چگونه سود و کارآفرینی در سایه عدم قطعیت معنا مییابد؟
پاداش سفر به قلب ناشناختهها

نایت نه صرفا به تمایزی لغوی، بلکه به تفکیکی معناشناختی میان دو مفهوم «ریسک» (Risk) و «عدم قطعیت» (Uncertainty) دست زد؛ تمایزی که بر پایه قابلیت کمیسازی و پیشبینیپذیری استوار بوده و کلید گشودن معمای سود در دستگاه پیچیده اقتصاد بازار به شمار میرود.
ریسک به حیطهای از مخاطرات تعلق دارد که در آن، احتمالات وقوع پیامدهای مختلف، قابل اندازهگیری، محاسبهپذیر و مبتنی بر دادههای تجربی و آماری هستند. این احتمالات، ماهیتی عینی (Objective) دارند؛ بدین معنا که بر پایه بسامد وقوع تاریخی رویدادها یا بر مبنای توزیعهای احتمال شناختهشده قابل استنتاجاند.
مشخصه بارز این قلمرو، قابلیت بیمهپذیری (Insurability) است. رویدادهای ریسکپذیر همچون حوادث طبیعی متداول یا نوسانات متعارف قیمت، به دلیل وجود دادههای کافی برای برآورد احتمال و شدت خسارت، واجد شرایط ایجاد بازارهای بیمهای کارا هستند. در بازارهای مالی، ریسکهای کمیپذیر همچون ریسک بازار یا اعتبار، قابل قیمتگذاری در قالب صرف ریسک (Risk Premium) بوده و در مدلهای قیمتگذاری داراییها نظیر CAPM گنجانده میشوند.
در مقابل، عدم قطعیت که به احترام نایت، «نااطمینانی نایتی» (Knightian Uncertainty) خوانده میشود، به رویدادهایی ارجاع دارد که اساسا ورای دایره کمیسازی و محاسبهپذیری قرار میگیرند. در این عرصه، احتمالات وقوع، یا اساسا ناشناختهاند یا فاقد هرگونه پایه عینی برای تعیین کمی؛ لذا ماهیتی ذهنی (Subjective) و اغلب متکی به قضاوتهای فردی دارند.
این عدم قطعیت ریشه در شناختناپذیری (Unknowability) ذاتی برخی پدیدهها دارد: نوآوریهای انقلابی، تحولات ژئوپلیتیک بیسابقه، ظهور فناوریهای ویرانگر و یا تصمیمات سیاستی غیرمنتظره. مشخصه بنیادین این حوزه، غیر بیمهپذیری (Uninsurability) است، چرا که فقدان هرگونه داده معنادار تاریخی یا چارچوب احتمالاتی مستحکم، امکان شکلگیری بازارهای بیمهای را منتفی میسازد. این وضعیت را میتوان مصداقی از شکست بازار (Market Failure) دانست.
مفهوم «قوی سیاه» (Black Swan) نسیم طالب، نوعی از همین نااطمینانی نایتی است: رویدادهایی با احتمال مشاهده پیشین نزدیک به صفر، تاثیرات بزرگ و توضیحپذیری پسینی و نه پیشینی. نایت در هسته مرکزی اندیشه خود، پرسش از ماهیت سود (Nature of Profit) در اقتصاد بازار را طرح میکند. تحلیل وی نقضکننده تصورات سادهانگارانه پیشین است. در یک مدل نظری رقابت کامل (Perfect Competition) و عاری از اصطکاک، مکانیسم بازار تمایل ذاتی به حذف سودهای اقتصادی مازاد دارد. در این آرمانشهر اقتصادی، قیمتها در بلندمدت به سوی هزینه نهایی (Marginal Cost) گرایش یافته و سود اقتصادی (Economic Profit) به صفر میل میکند؛ سود حسابداری صرفا معادل هزینه فرصت سرمایه و دستمزد مدیریت تلقی میگردد.
لیکن نایت تاکید میکند که جهان واقعی، صحنه رقابت ناکامل (Imperfect Competition) و آکنده از اصطکاکها (Frictions) و نااطمینانی نایتی است و به عبارتی دقیقتر، در این عرصه است که سود حقیقی پدیدار میشود. سود، در تعریف نایتی، باقیمانده (Residual) حاصل از کسر کلیه هزینههای مستقیم و ضمنی شامل دستمزدها، اجارهها، بهره سرمایه و مهمتر از همه، صرف ریسک ناظر بر ریسکهای قابلاندازهگیری از درآمد است. این باقیمانده، پاداش تحمل بار سنگین عدم قطعیت غیر قابل کمیسازی و غیر قابل بیمهگذاری است.
