مونتاژ کنیم؛ شغلی آنقدر خسته‌کننده و کم‌درآمد که روزنامه طنز «دی آنیون» زمانی در مطلبی طعنه‌آمیز نوشت: «کارگران کارخانه‌های چینی می‌ترسند که هرگز با ماشین‌آلات جایگزین نشوند.»

تعرفه‌ها به‌تنهایی هرگز نمی‌توانند ایالات متحده را به مکانی جذاب برای نوآوری تبدیل کنند. بله، تعرفه‌ها در زرادخانه تجاری ما جای دارند، اما به عنوان مهمات دقیق، نه مین‌های زمینی که دشمن، دوست و غیرنظامی را یکسان ناقص می‌کنند.

پس جایگزین چیست؟ ما پیش از انجام تحقیقاتمان درباره چین در یک دهه قبل، مانند بسیاری از اقتصاددانان معتقد بودیم که یک استراتژی تجاری عدم مداخله بهتر از جایگزین‌های پردردسر آن است. دیگر اینطور فکر نمی‌کنیم. سوءمدیریت ایالات متحده در «شوک چین نسخه ۱.۰» به ما آموخت که به یک استراتژی تجاری بهتر نیاز است. یک استراتژی بهتر چگونه است؟ به گفته‌ای که به انیشتین نسبت می‌دهند، «هر چیزی را باید تا می‌توان ساده بیان کرد، اما نه به قیمت ساده‌انگاری.» به جای یک پاسخ بیش از حد ساده، ما چهار اصل اساسی را پیشنهاد می‌کنیم.

نخست، سیاستگذاران باید بپذیرند که اکثر مشکلات ما با چین، مشکل مشترک متحدان تجاری ما نیز هست. ما باید با متحدان تجاری خود مانند اتحادیه اروپا، ژاپن و کشورهایی که با آنها قرارداد تجارت آزاد داریم (از جمله کانادا، مکزیک و کره) هماهنگ عمل کنیم. نباید آنها را صرفا به این جرم که محصول مورد نیاز ما را می‌فروشند، با تعرفه‌های سرسام‌آور مجازات کنیم. تعرفه‌ها بر خودروهای الکتریکی اگر توسط ائتلاف گسترده‌ای از کشورهای مایل و با رهبری ایالات متحده اتخاذ می‌شد، شکل بسیار متفاوتی به خود می‌گرفت.

همزمان، باید چین را ترغیب کنیم تا در خاک آمریکا کارخانه باتری‌سازی و خودروسازی تاسیس کند؛ همانطور که خود در سه دهه گذشته پذیرای شرکت‌های پیشروی آمریکایی بود. شاید بپرسید چرا باید پای چنین رقبای سرسختی را به کشور باز کنیم؟ سیاستگذاران چینی برای توضیح این رویکرد، اغلب از استعاره «نهنگ و ماهی» استفاده می‌کنند.

مطابق این دیدگاه، وقتی یک «نهنگ» (رقیب قدرتمند خارجی) وارد آب‌های یک کشور می‌شود، «ماهی‌های کوچک» (شرکت‌های ضعیف داخلی) از ترس خورده شدن، به تحرک و تکاپو می‌افتند و در این فرآیند، قوی‌تر و چابک‌تر می‌شوند. روزی که خودروسازان برقی چین هنوز چند ماهی کوچک در بازار بودند، ابرکارخانه تسلا در شانگهای برایشان حکم همان نهنگ را داشت. اما امروز، تسلا دیگر در چین آن نهنگ قدرتمند نیست و خود به یک ماهی مضطرب در اقیانوس رقابت تبدیل شده است.

آیا دعوت از چین برای تولید در ایالات متحده نگرانی‌های امنیت ملی ایجاد می‌کند؟ قطعا در برخی موارد. و به همین دلیل است که باید فلزات خاکی کمیاب خود را استخراج کنیم، تجهیزات شبکه هوآوی را ممنوع کنیم، و ناوگان‌ها و بنادر خود را با کشتی‌ها و جرثقیل‌های باری که توسط متحدان بسیار توانمندمان یعنی ژاپن و کره جنوبی تامین می‌شود، مدرن‌سازی کنیم. اما اگر در را به روی صنایع پیشرو چین ببندیم، با یک میان‌مایگی داخلی دست به گریبان خواهیم بود.

دوم، آمریکا باید با الگوبرداری از چین، به‌طور جدی آزمایشگری در زمینه‌های جدید را ترویج دهد. بخش‌هایی را که از نظر استراتژیک حیاتی هستند (پهپادها، تراشه‌های پیشرفته، همجوشی، کوانتوم، بیوتکنولوژی) انتخاب کرده و در آنها سرمایه‌گذاری کند. سپس این کار را «به سبک چینی» انجام دهد، یعنی دولت آمریکا صندوق‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر بزرگی راه‌اندازی کند. انتظار می‌رود این صندوق‌ها برای پروژه‌های منفرد نرخ موفقیت پایینی داشته باشند، اما در کل به ایجاد و شکوفایی صنایع جدید کمک شایانی کنند.

این رویکرد در طول جنگ جهانی دوم (دفتر تحقیقات و توسعه علمی، پیشرفت‌های عمده‌ای در پیشرانه جت، رادار و تولید انبوه پنی‌سیلین برای ما به ارمغان آورد)، مسابقه برای رسیدن به ماه (ناسا مهندسی رفت و برگشت ایمن را بر عهده گرفت) و عملیات «سرعت نور» (دولت فدرال با شرکت‌های بزرگ داروسازی برای تولید واکسن کووید-۱۹ سریع‌تر از تقریبا هر واکسن بیماری مهم دیگری همکاری کرد) موفقیت‌آمیز بود.

