می‌دانید که کارم را کرده‌ام
علی موقر * توجه: مطالب این ستون شدیدا غیرجدی است. جمله تیتر آخرین جمله آدمی است که زندگی او رشک و غبطه خیلی از آدم‌های روی زمین را برانگیخته است. تصدیق می‌فرمایید که هر کسی نمی‌تواند در آخرین لحظات زندگی همچین حرف قلمبه‌ای بزند.
فوق فوقش ادیسون که باشی در عالم خیال و اوهام می‌گویی عجب جای زیبایی است! یا چیزی شبیه این. اما جان استوارت میل خودش می‌دانست که کارش را کرده است. از قرار معلوم آدم‌هایی که بر بالین او حاضر بوده‌اند هم بر این موضوع صحه می‌گذاشته‌اند، چرا که مخاطب این جمله بوده‌اند و میل هم منتظر نمانده است تا تایید آنها را بشنود و بلافاصله بعد از ادای این جمله از دنیا رفته است، اما اینکه او چه کار کرده بوده بحث دیگری است.
بعضی آدم‌ها در بعضی کشورها معتقدند که او کار خوبی کرده است. بعضی آدم‌های دیگر در بعضی کشورهای دیگر هم عقیده دارند که او خیلی هم کار خوبی نکرده است. در اینجا ما به لحاظ حفظ بی‌طرفی و بی‌غرضی به این بحث ورود نمی‌کنیم و صرفا تاریخمان را نقل می‌کنیم.
جان استوارت میل رییس کمپانی هند شرقی، نماینده مجلس عوام انگلستان، فیلسوف، نویسنده، روزنامه‌نگار و چند تا چیز دیگر بود که درباره فلسفه، حقوق، اخلاق، سیاست، منطق، اقتصاد و... نظریاتی ابراز کرده است که در خیلی از کشورها اساس و بنیان این قبیل چیزها بر مبنای نظریات او قرار گرفته است.
او در ۲۰ مه ۱۸۰۶ در یک خانواده متوسط‌الحال در لندن به دنیا آمد. پدر بزرگش یک کفاش روستایی در اسکاتلند بیشتر نبود، اما در تربیت فرزندش کوشیده بود و به این ترتیب جیمز میل، یعنی پدر جان استوارت میل، یکی از آدم‌های با فهم و کمالات دوران خود محسوب می‌شد و دوست نزدیک جرمی بنتام هم به حساب می‌آمد. (اگر شماره‌های قبلی این ستون را خوانده بودید، حالا از من نمی‌پرسیدید که این جرمی بنتام دیگر کیست) افکار میل پدر و پسر شدیدا تحت تاثیر معاشرت با همین آقای بنتام قرار داشت.
معاشرت جان استوارت میل با جرمی بنتام از دو سالگی آغاز شد، به طوری که روی زانوی بنتام می‌نشست و وی لپ جان را می‌کشید و قربان صدقه‌اش می‌رفت. عمو بنتام همچنین با توجه به وضع مالی خوبی که داشت، کمک‌های زیادی هم به خانواده میل کرد، مثلا در یکی از این کمک‌ها خانه شماره یک خیابان کوئین اسکویر پلیس را در اختیار این خانواده گذاشت.
پدر میل هیچ‌گاه او را به مدرسه نفرستاد و خودش و عمو بنتام آموزش پسرک را به عهده گرفتند. به این ترتیب جان استوارت میل از سه سالگی آموختن زبان لاتین و یونانی را آغاز کرد. نخستین کتابی که به زبان یونانی خواند افسانه‌های ازوپ بود.
این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های کسالت‌بار است که هر کدام حاوی یک پیام اخلاقی کسالت‌بارتر است. در ده سالگی شش محاوره افلاطون را تمام کرد تا برای یاد گرفتن منطق اسکولاستیکی آماده شود و در دوازده سالگی علاوه بر خواندن جبر، هندسه، حساب دیفرانسیل و تمام آثار کلاسیک یونان، ریطوریقای ارسطو را هم به زبان لاتین خوانده
بود.
ریطوریقا به فن اقناع مخاطب با استفاده از نشانگان دیداری، شنیداری یا نوشتاری اطلاق می‌شود که در حال حاضر به عنوان یک رشته مستقل دانشگاهی در شاخه‌ علوم آزاد تدریس می‌شود، البته جیمز میل آنقدرها هم که به نظر می‌رسد در تعلیم جان سختگیری به خرج نمی‌داد. جان اجازه داشت در خلال این آموزش‌های سهمگین به تفریح هم بپردازد، مثلا اینکه کتاب‌هایی مثل رابینسون کروزوئه یا دیگر کتاب‌های تاریخی را مطالعه کند.