سرچشمه این سود را باید در ذات غیر قطعی و غیر ارگودیک (Non-Ergodic) جهان جستوجو کرد، آنچنان که خود نایت تصریح میکند: «سود از ذات غیر قابل پیشبینی بنیادین اشیا ناشی میشود؛ از این واقعیت محض که نتایج فعالیت بشری را نمیتوان پیشبینی کرد. تا جایی که حتی یک محاسبه احتمالاتی درباره آنها ناممکن و بیمعناست.» کارآفرین (Entrepreneur) در دستگاه فکری نایت، سفری به قلمرو ناشناختهها را برمیگزیند. وی با تعهد صرف منابع در مواجهه با اموری که احتمال وقوعشان نامعلوم است، بار عدم قطعیت را به دوش میکشد. موفقیت یا شکست او تابعی از رویدادهای غیرقابل محاسبهای است که تمایز بین «تصمیم نادرست» از «بداقبالی محض» در آنها ناممکن است. از این رو، در اندیشه نایت، سود، پاداش این شجاعت وجودی است، حال آنکه زیان، تاوان همین ناشناختگی.
نایت با درکی ژرف از روانشناسی بازار، به نقد ادعاهای رایج در باب «مهارت برتر» مدیران و سوداگران میپردازد. در یک رویداد منفرد همچون یک معامله خاص یا یک تصمیم استراتژیک، تفکیک نفوذ «قضاوت صحیح» از «حسن اتفاق» اساسا غیرممکن است، چراکه پیامدها همواره تحت تاثیر سیلی از عوامل ناشناخته و غیر قابل کنترل قرار دارند. آنچه عاملان اقتصادی غالبا به عنوان «مهارت» یا «بینش تحلیلی» خود تفسیر میکنند، در بسیاری موارد چیزی جز برآیند تصادفی پیامدهای نامطمئن نیست.
این توهم مهارت (Skill Illusion) ریشه در سوگیریهای شناختی (Cognitive Biases) همچون توهم کنترل (Illusion of Control) دارد. تنها در صورتی که فرد بتواند ثبات و صحت قضاوت خویش را در طول زمان و طی سلسلهای طولانی از تصمیمات متوالی به اثبات برساند، آنگاه عواید حاصله را میتوان نه سود نایتی، بلکه دستمزدی (Wage) در ازای کار فکری مستمر و ارائه خدمت «قضاوت اقتصادی برتر» تلقی نمود. سود حقیقی نایتی، ماهیتی غیرتکراری، گذرا (Transient) و تصادفی (Random) دارد و ادعای مهارت پایدار در خلق آن، اغلب توهمی بیش نیست.
تجلی نااطمینانی نایتی در بازارهای مالی، همچون شوک ورشکستگی لمان برادرز در ۲۰۰۸، پاندمی کرونا و یا جنگهای غافلگیرکننده، بهکلی متفاوت از افزایش صرف سطوح ریسک قابلاندازهگیری مانند نوسانات معمول نرخ بهره است. واکنش بازارها در این شرایط از مکانیسمهای روانی و ساختاری پیچیدهای تبعیت میکند. سرمایهگذاران، در فقدان هرگونه چارچوب احتمالاتی برای ارزیابی رویدادهای ناشناخته، بهطور سیستماتیک به سمت پیشبینی و باور بدبینانهترین سناریوی محتمل گرایش مییابند.
این امر نه لزوما به دلیل ذات منفی رویداد ناشناخته که ممکن است حتی مثبت باشد، بلکه به دلیل ترجیح احتیاطی و پیشگیرانه (Precautionary Bias) در مواجهه با ناشناختگی مطلق است. واکنش عقلایی در این فضای ابهام رادیکال، تلاش برای حفظ بقای اقتصادی از طریق انباشت داراییهای پولیشکل (Money-Like Assets) است. سرمایهگذاران بهصورت همزمان به داراییهایی با دو ویژگی پناه میبرند: امنیت مطلق (کیفیت) همچون مقاومت در برابر شوکها (مثل اوراق خزانه دولتی)، و نقدشوندگی بیدرنگ (Liquidity) یعنی قابلیت تبدیل فوری به پول بدون زیان ارزشی (مثل پول نقد یا سپردههای بانکی) .
این گرایش جمعی پیامدهای ویرانگری دارد: فروش بیامان داراییها حتی بر داراییهای متعارفا نقدشونده مانند سهام بنیادین یا اوراق شرکتی درجه یک برای حصول نقدینگی؛ سقوط آزاد قیمت داراییهای ریسکی به دلیل افزایش عرضه و کاهش تقاضا؛ تبخیر نقدشوندگی بازار (Market Liquidity Evaporation) با کاهش شدید عمق بازار و حجم معاملات بهدلیل غیبت خریداران؛ گسست ارتباط بین قیمتها و ارزش بنیادی که در آن قیمتها نه بر اساس ارزش ذاتی، بلکه بر پایه فشارهای نقدینگی تعیین میشوند؛ و انجماد نظام اعتباری که در آن بانکها و موسسات مالی، به جای اعطای تسهیلات، به انباشت ذخایر اضافی نزد بانک مرکزی روی میآورند تا سپر نقدینگی خود را تقویت کنند و این امر چرخه اعتباری (Credit Cycle) را متوقف میسازد.مدیریت بحرانهای ناشی از نااطمینانی نایتی مستلزم دو رکن مکمل اما متمایز است.