این اکوسیستم‌های جدید به زیرساخت‌های حمایتی نیاز خواهند داشت: تولید انرژی قابل اعتماد و ارزان، فلزات خاکی کمیاب، حمل‌ونقل مدرن و دانشگاه‌هایی با برنامه‌های قوی در علوم، فناوری، مهندسی و ریاضیات (STEM). این به معنای عقب‌نشینی از یارانه‌دادن به بخش‌های سنتی مانند زغال‌سنگ و نفت، احیای حمایت فدرال از تحقیقات علمی و استقبال از تکنسین‌های با استعداد خارجی به جای اهریمن‌سازی از آنهاست؛ کسانی که مشتاقانه به پیشرفت کشور کمک خواهند کرد. در این مقطع، ما از ایجاد یک نهاد سرمایه‌گذاری استراتژیک در ایالات متحده که از نظر سیاسی مصون باشد، حمایت می‌کنیم؛ چیزی شبیه به فدرال رزرو، اما برای نوآوری به جای نرخ بهره.

سوم، نبردهایی را انتخاب کنیم که می‌توانیم در آنها پیروز شویم (نیمه‌هادی‌ها) یا آنهایی را که به سادگی توانایی شکست در آنها را نداریم (فلزات خاکی کمیاب)، و سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت برای رسیدن به نتیجه مطلوب انجام دهیم. نظام سیاسی آمریکا از تمرکزی بسیار کوتاه و ناپایدار رنج می‌برد. آنقدر پاداش‌ها و مجازات‌ها را تغییر می‌دهد که اتفاق خوب چندانی رخ نمی‌دهد. صرف‌نظر از اینکه «قانون کاهش تورم» پرزیدنت جو بایدن را مفید می‌دانستید یا نه، از بین بردن تمام آن سرمایه‌گذاری‌های جدید در فناوری اقلیمی، تنها سه سال پس از شروعشان، تصمیمی فاجعه‌بار است، همانطور که قوانین اخیر داخلی چنین کرده‌اند.

به همین ترتیب، انحلال ناگهانی تیم با استعداد «قانون تراشه‌ها و علم» که ماموریت احیای تولید داخلی نیمه‌هادی‌ها را بر عهده داشت، آنطور که آقای ترامپ از کنگره خواسته است، به پیشرفت رهبری آمریکا در تراشه‌های هوش مصنوعی کمکی نخواهد کرد. هر دو جناح سیاسی بر این باورند که مقابله با چین برای آینده اقتصادی امن ضروری است، که این خود بارقه‌ای از امید را برای امکان‌پذیری نوعی تداوم در سیاست‌های اقتصادی ما ایجاد می‌کند.

چهارم، از اثرات ویرانگر از دست دادن مشاغل در شوک بزرگ بعدی، چه از جانب چین باشد و چه از جایی دیگر (حتما در مورد هوش مصنوعی شنیده‌اید، درست است؟)، جلوگیری کنیم. آثار عمیق و ماندگار بیکاری در بخش تولید در دو دهه گذشته، مشکلات اقتصادی و سیاسی فراوانی برای آمریکا ایجاد کرده است.

در این فاصله، ما آموخته‌ایم که بیمه بیکاری طولانی‌مدت، بیمه دستمزد از طریق برنامه فدرال «کمک تنظیم تجاری» و انواع مناسب آموزش‌های شغلی و فنی از سوی کالج‌های محلی می‌تواند به کارگران آواره کمک کند تا دوباره روی پای خود بایستند. با این حال، ما این سیاست‌ها را در مقیاسی بسیار کوچک و به شیوه‌ای بسیار نامناسب اجرا می‌کنیم که کمک چندانی نمی‌کند، و در جهت اشتباهی حرکت می‌کنیم. به شکلی نابخشودنی، کنگره در سال ۲۰۲۲ بودجه «کمک تنظیم تجاری» را قطع کرد.

هیچ سیاست اقتصادی وجود ندارد که بتواند از دست دادن شغل را بی‌درد کند، به‌ویژه زمانی که قلب صنعت یا شهر شما را از جا می‌کند. اما زمانی که صنایع فرو می‌پاشند، بهترین پاسخ ما، هدایت سریع کارگران آواره به مشاغل جدید و اطمینان از اینکه کسب‌وکارهای جوان و کوچکی که مسوول اصلی ایجاد شغل در آمریکا هستند، برای نقش‌آفرینی آماده‌اند. تعرفه‌ها، که به شکلی محدود از صنایع تولیدی سنتی محافظت می‌کنند، برای این کار به‌شدت نامناسب هستند.

پیامدها نمی‌توانست از این جدی‌تر باشد. در حالی که به آینه عقب خیره شده‌ایم، جاده پیش رو را از دست داده‌ایم. برخی از تابلوهای راهنمای مسیر فعلی ما شامل افول رهبری فناورانه، اقتصادی، ژئوپلیتیک و نظامی ایالات متحده است. مدیریت «شوک چین نسخه ۲.۰» نیازمند آن است که به جای مرهم گذاشتن بر زخم‌هایمان، بر نقاط قوت خود تکیه کنیم. ما باید صنایعی را که پتانسیل بالایی برای نوآوری دارند، با سرمایه‌گذاری مشترک بخش خصوصی و دولتی تقویت کنیم. اینها صنایعی هستند که رقابت بر سر آنها در سطح جهانی در جریان است؛ حقیقتی که چین یک دهه پیش به آن پی برد. ما باید از جنگیدن در جنگ تجاری پیشین دست‌برداریم و با چالش چین در جنگ کنونی روبه‌رو شویم.