رهبران سیاسی زن؛ همراه یا علیه زنان
مترجم: رفیعه هراتی «رهبری یک زن به معنی تساوی بیشتر برای زنان است» لزوما این ایده صحیح نیست. روسای جمهوری و نخستوزیران زن، همچون همتایان مرد خود، در مواجهه با اولویتهای سیاسی و اجتماعی در محدوده اختیاراتشان عمل میکنند. در انتهای طیف ترقیخواه رهبران زنی همچون تاریاهالونن، رییسجمهور پیشین فنلاند، قرار دارند. هالونن در تمام دوره ریاستجمهوری خود به کرات درباره حقوق زنان و حقوق بشر صحبت کرد (با این وجود نتوانست برای برطرف کردن شکاف جنسیتی در محل کار در کشورش کار چندانی انجام دهد). اما در انتهای سنتی این طیف تاچرها، بوتوها، گاندیها و شیخحسینهها قرار دارند که به آنچه به طور کلی موضوعات زنان نامیده میشود، توجه اندکی نشان میدهند.
مترجم: رفیعه هراتی «رهبری یک زن به معنی تساوی بیشتر برای زنان است» لزوما این ایده صحیح نیست.
روسای جمهوری و نخستوزیران زن، همچون همتایان مرد خود، در مواجهه با اولویتهای سیاسی و اجتماعی در محدوده اختیاراتشان عمل میکنند. در انتهای طیف ترقیخواه رهبران زنی همچون تاریاهالونن، رییسجمهور پیشین فنلاند، قرار دارند.هالونن در تمام دوره ریاستجمهوری خود به کرات درباره حقوق زنان و حقوق بشر صحبت کرد (با این وجود نتوانست برای برطرف کردن شکاف جنسیتی در محل کار در کشورش کار چندانی انجام دهد). اما در انتهای سنتی این طیف تاچرها، بوتوها، گاندیها و شیخحسینهها قرار دارند که به آنچه به طور کلی موضوعات زنان نامیده میشود، توجه اندکی نشان میدهند. پارک کوئنهای، رییسجمهوری جدید کرهجنوبی، نیز از این طیف سنتی پیروی میکند. به طوری که جنسیت او اهمیت چندانی برای کشورش ندارد و برخی مواقع او را «رییسجمهوری خنثی» مینامند. (پارک کشوری را اداره میکند که در شاخص جهانی شکاف جنسیتی مجمع جهانی اقتصاد در رتبه صد و هشتم قرار دارد.) اما در میانه این طیف رهبرانی همچون آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، قرار دارند. او برخی مواقع با فمنیستهای دولتش موافق است و برخی مواقع با آنان مخالفت میکند. برای مثال او پیشدبستانی را گسترش
داد، اما با سهمیه زنان در هیاتمدیرهها مخالفت کرد و این مساله به مبارزهای با زنان حزبش انجامید و سرانجام مرکل شکست خورد.
یکی از معدود مطالعاتی که درباره رهبران زن و سلامت زنان انجام شده نشاندهنده همبستگی منفی بین روسای جمهور یا روسای دولت زن و تساوی جنسیتی در آموزش و درآمد است. نیکولاس کریستوف و شریل وودان در کتابشان با عنوان«نیمه آسمان» به همین نتیجه رسیدهاند. کریستوف در وبلاگ خود در نیویورک تایمز، مینویسد: «رابطهای بین یک رییسجمهور یا نخستوزیر زن و بهبود در آموزش دختران یا سلامت مادران یا هرگونه بهبود دیگری در جایگاه زنان وجود ندارد.» اسلاتر در مقاله بحثبرانگیز خود مینویسد: «تنها زمانی که زنان به تعداد کافی قدرت را در دست داشته باشند، میتوانیم جامعهای بسازیم که حقیقتا برای همه زنان کار کند.»
احتمالا سندبرگ با این سخن موافق است، اما تجربه این مساله را نشان نمیدهد. سیاستهایی که در خدمت آن دسته از زنانی هستند که میخواهند در خانه بمانند و پیشرفت کنند لزوما در خدمت دیگر زنان نیست و برعکس. همانطور که زنان باید بین شغل و فرزندانشان موازنه ایجاد کنند، در سطح اجتماعی نیز با تنش و موازنه بین مرخصی خانوادگی و شکاف دستمزد، بین حق کار نیمهوقت و تساوی در مجموعه مدیریتی، بین سهمیههای اجباری و موفقیتهای مبتنی بر شایستگی روبهرو هستند. حقیقتا نباید همه این مسائل وجود داشته باشد. البته ممکن است که نتوانیم ابزار مناسبی برای پایان دادن به نابرابری جنسیتی پیدا کنیم. اما این احتمال وجود دارد که بسیاری از زنان به دلایل بیولوژیک و فرهنگی یا هر دو، علاقه کمتری دارند که با مردان تساوی کاملی داشته باشند و شغلی را ترجیح میدهند که به آنان فرصت کافی میدهد تا درکنار فرزندانشان باشند. آیا این مساله بدی است؟
ارسال نظر