نخست، تامین نقدینگی بیقید و شرط (Unconditional Liquidity Provision) که در آن بانک مرکزی باید به مثابه وامدهنده مطلق نهایی (Lender of Only Resort) عمل کند. این اقدام شامل تزریق گسترده و سریع نقدینگی با حجمی دست کم معادل نقدینگی تبخیرشده از شبکه خصوصی؛ توسعه دامنه وثایق قابل قبول (Collateral Framework) با پذیرش داراییهای کمتر نقد شونده به شرط تنزیل مناسب (Discounting)؛ درازکردن دست کمک به غیر بانکها (Non-Bank Financial Intermediation - NBFI) زیرا بحرانهای مدرن اغلب از بخش سایه (Shadow Banking) آغاز میشود؛ و استفاده از ابزارهای نامتعارف نظیر تسهیل کمی (Quantitative Easing - QE) برای سرکوب مستقیم صرفهای ریسک بلندمدت میشود.
اقدامات فدرال رزرو پس از ۲۰۰۸ و ۲۰۲۰ نمونهای کلاسیک از این اقدامات است. دوم، تقلیل خود عدم قطعیت (Uncertainty Reduction) که بنیادیتر اما پیچیدهتر است و مستلزم حکمرانی شفاف و پیشبینیپذیر است. این رکن شامل شفافسازی سیاستی (Policy Transparency) با اعلام چارچوب روشن، پیشینی و الزامآور (Clear, Ex-ante, Binding Framework) برای مداخلات اضطراری همچون شرایط دقیق نجاتبخشی موسسات نظاممند؛ پرهیز مطلق از اختیارگرایی (Discretion) و اقدامات منفرد بیالگو (Ad-hoc) زیرا اقدامات متناقض همچون نجات بیر استرنز در مارس ۲۰۰۸ و سپس امهال ورشکستگی لمان برادرز در سپتامبر ۲۰۰۸، یا اقدامات مبهمی چون نجات AIG بدون تبیین ضوابط، خود به منبع عظیم تولید عدم قطعیت بدل میشوند؛ ارتباطگیری فعال و مستمر با انتشار اطلاعات شفاف، به موقع و قابل اطمینان درباره وضعیت اقتصاد، چشمانداز سیاستی و معیارهای تصمیمگیری، حتی در مواجهه با رویدادهای بیسابقه و هماهنگی بینالمللی است؛ زیرا عدم قطعیت در اقتصاد جهانی به هم پیوسته، ماهیتی فرامرزی دارد و مقابله با آن مستلزم هماهنگی بانکهای مرکزی و دولتهاست.
اندیشه فرانک نایت، فراسوی تبیین اقتصادی، بینشی فلسفی درباره جایگاه انسان در جهانی ذاتا غیر قطعی ارائه میدهد. سود، در نهایت، پاداش مواجهه شجاعانه با ژرفناهای ناشناخته هستی اقتصادی است.
این مواجهه، مستلزم پذیرش رادیکال این واقعیت است که آینده اساسا غیر ارگودیک است: گذشته لزوما راهنمای آینده نیست. بحرانهای ناشی از نااطمینانی نایتی، تنها شوکهای اقتصادی نیستند، بلکه تجلیهای مدرن هراس وجودی (Existential Dread) در قلمرو بازارها هستند، بازتابی از آنتروپی که بر فعالیت بشری سایه افکنده است. درک این تمایز ژرفنگرانه نه تنها برای تحلیل بازدهی و سودآوری، بلکه برای طراحی نهادهای مقاومتر، تدوین سیاستهای کارآمدتر و سرانجام، زیستن مسوولانه در جهانی آکنده از ناشناختگی، ضرورتی انکارناپذیر است.
نظریه نایت یادآور میشود که پیشرفت اقتصادی نه در نفی عدم قطعیت، بلکه در ساختن ظرفیت در سایه آن معنا مییابد. کارآفرین، در این خوانش، نه محاسبهگری عقلایی، بلکه رهرویی است که در فضای مهآلود و پر ابهام، چراغ کشف و نوآوری را برمیافرازد و سودش، تاوانی است که هستی برای این جسارت وجودی میپردازد. از دیدگاه فرانک نایت، این جوهره روح کارآفرینی (Entrepreneurial Spirit) است: آفرینش در دل هرجومرج، ساختن در میان آشوب و جستوجوی سود در وسعت بیکران نااطمینانیها.