در سیزده سالگی آموزش درس اقتصاد شروع شد. بدین ترتیب که جیمز یک دوره کامل اقتصاد سیاسی را به جان درس داد و او را موظف کرد تمام کتاب‌های آدام اسمیت و همچنین «اقتصاد سیاسی» اثر تازه تالیف‌شده ریکاردو را خلاصه‌نویسی کند. جان این مطالعات را در قالب کتاب «اصول اولیه اقتصاد سیاسی» بازنویسی کرد. در همان سال به فرانسه رفت و به زبان فرانسه مسلط شد و شش ماهی هم در مون پلیه به خواندن شیمی پرداخت. مون پلیه شهر
خوش آب و هوایی است که در کرانه دریای مدیترانه قرار دارد و بعد از مارسی و نیس سومین شهر ساحلی فرانسه محسوب می‌شود.
فاصله آن تا پاریس ۷۴۸ کیلومتر است؛ یعنی دقیقا یک ساعت و ده دقیقه با هواپیما و سه ساعت و پانزده دقیقه با قطار سریع‌السیر یا همان TGV. جشنواره تابستانه اپرا، غذاهای دریایی و نوشیدنی‌های این شهر بسیار محبوب و مشهور است.
این شهر پایان مرحله ۱۱ و آغاز مرحله ۱۲ مسابقات تور دو فرانس هم می‌باشد. (این توضیحات درباره مون پلیه ابتکار شخص خودم بود تا بلکه مغزتان کمی خنک شود!)
بله با این حساب در چهارده سالگی آموزش رسمی جان تمام شد و چیز دیگری نبود که کسی بتواند به او یاد بدهد.
در شانزده سالگی شروع به نوشتن کرد و همان سال انجمنی تشکیل داد که اصول فایده‌گرایی را معیار خودش در بسط اخلاق و سیاست می‌دانست. اسم این انجمن را هم فایده‌گرایی (utilitarianism) گذاشت و این واژه با بار معنایی خودش از همین جمع کوچک به دایره واژگان جهان راه پیدا کرد.
در سال ۱۸۲۳ در کمپانی هند شرقی مشغول به کار شد و همزمان به نوشتن مقاله برای روزنامه‌ها می‌پرداخت. در نوزده سالگی بنا به درخواست بنتام اوقات فراغتش را به ویراستاری اثر پنج جلدی او به نام «پایه‌های عقلانی شواهد قضایی» پرداخت که ظرف یک سال تمامش کرد!
در سال ۱۸۳۰ هنگامی که بیست و پنج سال داشت با هریت‌هاردی تیلور آشنا شد. هریت بیست و سه ساله همسر جان تیلور و مادر دو فرزند بود و شریک و همکار میل در نوشتن بسیاری از آثار بزرگ او شد. میل معتقد بود «از تعالیم هریت بیشتر از همه منابع آموزشی دیگرم چیز یاد گرفته‌ام.» و «همه آثار چاپ شده‌ام همانقدر که از آن من است از او هم هست.» و «او تجسم همه چیزهای ستودنی در طبیعت انسانی است.» و به این ترتیب در سال ۱۸۳۴ میل چکیده‌‌ای از محاورات افلاطون را با توضیح و تفسیر منتشر
کرد.
شوهر هریت تیلور در جولای ۱۸۴۹ درگذشت و هریت و جان پس از مراعات زمانی مناسب برای عزاداری، در آوریل ۱۸۵۱ بعد از بیست و یک سال آشنایی با هم ازدواج کردند. همچنین میل سندی رسمی را امضا کرد که در آن منکر «اختیارات نفرت‌انگیز» شوهران در برابر زنانشان
شد.
با این کار عرف انگلستان آن زمان را زیر پا گذاشت و به هریت آزادی برای هر کاری، اختیار کامل بر اموالش و سهم مساوی از درآمد کتاب‌های خودش را واگذار کرد، به طوری که انگار اصلا رابطه زن و شوهری بین آنها در بین نیست، اما زندگی زناشویی آنها بیشتر از هفت سال و اندی دوام نداشت.
... (شرافتا در ناتمام ماندن این مطلب عمدی در کارم نبوده است. گو اینکه نمی‌توانم انکار کنم که کمی تعلیق و انتظار بر جذابیت ماجرا می‌افزاید!)

می‌دانید که کارم را کرده‌ام